۱۳۸۴ فروردین ۱۸, پنجشنبه

ملت ايران غارتگر نيست‌


پيش‌بيني‌هاي نادرست و كم‌كاري مسوولان طي برنامه‌هاي دوم و سوم توسعه كشور در بخش پالايش و پخش فرآورده‌هاي نفتي ؛ سبب شد تا مسأله كمبود بنزين در كنار كيفيت نامطلوب توليدي اين فرآورده در ايران به يك معضل جدي بدل شود.

معضلي كه بي‌تعارف بايد از آن به‌عنوان يكي از خوره‌هاي اقتصاد و توسعه امروز اين مملكت ياد كرد. در سال‌هاي گذشته بي‌توجهي به نوسازي پالايشگاه‌هاي فرسوده كشور و غيراقتصادي خواندن ساخت پالايشگاه جديد، كمتر مورد نقد واقع شد و اما اتهام پراكني نهادهاي دولتي و نيمه‌دولتي عليه يكديگر بر سر يافتن مقصر هويدا بود.

در آخر هم شركت پالايش و پخش، همه انگشت‌هاي اشاره‌اي را كه به سويش نشانه رفته بود به مصرف‌كننده نهايي حواله كرد. به راستي اين نكته، بحث غريبي است.

در كشوري كه صنعت خودروسازي آن، چشم و گوش بسته بر روي استانداردهاي جهاني به توليد و مونتاژ انبوه خودروهاي سواري مشغول است و از ديگر سو، كارخانه‌هاي توليد موتورسيكلت با اسامي گوناگون در عرض كمتر از چهار سال چون قارچ از زمين روئيدند، چگونه مي‌توان جسارت متهم كردن مصرف‌كننده را به خود داد؟

بر فرض هم كه توليد انبوه وسايل نقليه شهري در كار نبود و شاهد اين همه تبليغ گسترده نبوديم و بر فرض كه اين‌گونه با نازل‌ترين قيمت‌ها - آن هم به‌صورت اقساط - شهروندان را به سوي مصرف جلب نمي‌كردند، مگر مي‌شد كه اساساً حق مصرف را از مردم گرفت؟

اگر آقايان زماني سهل‌ترين مسير را بهترين، مي‌خواندند و به جاي ساخت پالايشگاه بر واردات افزودند و در آن كنار هم كوچك‌ترين توجهي به چگونگي تأمين سوخت خودروهاي عرضه شده نداشتند اكنون چرا مردم متهم مي شوند؟ مردم متوقع هستند كه مسوولان و زمامداران امور از هر طيف و هر جناح سياسي به شرح وظايف خود عمل كنند اما واي از آن روزي كه اين شرح وظايف مخدوش باشد. پالايش و پخش خود را مجري مي‌داند. آيا نهادي نيست كه بپرسد اگر شما صرفاً در نقش مجري حاضر هستيد، پس علم مديريت سازماني به چه كار مي‌آيد؟ تدبير و اتخاذ تصميم با كدام نهاد است كه شركت تحت امر شما (شركت مهندسي و ساختمان نفت) را به نوسازي پالايشگاه‌ها فراخواند؟ چرا كسي پاسخ نمي‌دهد كه برنامه تأمين بنزين براي مصرف داخلي كشور با داشتن تنها 9 پالايشگاهي كه با تكنولوژي 40 سال گذشته در حال ادامه حيات است، چيست؟

در حالي كه پالايشگاه‌هاي كنوني كشور براي توليد حداقل 25 درصد نفت كوره از كل ميزان توليدات خود طراحي شده است اما نياز امروز كشور به بنزين تماماً درك مي‌شود، يكي از نمايندگان مجلس افزايش تعداد پالايشگاه‌ها را غارت منابع نفتي ايران مي‌خواند!

چگونه است كه براي مثال قاچاق روزانه 5 /1 ميليارد دلار فرآورده‌هاي نفتي را كسي غارت منابع نفتي ايران نخواند اما اينك پاسخ به نياز داخلي چنين شمرده مي‌شود؟

آيا در برابر ساخت پالايشگاه‌ - كه البته پيش از اينها بايد مورد توجه واقع مي‌شد - گزينه‌اي به‌صورت طرحي جامع و شفاف در دست مسوولان وجود دارد؟ به راستي تنها با گوشزد مكرر آمار رشد و افزايش ميزان مصرف بنزين، دردي دوا خواهد شد.

دوشنبه 3 مرداد 1384- روزنامه جهان صنعت

۱۳۸۴ فروردین ۱۵, دوشنبه

بدویید تنبلای بی سوواد



دیگر روابط عمومی وزارت نفت شورش را در آورده . بی برنامگی در اطلاع رسانی مناسب و به موقع به خبرنگاران به منظور پوشش های خبری به حد اعلا رسیده است .

امروز دهمین نمایشگاه نفت ؛ گاز و پتروشیمی در حالیکه وزیر بلژیک و معاون وزیر نروژ جزو مدعوین بودند افتتاح شد . وزیر نفت طبق معمول از عملکرد این وزراتخانه طی هشت سال گذشته تعریف و تمجید کرد . چند تن از اعضای مجلس هفتم نیز در مراسم حضور داشتند که موجب شد تا زنگنه از نداشتن هیچگونه مشکلی با آنان سخن گوید ! و یاد آور شود که تاکنون در رابطه با نفت و گاز و پتروشیمی هر لایحه و پیشنهادی به مجلس هفتم واگذار شده است مورد قبول و تصویب آنان شده است .

وزیر انگار یادش رفته بود که بر سر بهره مالکانه چه جنجالی به پا شد و در آخر هم مجبور شدند تا جایگزین ارایه کنند .
البته برای زنگنه این مساله ظاهرا کمتر از قرار گرفتن در کابینه دولت آینده ارزش و اعتبار دارد چراکه چندی پیش در گفتگو با سیمای ضرغامی به صراحت گفت که اصلا در لایحه برنامه چهارم توسعه چیزی به نام " بهره مالکانه " وجود نداشته است !!! جل الخالق ! که صدای هیچ کس هم در نیامد .
زنگنه البته از تصحیح رابطه مالی وزرات نفت با دولت که مورد تائید مجلس قرار گرفته است تحت عنوان کاری
تاریخی برای باقیات و صالحات یاد کرد ...
قبل از آنکه به سرویس دهی فجیع این وزارتخانه عریض و طویل برسیم یک نکته را بگویم و آن اینکه :

زنگنه سال گذشته بار ها از نیاز کشور به سرمایه گذاری یکصد میلیارد دلاری در صنعت نفت طی 10 سال آینده خبر داد و حالا از رقم 150 میلیارد دلار میگوید ! شاید تورم هم روی این نیاز تاثیر گذاشته باشد . نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و از زنگنه علت چنین افزایشی را پرسیدم . او هم خیلی خونسرد گفت که من قبلا فقط در خصوص صنعت نفت گفته ام اگر نیاز صنایع پتروشیمی و گاز را هم حساب کنیم به این رقم می رسیم !
و اما درباب روابط عمومی مهمترین وزارتخانه اقتصادی کشور :
قبلا هم البته در یک گزارش رسمی نوشتم که برگزاری چنین نمایشگاهی در ابعاد بین المللی کاری پر خرج است و
بزرگ . اما برای انجام کار بزرگ تنها داشتن هزینه ها کافی نیست کمی هم هوش و استعداد لازم است .

خبرنگاران امروز باید التماس می کردند تا برنامه نشست هایی که طی سه روز آینده برگزار خواهد شد را دریافت کنند ؛ در همه جای دنیا تا جایی که می دانیم برای پوشش چنین نشست های مطبوعاتی از خبرنگاران دعوت می شود و بارها زمان را گوش زد می کنند نه این که خبرنگار التماس کند که چرا برنامه را اعلام نمی کنید ؟!
از آن طرف ساعت 11 تازه اعلام شد که معاون امور بین الملل شرکت ملی نفت قرار است که با خبرنگاران راس ساعت 13 دیداری داشته باشد . بگذریم که این جلسه ساعت 14:30 به صورت نیم بند برگزار شد . این جلسه تماشایی بود .
اول در حضور آقای مدیر ناهار خوردیم و بعد وقت به گفتگو رسید ! بیش از 5 مرتبه برق قطع شد و به الطبع
میکروفون از کار افتاد ! خلاصه چه بگویم که دیدنی بود ! ظرف های یک بار مصرف غذا روبه روی ما و قلم بر کاغذ سعی کردیم فاصله گوش هایمان را از دهان آقا کمتر کنیم . بعد هم دریغ از یک عذر خواهی .
تازه توقع داشتند که در مراسم ترحیم پدر مدیرکل روابط عمومی وزارت نفت هم شرکت کنیم ! والله بنده که آگهی چی نیستم جا را خالی کردم برای دوستان !!!

فردا هم قرار است با طیاره برویم عسلویه تا پس فردا خاتمی بیاید و فازهای 4 و 5 میدان گازی پارس جنوبی را افتتاح کند . آنجا هم کمرمان خواهد شکست این را تجربه های سفر هایی که در آن رئیس جمهور حضور دارد ثابت کرده !
توضیح : یک وقت فکر دریافت اضافه کاری به سرتان نزند که گناه کبیره است و همان حقوقتان را هم قطع می کنند ! ...

پنجشنبه 23/01/84

۱۳۸۴ فروردین ۱۴, یکشنبه

هدیه های نوروزی


1- مروري بر آنچه در سال 84 گذشت ترديدي برجاي نمي‌گذارد كه مي‌توان اين سال را با نگاهي به رفتار و تصميم‌هاي مديران صنعت نفت و گاز، سالي دانست كه از اهميت فوق‌العاده‌اي برخوردار بوده است. سالي كه در آن با نزديك شدن به پايان كار دولت اصلاح‌طلب خاتمي، قراردادهايي بلندمدت چون فروش گاز به چين و هند در آن منعقد شد. از سويي، روي كار آمدن جناح محافظه‌كار در مجلس هفتم به تنگ شدن حلقه مشاركت خارجي تعبير شد.

با اين همه، افتتاح رسمي فاز يك ميدان گازي پارس جنوبي پس از حدود يكسال و نيم تأخير و پيوستن به صف خريداران شركت پتروشيمي بازل، همه و همه در كنار كشف ميادين نفتي جديد در كشور سبب شد تا سال 83، سال پركاري باشد. قراردادهاي پيش‌فروش گاز به هند و چين اگر چه بيش از آنكه از حيث اقتصادي مورد توجه باشند، در حوزه ديپلماسي قابل تأمل هستند اما كماكان تكليف گاز استحصالي از تعدادي از فازهاي منطقه ويژه اقتصادي انرژي پارس را روشن ساخت. بهره مالكانه هم پس از آن همه تقلا با مخالفت جدي مجلس هفتم روبه‌رو شد .

ديگر نكته‌اي كه سال 83 را براي مسوولان نفتي وقت، به ياد ماندني ساخت، برگزاري يكصد و سي و پنجمين اجلاس اوپك براي دومين مرتبه در تاريخچه شكل‌گيري سازمان كشورهاي صادركننده نفت در ايران بود. وزير نفت يكي دو ماه پيش از برگزاري اين اجلاس به صراحت از نااميدي ايران درخصوص اجماع نظر وزيران در انتخاب دبير كل اوپك از ايران سخن گفت و طي اجلاس دو روزه اصفهان نيز، بحث دبيركلي به اجلاس وين موكول شد اما تلاش مجموعه نفت ايران در اين دوره براي نشاندن هادي نژادحسينيان به صندلي دبير كلي اوپك بيش از دوره‌هاي ديگر بازتاب داشت. وزارت نفت كه به خوبي آگاه بود اجلاس اصفهان، زماني مقتضي براي چنين بحثي نيست، تكليف صادرات گاز به كويت را مشخص كرد و با عمان نيز براي فروش گاز كشور دست تفاهم داد.

2 - شركت توسعه پترو ايران كه همچون پتروپارس در انگلستان متولد و در ايران رشد كرده است سالي را پشت سر گذاشت كه بهتر از آن برايش تصور نمي‌شود. شركت پتروايران با وجود فعاليت در ميادين نفتي نصرت، سلمان و فروزان سه پروژه ديگر را نيز تصاحب كرد. حضور در ميدان رشادت، طرح توسعه لايه نفتي پارس جنوبي و لايه بنگستان اهواز پترو ايران را به اوج فعاليت كشاند، اميدواريم اين شركت ايراني در قامتي است كه بتواند چند پروژه مهم را همزمان به اجرا رساند. در ديگر سوي، برخي از پيمانكاران صنعت نفت و شركت‌هاي به نسبت كوچك‌تر در دومين كشور صاحب نفت دنيا، جوياي كار هستند!
اگر دليل مسوولان نفت پيشه كشور، همكاري اين شركت دولتي با شركتي چون شلومبرجر بين‌المللي است و از اين روي شايستگي پترو ايران‌ها محرز شده، اميد است چنين فرصت‌هايي براي ديگران كمتر فراهم مي‌شود. به راستي صنعت نفت و گاز ايران تا به كي بايد در دستان شركتهاي دولتي باقي بماند؟ آيا جز آن است كه ارتقاي سطح كيفي و فزوني‌يافتن كارآيي شركت‌هاي خصوصي اثر مستقيمي بر توسعه مجموعه نفت كشور (كه در دست دولت است) خواهد گذارد؟ آن دسته از پيمانكاران و يا مجلس‌نشيناني كه همكاري و مشاركت با شركت‌هاي بين‌المللي و فرامليتي را فرصت‌سوزي و در نگاهي غيرواقع‌بينانه ضربه بر منافع و منابع ملي برمي‌شمارند چرا اينك تنها نظاره‌گر هستند؟ با روند فعلي بعيد به نظر مي‌رسد كه تا اطلاع ثانوي <توزيع عادلانه كار> ميان دولت و ملت در دستور كار قرار گيرد.

دوشنبه ۱۵/۰۱/۸۳

تعيين نقش نوین خبرنگاران‌


1- وقتي خاتمي در آخرين سفر خود به عسلويه از همه آناني كه براي به افتتاح رسيدن فازهاي 4 و 5 بزرگ‌ترين ميدان گازي مستقل جهان كوشيده بودند ابراز تشكر و قدرداني كرد، شايد احساس مي‌كرد كه جماعتي از يك صنف ديگر را از قلم انداخته است.
با لبخند مشهور خود پرسيد: ديگر از كه بايد تشكر كنم؟ كه از انتهاي سالن صاحب صدايي ضعيف فرياد زد از خبرنگاران!
خاتمي خبرنگاران را به اشتباه خبرگزاري‌ها شنيد ولي تأكيد كرد كه قدردان زحمات خبرنگاران هم هست. چه هم او و هم احتمالاً آن خبرنگار انتهاي سالن به وضوح مي‌دانستند كه اساساً مديران در دامان خبرنگاران بزرگ مي‌شوند. خبرنگاراني كه امروز تنها ناقل گفتارها و آمارهاي مديران هستند. از پايين تا به بالا.

سنگ بناي توسعه ميدان پارس‌جنوبي اگرچه به دست دولت خاتمي نهاده شد اما خبرنگاران نيز در شناساندن آن به ايران و ايراني نقشي غيرقابل انكار داشتند. جماعت همان صنفي كه امروز از خانه ملت رانده مي‌شوند، تحقير و گاهي به ناحق تنبيه مي‌شوند. پس جا داشت كه رئيس‌جمهوري به‌عنوان يك مدير ارشد، از آنان به خاطر اين همه تحمل و شكيبايي تشكر و حتي عذر بخواهد.

2- شكي نيست كه در فضاي اجتماعي- سياسي امروز به ميزان حساسيت حوزه‌هاي خبري،شدت نظارت، خرده‌گيري و بي‌تابي از سوي مديران هرچه بيشتر خواهد بود. مديران از فرداي آن روز كه بر صندلي چرمي خود در اتاق در بسته نشستند فراموش مي‌كنند پست مديريت نه يك حق كه يك امتياز است، امتيازي كه از سوي سيستم تصميم‌گيري در دولت به او اعطا شده است. مدير از ياد مي‌برد كه وظيفه‌اش در كنار انجام مطلوب شرح كاري خود، بازتاب كرداري است كه قرار است اثراتش بر زندگي مردم منعكس شود و اينجاست كه خبرنگاران و به‌ويژه خبرنگاران مطبوعاتي به‌طور غيرمستقيم، رانده مي‌شوند.

اما مديري كه قرار است در دامان خبرنگار بزرگ شود نمي‌تواند و نمي‌خواهد كه چنين واكنشي به فراموشي خويش در جامعه منجر شود، پس هر آنچه كه بايد خبر باشد(!) توليد و به دست ناقلان سپرده مي‌شود تا جامعه خواب‌آلوده مطبوعات آن را به دست خلق سپارد.
تحمل و پاسخگويي انتقادها و تحليل‌ها جايي در ذهن مدير ايراني ندارد. وقتي مديران بالانشين شوند، خبرنگاران هم به دو طيف خودي و غيرخودي تقسيم خواهند شد. اتفاقي كه اينك در برخي حوزه‌ها افتاده است و هستند مديراني كه از ضعف مطبوعات اين مملكت آگاه‌اند، ضعفي كه بخش خصوصي يا به ظاهر خصوصي ما را تا بن متزلزل ساخته است. خود بخوان حديث مفصل از اين...

3- شركت ملي پالايش و پخش فرآورده‌هاي نفتي اگرچه ابداع‌كننده شيوه‌اي نوين در برخورد گزينشي با خبرنگاران نيست اما از اين ويژگي به غايت، برخوردار است. بايد هر چند وقت يك‌بار نمايندگان خبرگزاري‌ها- همكاران ما در شبكه‌هاي اطلاع‌رساني- را دور هم در غياب خبرنگاران مطبوعاتي گرد آورند تا گفته‌هاي مديران، فرداي آن روز در صدر اخبار اقتصاد و انرژي جرايد انتشار يابد.
به راستي بايد به كنكاش پرداخت كه آبشخور اين ناهنجاري در چيست؟ چون روز روشن است كه اين مديران نه تنها فردا سپاسگزار خبرنگاران نخواهند بود كه حتي بزرگ شدن خود را در دامان آنان نيز منكر خواهند شد.

روزنامه جهان صنعت ، چهارشنبه 31 فروردين 1384

۱۳۸۴ فروردین ۱۲, جمعه

حکایت تجربه اسب درشکه


تجربه همچون سایه همواره درپس دقایق زندگی نهقته است . هرکجا و در میان هر جمعی که باشی . در برخورد با لحظه ها ؛ مکان ها و انسانها؛ حتی پشت هر سنگ ؛ لابلای سطر های کتاب ها ؛ داخل یک اتاق تیره از دود سیگار ؛ همه و همه تجربه ساز اند . می شود ابلهانه تجربه را نادیده انگاشت ولی نمی شود از آن گریخت .انگهای خوب و بد ؛ زشت و زیبا تراوشات مغزی ماست که تجربه های ما را شکل می دهند . آنچنان که از تجربه برگ ریزان پائیز پس از تابستان سبز نمی شود غافل شد حتی اگر سی باره یا هفتاد باره باشد از رو در رو شدن با خلقیات دیگران هم محال است بتوان ساده گذر کرد . تنها باید دید و شنید . لبخندی زد و درسی گرفت . به آن حد که واجد ارزش می پنداریم تاملی کنیم و به یاد سپاریم . گاهی باید بخشید و رفت . گاهی باید ایستاد و جنگید اگر حق ؛ ظالمانه به مسلخ رفته است .


یادم هست اولین باری که به نوشتن در فضای آزاد اینترنت گرایش یافتم ؛ سال 81 بود . پرشین بلاگ . آن موقع هنوز خبری از بلاگ فا و غیره نبود . بعد ها بلاگ اسکای هم به این امت همیشه در صحنه سرویس فارسی ارایه کرد . شروع کردم به نوشتن . بهترین تصاویر مرتبط با نوشته هایم را می یافتم و باری دیگر و این بار از دریچه آزادی که برای تنفس خود مهیا ساخته بودم منتشر میکردم . بیش از یک سال با نام " علی " نوشتم و دیگران خواندند . عجب دورانی بود . هر هفته قالبم را تمیز تر و زیبا تر میکردم . خیلی ها می آمدند و می خواندند . ابراز لطف ها شادی آور و غرور ساز بود . گاهی بحث هایی هم البته در می گرفت . چقدر فکر می کردم . وقت می گذاشتم و پاسخ میگفتم . تقریبا یک سوم در آمدم را خرج اینترنت و قبض تلفن می کردم .

تعداد کامنت ها زیاد بود . دیگر همه با هم آشنا بودیم . یکی از اهواز ؛ یکی از شیراز ؛ یکی از آنسوی در فرنگ ... چه شوری بود در ما . چه وجدی بود از این آزادی در من !

به یاد دارم با یکی از خبرگزاری ها به صورت حق التحریر کار می کردم . سرویس فرهنگ و هنر . پول دریافتی ناچیز بود اما از وبلاگ نمی شد گذشت .زمستان 82 ؛ وبلاگم را برای همیشه توقیف ( مسدود ) کردند . از بیخ و از بن !


جز آهی بر زبانم تا مدت ها نیامد . خوب حتما این حق من بوده است دیگر ! بالاخره مملکت که هرکی به هرکی نیست که هرچه بخواهی
بگویی ! از آن پس مطالعه ؛ نوشتن در این جا و آنجا ؛ وقتی برای وبلاگ نویسی برایم باقی نگذاشت . بسیاری از وبلاگ های آن دوره هم رفته رفته متروک و مسکوت شدند . انگار دوره اش سر آمد . پس از دو سال حالا نوبت دیگران بود .
تا اینکه سال گذشته تصمیم گرفتم برای خلاصی ا زبخشی از کاغذ پاره هایم از کامپیوتر – این مخلوق دوست داشتنی - کمک بگیرم . با خود گفتم حالا چرا آنها را روی اینترنت نگذارم تا دیگران هم شاید از آن بهره ای گیرند . راه اندازی وب سایت بر اثر تنبلی به تعویق افتاد . بلاگ فا به نظرم ساده ترین و ارزان ترین راه آمد و اینگونه " م مثل ما " متولد شد . آرشیوی از تنها تعدادی از گزارش ها و یادداشت های مربوط به حوزه خبری انرژِی.

می دانم و می دانستم که گفتن از نفت ؛ گاز ؛ پتروشیمی ؛ انرژی های نو ؛ میدان گازی پارس جنوبی و ... در میان وبلاگ خوان ها خریداری ندارد از این روی به هیچ عنوان شیوه وبلاگ نویسی را پیش نگرفتم .

چندی پیش اما انگار بازهم تنگی نفس کار دستم داد .
نسخه اصلی یکی از یادداشتهای خود را که دریکی از روزنامه ها با تغییر به چاپ رسید به همراه نسخه چاپ شده آن منتشر ساختم . گفتم شاید بشود محافظه کاری مطبوعات و مطبوعاتی های حرفه ای را از درون نشان داد .
نه بحثی کردم بر سر این موضوع که این خودسانسوری واجب بوده یا مستحب ! ونه اینکه چه کسی یا چه کسانی چنین کرده اند. چراکه به هیچ عنوان مقصود آن نبود .
همان بس که مردم بدانند اکنون چگونه وتا چه اندازه روزنامه نگاران ما برای ادامه یافتن کار خود( چه از نظر تامین مالی و چه از بعد دوری گزیدن از موضوعاتی که ممکن است اهالی بالا نشین سیاست را خوش نیاید ) از سایه خود هم به وحشت اند .

خود سانسوری نتیجه ترویج و حکم مستقیم و غیر مستقیم به سانسور است که من و بالا تر از من( به لحاظ حرفه ای ) پیش از آنکه ریشه از خاک برون آید ؛ از تیشه دوری می جوییم .

اما این کار آنچنان که بر می آید جور دیگری تعبیر و تفسیر شد . من ماندم و تجربه ای دیگر و سوتفاهمی که در دلها ماند . برخی از" وبلاگ آقای خردپیر" چنان جمله ساختند که گویی به کشف یک شبکه جاسوسی در درون روزنامه رسیده اند .

ای وبلاگ ها ... ای وبلاگ ها ... ای وبلاگ های خبیث !!!

اما بد نیست به گذشته هم نگاهی افکنیم . آیا زمستان 81 همین وبلاگ ها نبودند
که در حمایت برخی- آن زمان که گرفتار آمدند - کوشیدند ؟ بگذار سربسته بگوییم ؛ گلی از باغ این روابط پر پرده بچینیم و بگذریم .
بگذار همه را ببخشیم ؛ هرچه بخواهی تقدیمت می کنم اما این آزادی ناچیز را متاسفم .
حالا که ما اسب درشکه( خبرنگار) هستیم و شما سوار؛ باشد من شما را می برم با خود .اما باور کنید روزگار چنین نمی ماند .

ای روزنامه نگار ... ای روزنامه نگار ... ای روزنامه نگار با معرفت !!!

فردا اگر یادی از اسب درشکه ات نکردی ؛ لا اقل امروز یادی از رفیقان دیروز کن ...

توضیح : پوزخند شما را هم دوست دارم !

علی خردپیر -با گردنی از مو باریک تر


دو شنبه۲۲ /۰۱/ ۸۴