۱۳۹۱ دی ۷, پنجشنبه

چشم انداز بامدادی و تحریم نفت

گفتگویی کوتاه داشتم با برنامه چشم انداز بامدادی رادیو بی بی سی درباره دور زدن تحریم نفت از سوی دولت جمهوری اسلامی ایران.  این گفتگو ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ ضبط شده است.

۱۳۹۱ آذر ۲۵, شنبه

یادگار


هیچکس در قاب نیست

و جا نمازی که یادگار مادربزرگ بود
                                            پوسید

اینجا
     همه تنها نشسته اند

و بسیاری نگهبان تارهای عنکبوت آویزان از سقف

و من آواره ام




تهران - به گمانم ۱۳۷۷ خورشیدی

۱۳۹۱ آذر ۲۴, جمعه

دوش



این همه ناتمام را

خوشه نچیده بی دوام را

این همه رفتن و در جای ماندن

این همه عطش ناکام را

کیست تا بردارد از دوش من

دوش من!
           بنگر ره بی انجام را... 




تیر ۱۳۷۹ خورشیدی

۱۳۹۱ آبان ۳۰, سه‌شنبه

امیدواریم


امشب سلام 
امشب آوارگی ام
                      آور است بر سرم 
من امشب
همین امشب
                سلام

۱۳۹۱ آبان ۹, سه‌شنبه

سرگیجه


 در سرم ویولن می نوازند
و پیرمردی رو به رویم
                             با دختری هجده ساله می خندد
چندشم می شود
                      از زنده ماندن 
تلفن نمی زنم
                  به دوست 
نمی گویم
              حالم خوب نیست

۱۳۹۱ آبان ۷, یکشنبه

۱۳۹۱ مهر ۲۶, چهارشنبه

از رنجى كه مى كشم

اين است و جز این نيست مطلق بى منطق مليت. من محكومم به رنجى ابدى كه زاده سرزمين ايرانم. من ايرانى هستم و ايرانى بودنم نه پنهان كردنى است و نه انكار شدنى و نه مايه فخر. من نه مى خواهم و نه مى توانم كه ديگرى باشم و نه توهم نژادپرستانه آريايى - ايرانى و شووينيسم فارس برايم ارزش است. من فقط رنج مى كشم مادر. من فقط رنج مى كشم. هر كجا كه باشم سهم من رنج است چون ايرانى هستم. پس زنده باد ايرانى كه هنر نزد اوست و بس!

۱۳۹۱ مهر ۱۲, چهارشنبه

سلطان قلب ها


محمود احمدی نژاد، یکی از محبوب ترین شخصیت های ایرانی است چراکه میلیون ها غیرایرانی را در جهان به قهقه انداخته است. ویدئوی بالا برنامه ای است از یکی از تلویزیون های اسپانیا. این منولوگ طنز، الهام گرفته از پاسخ های مضحک احمدی نژاد به خبرنگاران است.

۱۳۹۱ مهر ۹, یکشنبه

کفش علیه مین

Dans plus de 80 pays, les Mines et les Bombes a sous-munitions sement encore la mort et la pauvrete. par exemple au Cambodge, pres de 20 ans apres les conflits, des milliers d'hectares de tree ne sont toujours pas accessibles. Soixante-quinze pour cent des victims recesses sont des civils


               

Ville de Lyon, 29.Sep.2012


Une Campagne International pour Interdire les Mines
 Pour plus d'informations
 cliquez sur Ici



 مخالفان استفاده از مین می گویند که در بیش از هشتاد کشور همچنان شماری از انسان ها به دلیل وجود مین و بمب های خنثی نشده از دست می روند. برای نمونه در کامبوج، حدود بیست سال پس از پایان درگیری ها هنوز هزاران هکتار زمین غیرقابل استفاده و مین گذاری شده است. هفتاد و پنج درصد قربانیان مین گذاری ها شهروندان غیرنظامی هستند.


                          

Handicap International 



۱۳۹۱ مهر ۸, شنبه

نو شدن

سفر مرا به فکر واداشت. نه اینکه تازگی داشته باشد. نه اینکه قبلا مدام با مفاهیم در چالش نبوده ام، سفر این بار مرا در عمق ناپیدای هستی ام غوطه ور ساخته است. من این بار مفاهیم را از نو کشف می کنم. نو شده ام، سبک تر از همیشه ام، آماده ام برای اوج. از بال هایم خون می چکد. نه اینکه مهم نباشد اما من پرواز را آموخته ام. 

۱۳۹۱ شهریور ۳۱, جمعه

تبلیغات سیاسی، رقابت انتخاباتی و دموکراسی

تماشای مبارزات انتخاباتی برایم جذاب است. پیگیری سخنرانی‌های تبلیغاتی و مناظره‌های درون حزبی و بین احزاب در کشورهای دموکراتیک از آن بابت شاید مهم است که نمایه ای است از آنچه دست کم در سیاست داخلی آن کشور می گذرد.
در همین سخنرانی‌های آبکی، تبلیغاتی و مناظره‌هایی که‌ گاه سردردآور است، می شود به پاسخ پرسش های بسیاری رسید.
عمدتا فرصت خوبی است تا رقیبان دست یکدیگر را رو کنند. مچ گیری‌ها و صاف و پوست کنده انتقاد کردن‌ها برای منی که از جهان سوم می آیم جذاب است. اصلا همین حس است که متاسفانه در نگاهم همچنان «جهان سوم» صفت مناسبی برای ایران به تاراج رفته است.
دیدن آستانه تحمل در عرصه سیاست و نیز شفافیت در برابر رسانه‌های کنجکاو و سیاستمداران نکته سنج برای من سند بی‌آلایشی سیاسیون این سو نیست. آنچه می بینم دموکراسی است. دموکراسی هر چه باشد -چه خوب و چه بد- این است که می بینیم. نمی توان گفت کشوری دموکراسی را به اجرا نگذاشته است. نمی شود گفت که دموکراسی تجربه نشده است. با رعایت و دیدن همه نسبیت‌ها باید گفت «اگر» ایرادی به دموکراسی هست یا «اگر» نهادهای یک سیستم دموکراتیک می لنگد، حتما این باگ‌های دموکراسی موجود است و بس. اصل ماجرا را نمی شود انکار کرد.
این روز‌ها وقت مغتنمی است برای تماشای رفتار کمپین های انتخاباتی در ایالات متحده آمریکا. به نظرم در پس همه زرق و برق‌ها و سر و صداهای عوامانه از هر دو سوی جبهه جمهوری خواهان و دموکرات‌ها می توان دموکراسی موجود در ینگنه دنیا را سنجید.

۱۳۹۱ شهریور ۲۳, پنجشنبه

امید دارایی ماست


در تمام ماه اوت یک نظرسنجی روی وبلاگم بود تا نظر کسانی که گاهی سری به این سو می‌زنند را درباره رفتار احتمالی حکومت جمهوری اسلامی با رهبران جنبش سبز بدانم.
این نه یک نظرسنجی فراگیر که ناگفته پیداست در حد و حدود برد این وبلاگ بود. پرسش این بوده است: «حکومت با موسوی، کروبی و رهنورد چه خواهد کرد؟». نتیجه به دست آمده به ترتیب میزان رای داده شده، چنین است: 
23 درصد نظردهندگان بر این باورند که میرحسین موسوی و مهدی کروبی «حسب فشار داخلی به حکومت، آزاد خواهند شد.»
20 درصد بر این باورند که آنان «مادام العمر در حصر خانگی خواهند بود.».
17 درصد گفته اند که «در صورت اطمینان از مرگ جنبش، آزادشان خواهد کرد.»
14 درصد می گویند که حکومت «برنامه ویژه ای برایشان ندارد»
14 درصد دیگری نیز هستند که باور دارند رهبران جنبش سبز «به طرز مشکوکی از بین برده می شوند.»
8 درصد هم رای داده اند به این گزینه: «حسب فشار خارجی به تدریج آزادشان می کند.»


نکته جالب این است که کمترین رای به گزینه موثر بودن فشار خارجی در راستای آزادی آنان از حصر خانگی داده شده است. در پس زمینه این رای می توان پیشینه تاریخی نگاه شرقی ها به غرب را دید. به ویژه بدبینی و توهم توطئه که در میان ملل خاورمینانه و شمال آفریقا درخصوص غرب وجود دارد، می تواند گزینه اثر مثبت یا ضرورت فشار خارجی را از گود تحلیل در مناسبات داخلی کشورهای این مناطق بیرون راند.

۱۳۹۱ شهریور ۲۰, دوشنبه

۱۳۹۱ شهریور ۹, پنجشنبه

ساخت جمهوری اسلامی ایران

کاش بیشتر وقت داشتم و زندگی حس و حال پرداختن به این همه موضوع تلمبار شده روی هم را به من می داد تا به این تلاش شرم آور جهت دهی افکار توده ها بپردازم. مصادیق تهوع آوری در برابرم است اما چاره ای نیست باید آن پرداخت.
من از آن دست نیستم که بگویم تولیدات نظام امنیتی- عقیدتی حکومت را نبینید و همخوان نکنید که مبادا ترویج باشد و تبلیغ. اتفاقا اساس اختلاف من با اقتدارگرایان و دروغپردازان همین فتوا دادن ها و حکم به منع کردن ها است. نزول وحی ها و تفسیر به نخواندن ها و ندیدن ها. 


تولید زباله از سوی وابستگان به نهادهای اقتدارگرا نشانه خوبی است برای هرچه پر رنگ تر بودن تضاد میان جامعه جوان ایران و حاکمیتی که تمام همتش معطوف به بقای خویش است. من که این مصادیق تهوع آور را به فال نیک می گیرم.
حالا بگویند که «یزدان تفنگ ندارد» و «قلاده های طلا» برای خوش آمد رهبرشان به گردن اندازند. 
همه این سال های پیشین چه کرده اند مگر؟. از یکطرف اعدام های سیاسی و زندان هایی که مرخص شدگانش روان پریش بودند و گویی به موج خمپاره گرفتار آمده اند، ملت را روانه تبعید خودخواسته و ناخواسته می ساخت و از سویی سریال «سراب» پخش می کردند. از یک طرف اتوبوس ارمنستان بود و کشتار دگراندیش و از سویی «هویت» به خورد خلق می دادند.

۱۳۹۱ شهریور ۸, چهارشنبه

جدا


ما رفتیم و رفتیم و رفتنمان را کسی بدرقه نکرد 
ما محکومانیم 
نه به شلاق 
نه به اوین و گوهردشت 
به دشنامِ لب دوختگان 
به نفرینِ بیچارگان

۱۳۹۱ مرداد ۱۳, جمعه

رقص فرهادی در سکوت

رقص در غبار به گمانم نخستین تجریه اصغر فرهادی در سمت کارگردانی فیلم بلند است. شهر زیبا، چهارشنبه سوری، درباره الی و سرانجام جدایی نادر از سیمین را دیده بودم، «رقص در غبار» اما جا مانده بود.
من با «چهارشنبه سوری» فرهادی را شناختم. پیش تر هم شهر زیبا را دیده بودم اما نام فرهادی به عنوان فیلمسازی که می شود به او و آثارش فکر کرد در ذهنم نقش نبسته بود. 
دیدن رقص در غبار با تاخیری ۱۰ ساله از زمان تولید، میل مرا برای دست پخت های آینده این سینماگر بیشتر کرد. 
کار اول همیشه مهم است و چیزی از واپسین اثر یک هنرمند کم ندارد. خطا‌ها و کژ و کوژ کشیدن‌های اول هم در جای خود و با توجه بضاعت ها، در کارنامه آنان که رشد می کنند، می آموزند و می آموزانند، شیرین و قابل تامل است.
رقص در غبار با جسارت فرهادی در دست گذاشتن روی مسائل اجتماعی، غمگین ترین رقصی است که این اواخر دیده‌ام. یادم باشد که ضرباهنگ تند اما حساب شده و تحسین برانگیز این فیلم در دقایق آغازین، برای رسم صورت کلی داستان بی نظیر است.

۱۳۹۱ مرداد ۷, شنبه

این سیر تحول یک جنبش اعتراضی است

جدای از اینکه کناره گیری مجتبی واحدی را از شیخ مهدی کروبی در چنین مقطعی درست بدانیم یا نه و باز فرا‌تر از آن، فارغ از اینکه مواضع سردبیر سابق روزنامه آفتاب یزد را از نظر سیاسی راهگشا بدانیم یا نه؛ برخی اظهارنظر‌ها درباره این تصمیم شخصی-سیاسی بویِ بدِ خود محور هستی پنداری می‌دهد. 
واحدی از کروبی با عنوان استاد یاد کرده است چراکه تا پیش از این، هویت سیاسی اش را از او می‌گرفت. واحدی را میلیون‌ها ایرانی با سمت «مشاور شیخ» شناختند، چنانکه اردشیر امیر ارجمند هم ماه‌ها پس از حوادث خونین خرداد ۱۳۸۸ با وام داری از نام میرحسین موسوی و با بهره گرفتن از عنوان «مشاورت» به جامعه ایران معرفی شد. 


حالا واحدی استاد سه دهه گذشته‌اش را در حصر خانگی‌‌ رها ساخت تا دست کم به خود مدیون نباشد. با انتشار نامه‌ای از این نقش تاریخی استعفا داد. می‌شود این حرکت را تحلیل کرد اما نمی‌توان توقع داشت که اولا دنیایی چون من و ما بیاندیشد و ثانیا نوار زمان را به خرداد ۷۶ بازگرداند.

۱۳۹۱ تیر ۳۱, شنبه

چگونگی سرنگونی دیکتاتور سوریه و شوقِ بی تدبیر


بسیارند ایرانیانی که با مردم آزادی خواه سوریه هم احساس‌اند. ایرانیانی که از شقاوت حکومتشان به تنگ آمده و به تازگی نیز جنبشی را برای احقاق حق به نمایش گذاشتند و به سخت‌ترین شیوه ممکن سرکوب شدند. اینان هر چقدر «کیهان» برای بشار اسد دل بسوزاند و هر چقدر که صدا و سیمای حکومت، اخبار را وارونه تحویلشان دهد بیشتر به اهمیت و ضرورت حذف حکومت بعث در منطقه یقین حاصل می‌کنند.
بسیارند ایرانیانی که در پی شوقِ خاموشِ خود از به خانه بازنگشتنِ سوری‌ها با وجود کشتار بیش از چهارده هزار تن در اقصی نقاط این کشور، از عملیات نظامی و بمب گذاری علیه نیروهای حکومت تا به دندان مسلح بشار اسد در سوریه اظهار شادمانی می‌کنند.


بر این باورم که ماهیت «ارتش آزاد سوریه» و چگونگی و چرایی تغذیه تسلیحاتی آن روشن نیست و به همین دلیل نه می‌توان پذیرفت که حکومت آل سعود و القاعده دست اندر کار و صحنه گردان است و نه می‌شود به صراحت اعضای این ارتش را مردمِ انقلابیِ دلسوزِ ملک و ملت خواند.

۱۳۹۱ تیر ۳, شنبه

دردِ کنار زدنِ حجاب


خبر شیوه برخورد یک فروشنده تا کاخ سفید هم رفت. مهم این است که در این میان نه قانونی در منع فروش کالاهای شرکت اپل به ایرانیان و فارسی زبانان وجود دارد و نه دولت آمریکا درباره این خبر بی تفاوت بوده است.
واکنش جمعی از ایرانیان -قریب به اتفاق جوان- هم طبیعی است. اعتراض به تبعیض از هر جنسی که باشد حق است. به نظرم بیشتر از اینکه جنبه سیاسی در خبر اول پر رنگ باشد حس همین تبعیض است که آزاردهنده است. 
شیوه برخورد یک فروشنده و تحقیر خریدار است که مسبب خشم است. کما اینکه‌‌ همان خریدار می‌توانست یکی از محصولات اپل را از شعبه‌ای دیگر در‌‌ همان شهر تهیه کند بی‌آنکه بشنود منع قانونی در کار است. 
موضوع ساده است. ایرانیان مقیم ایالات متحده آمریکا و کانادا در طول زمان این کشور‌ها را خانه خود یافته‌اند. 

۱۳۹۱ خرداد ۲۷, شنبه

خاطره


شده ایم خاطره 
می بینی؟ 

نه از من مانده فردا 
نه از تو می بینم امروز 

شده ایم روزگاری

مای ما در خیابان بود 
                          روزگاری انگار 



۱۳۹۱ خرداد ۲۵, پنجشنبه

مساله ما چیست؟ کفایت، شهامت یا صداقت؟

واقعا سید محمد خاتمی که نتوانست به جنبش تحول خواهی مردم ایران وفادار بماند با دیدن این همه استقامت از یاران پیشین خود چه فکر می‌کند؟. وقتی که خاتمی در دماوند به دور از چشم خبرنگاران رای به صندوق انداخت، برخی گفتند مصلحت اندیشی کرده است و سیاست ورزی یعنی اینکه راه گفتگو را باز بگذاری. گفتیم چرا حالا دماوند؟. اگر تصمیم بر این بود که رای داده شود، پس چرا یواشکی؟



بالاخره شترسواری که دولا دولا نمی‌شود. یا رای می‌دهی یا نه؟. عده‌ای بودند که حتی ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ هم رای ندادند و از اینکه بگویند رای نداده‌اند هم ابایی نداشته و ندارند. عده‌ای تحریمی بودند و در روزهای آخر تصمیم به رای دادن گرفتند و با سینه‌ای سپر کرده رای دادند و اتفاقا دوشادوش همانانی که پیش‌تر زنجیره سبز انسانی می‌ساختند در تظاهرات گلوله خوردند.
 
حداقل خواسته‌ای که یک اصلاح طلب می‌تواند در پیشگاه ملت برآورد سازد، آن است که در جامعه‌ای پرحجاب، شفاف باشد.

۱۳۹۱ خرداد ۲۰, شنبه

سرگشاده به اکبرآقا


گیرم که هنر و هنرمند را با سیاست کاری نیست، این درست. یادی از حسین سرشار همبازی فیلم «اجاره نشین‌ها» هم حرام است؟. خیلی دوست دارم بدانم که از خود پرسیده‌ای چه شد که سرشار یکباره ناپدید شد و پس از دو سال جسدش را در آبادان یافتند؟. شاید هم من شایعه می‌بافم!. اصلا بازیگر سینما مگر مفتش است؟ فرض بر این می‌گذاریم که اصلا شما سرشار را یادت نمی‌آید، از رامین پرچمی و زندانی شدنش خبر دار شدی؟. از پگاه آهنگرانی هم بی‌خبر ماندی؟ راستی مستندی که ساخت را دیدی؟ آن را هم ندیدی؟ پگاه را نمی‌‌شناسی یا می‌‌شناسی اما چه اهمیت دارد او هم یکی مثل میلیون‌ها دختر توسری خورده ایرانی.

 

۱۳۹۱ خرداد ۱۷, چهارشنبه

پریای جیرانی، نه پریای نه نه دریا

نمی دانم تقصیر اکبر صادقی است که با ساختن «دبیرستان» در سال ۱۳۶۵ بیژن امکانیان را ستاره سینمای «ستاد مبارزه با مواد مخدر!» ساخت یا تقصیر بازیگر بود که نقش آفرینی اش چنان در آن سال های برهوت تولید فرهنگی در ذهن کودکانه ی ما خوش نشست که با دیدن «قصه پریا» و حضور این بازیگر کم کار، پیوندی سخت میان امکانیان و  آن ژانر می بینیم. 

فریدون جیرانی، سازنده فیلم، سال گذشته به مجری گری تلویزیون پرداخت و با برنامه «هفت» به جای نقد، فرصت داد تا زخمِ عقده هایِ چرکینِ برخی باز سربگشاید و برای نمونه با دستی فاطمه معمتمد آریا را بکوبند و با دستی دیگر از فریماه فرجامی بازیگر به راستی پری سیمای سال های دور ایران، عجوزه ای زشت گفتار و زشت خو به نمایش بگذارند. جیرانی که در کسوت سینماگر، نامی داشت با برنامه هفت و هم نشینی با مسعود فراستی آن هم در تلویزیون ضرغامی می رفت که به یک جسد بدل شود.


قصه پریا، شاید قصه نجات جیرانی و گام موفق دو، سه تن است. جیرانی که عذرخواهی‌ها بدهکار است با این فیلم گویی دست و پایی زد تا بگوید هنوز فیلمساز است و می خواهد سینماگر باقی بماند. در ایران هم منتقدان گفتند که به لحاظ تکنیکی فیلم «استاندارد» است. جای شکرش باقی است آنکس که «استاد» می خوانندش، فیلمش «استاندارد» است!.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۱, پنجشنبه

توهین بد است؛ برویم اعدام کنیم

جامعه جوان ایران تشنه بحث و شرح های کش دار فیس بوکی و شایعه است. مملکتی است ایران با کوله باری از فریادهای تلمبار شده و هر روز درگیر ماجرایی تازه است.
ما مردمانی ماجراسازیم. کشوری با بیش از هفتاد میلیون جمعیت روزی نیست که درگیر رسوایی نباشد. آنچه که غربی ها اسکاندال می‌خوانندش برای توده ایران، سوژه تفریح است. گاه آنچه شرم بشریت است موضوع ثانوی می شود اما آنچه که حق است به دادگاه عمومی می رود و در برابر قضاوت قاضی سرکوب شده ایرانی می نشیند. روزی عکس بازیگر آشنای ایرانیان در فلان ویژه نامه بهمان نشریه فرانسوی سوژه این دادگاه است و روزی ترانه ای رادیکال.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۹, سه‌شنبه

سارکوزی رفت اما ۲۰۱۷ چه کسی می آید؟


وقتی که بیکاری و سخت تر شدن تامین معاش حکومت ها را در خاورمیانه یکی پس از دیگری سرنگون ساخت عجیب نیست اگر مثلا مردم ایتالیا تصور کنند که با کنار نهاده شدن سیلیو برلوسکونی وضعشان سامان می گیرد یا جای شگفتی نیست که بست نشینی از خیابان وال استریت به گوشه گوشه اروپا صادر شده و جوانان اعتراضی بی برنامه و پراکنده را جنبش بخوانند.
فشاری که بدهی دولت سوسیالیست یونان بر اقتصاد اروپا تحمیل می کند در کنار واماندگی اسپانیا و پرتغال و ایرلند نفس اتحادیه را گرفته است. بیکاری و کاهش قدرت خرید مردم را بیش از هر زمان دیگر به خیابان ها کشانده و روزی نیست که خبر اعتصاب یا راهپیمایی اعتراضی شهروند کشورهای اروپایی را نخوانیم. در چنین شرایطی است که نیکولا سارکوزی به دور پنج ساله دوم ریاست جمهوری نمی رسد.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۴, پنجشنبه

خلاصه


چشم‌هایت 
           رنگ باران بود
یادت هست؟ 
من اعجاز زمین بودم
                        در نگاهت
چشم‌هایت
تا افق شال ابریشم مادر بزرگ را می‌بافت
                                               انگار 
من خلاصه شدم در لحظه‌ای 
پس از آن هیچکس نبود
                          جز تو 
گویی قصه آغاز شد
یادت هست؟

۱۳۹۱ فروردین ۲۹, سه‌شنبه

پرتقال ایرانی تولید الوند


پرتقال خونی فیلم خوبی است از دو بابت و فیلم بدی است به بیش از دو دلیل. خوب است چون امضای فیلمسازش را پایش دارد.
تماشایش برایم یادآور غیبت طولانی سازنده دست‌های آلوده بود. سیروس الوند سینماگری است که در ژانر ملودرام سینمای ایران نامش پررنگ نوشته شده است. همین که فیلم رنگ و بوی تالیف الوند را دارد نکته‌ای درخور است.
فیلمی که متعلق به فیلمسازش باشد ادا در نمی‌آورد. روک و رو راست است. به مخاطب دروغ نمی‌گوید و شاید بهتر باشد بگویم که ترمزی است برای دروغ گویی‌های اضافه بر سازمان و احتمالی.
پرتقال خونی فیلم خوبی است چون داستان پر کششی دارد. حوصله سر بر نیست. مخاطب سینمای داستانی را تا پایان ماجرا روی صندلی نگه می‌دارد. مخاطب به نقص شخصیت پردازی‌ها آگاه است اما باز چشم از پرده بر نمی‌دارد چون سناریو بر مبنای داستان خوبی شکل گرفته است. این دو دلیل خوبی یک فیلم متوسط سینمای ایران است. از پس این قضاوت بازی درخشان عرب نیا و بهداد هم قوت فیلم است. اگرچه جای نیوشا ضیغمی هر بازیگر خوش چهره دیگری هم می‌توانست بازی کند اما جای عرب نیا و بهداد هر کس دیگری که بود شخصیت فیلم تغییر می‌کرد. از واکاوی بدی‌های این فیلم که آن را به فیلمی متوسط در سینمای ایران بدل ساخته می‌گذرم.

۱۳۹۰ اسفند ۲۹, دوشنبه

یک آغاز



یک گلوله
یک صدا
یک نقطه
یک آغاز
سوت ممتدی است 
که می پیچد
در اتاق
می رود یک راست
تا سقف 
باران می شود 
خون بر سرم
می پاشد بر دیوار
یک جهان عجوزه 
از  خاطرات
شتک می کند فکر روی میز
دست کوتاه می شود
       از این تهی 
تهی بی معنی است دیگر
       در بر مرگ

۱۳۹۰ اسفند ۲۱, یکشنبه

دست خط




در انتظار نامه‌ام 
کاغذی از تو 
دست خطی 
بامدادی را انتظار می‌کشم که پستچی 
نشانی از تو 
به تاریخ کوتاه من بیافزاید

من هنوز و همیشه منتظرم 
کاغذی از تو 
دست خطی 
واژه‌هایی را انتظار می‌کشم 
که لبخندی است پر از خاطره 
اشکی است بی‌هیچ تردیدی در ذهن 

نامه‌ای از تو 
روشنای از دست رفته‌ای است 
که شفق به ریه‌هایش فرو بلعیده با حرص

دست خطی 
کاغذی 
یک بار دیگر زیستنی بی‌تردید
بهانه من است
انتظار تا بامداد فردا

۱۳۹۰ اسفند ۱۵, دوشنبه

نازنین یعنی ایران


تمام این دو سال به شمارش روزهای زندان گذشت. آنان پشت میله‌ها و من پشت مرز‌ها.

نام‌ها، یاد‌ها، خاطره‌ها در سرم می‌چرخد. انگار تمام این دو سال وجب به وجب خاک آن سرزمین بلازده مین کاشتند. شاهد انفجار‌ها بودم؛ انفجارهایی که هنوز صدایش مغزم را در جمجمه می‌لرزاند. آنان اما میان مین‌ها می‌دویدند. اینجاست که واژه‌ها خجالت می‌کشند از قلم و قلم تردید می‌کند که در دستی چون دست من بچرخد.

نازنین خسروانی، روزنامه نگاری حرفه‌ای، توانا، بی‌ادعا و سرسخت به اوین بازگشت تا شش سال جوانی خود را فدیه کند به پای آرمان دموکراسی.

سرزمین من هزار ارزش اگر داشته باشد که دارد، وجود نازنین‌ها ارزشمندترش کرده است. نازنین و نازنین‌ها که زندانی باشند، ایران من زندانی است. بگویید شعار است، بگویید شعر است، بگویید قصه است. چه باک. من با همین شعار‌ها و شعر‌ها و قصه‌ها زنده‌ام. زنده‌ام اگرچه دور تا از یاد نبرم که همه هنرعاقلان به زندان افکندن بود و اعدام و شلاق. عاقلان برون و درون حاکمیت هر یک به نوبه خود زندانی کردند و پای چوبه دار بردند و شلاق زدند اما نازنین‌ها بی‌هیاهو بهای دفاع از انسان و آزادی‌اش را پرداختند.

۱۳۹۰ اسفند ۱۳, شنبه

سید همیشه خندان و امامزاده‌ای که شفا نمی‌دهد


نخستین بار نیست که سید محمد خاتمی بر سر زبان‌ها می‌افتد. اشتباه نکنید درباره خبرساز شدنش در خرداد ۷۶ حرف نمی‌زنم. درباره توانایی‌اش در شگفت زده ساختن جامعه می‌گویم. کمی به صفحه‌های گذشته تاریخی که در آن به سر می‌بریم بازگردیم. 

وقتی «فرزند فاضل انقلاب» در خرداد ۷۶ ظهور کرد نسل من هیچ‌شناختی از وی نداشت. ما نمی‌دانستیم خاتمی کیست؟. اما راه و نگاه این نامزد انتخابات ریاست جمهوری را با حاکمیت در تضاد می‌دیدیم. تضاد عمیق نبود اما وجود داشت. حمایت رهبری و جناح تندروی حاکمیت از ناطق نوری در محبوبیت خاتمی نقشی انکار ناشدنی داشت. 
«سردار سازندگی» و سیاست‌های تعدیل اقتصادی مردم را به ستوه آورده بود. رفسنجانی نماد ثروت بود و فلاحیان نماد جنایت. جنگ را پشت سر گذاشته بودیم و هشت سال خستگی بر پشت خاطره‌هایمان سنگینی می‌کرد. خاتمی از گفتگو می‌گفت در زمانه‌ای که یادمان داده بودند یک نفر سخن می‌گوید و جمعی گوش می‌کنند. خاتمی و گفتمان پیرامون او امید را به جامعه ایران بازگرداند. کتاب فروشی‌ها رونق گرفتند. رنگ به لباس مردم بازگشت. ترس در میان جوانان کاهش یافت. باغ مطبوعات شکوفه داد. فارغ از عربده‌های بد مستان لوس آنجلسی که نمی‌دیدند مردم چاره‌ای جز پیمودن گام به گام راهی دشوار در چارچوب جمهوری اسلامی برای رسیدن به حداقل‌ها ندارند مردم کار خود را کردند.

۱۳۹۰ اسفند ۱۲, جمعه

و پس از قتل ندا‌ها و سهراب‌های ایران

نخستین انتخابات پس از ریخته شدن خون ندا‌ها و سهراب‌های ایران به شرم آور‌ترین وجه ممکن برگزار شد. حکومت به مردم التماس کرد تا پای صندوق‌های رای حاضر شوند. پای احتمال حمله نظامی اسرائیل و نیروهای ناتو را به وسط کشید؛ تهدید کرد و رای مردم در شهرهای بزرگ را گدایی کرد. همه این‌ها یک طرف بماند.  رای سید محمد خاتمی و سید حسن خمینی طرف دیگر.  پیش از این جایی نوشته بودم از قرابت نوه خمینی با رفسنجانی. گفته بودم که سید حسن هم هاشمی شد.



با این وصف اما آنچه مهم است کلید خوردن و اجرایی شدن طرح تحریم گسترده انتخابات است. این فاز نخست موفقیت است و از این پس، اپوزیسیون می‌تواند از ظرفیت موجود -توان تحریم کنندگان انتخابات- در فازهای بعدی علیه حاکمیت سودجوید.

۱۳۹۰ اسفند ۶, شنبه

ایران بر‌تر از ایدئولوژی

عینیت بخشیدن به منافع ملی در گفت‌وگو با مهندس عزت الله سحابی



منافع ملی به عنوان یک مفهوم سیاسی، در سال‌های اخیر آنقدر از زبان دولتمردان جاری و‌گاه خلاف باورهای مربوط به آن عمل شده است که گویی نوعی بی‌تفاوتی را در برابر خود در جامعه تجربه می‌کند. نگاه‌های ایدئولوژیک، محفلی و‌گاه شخصی چنان هر گفتمانی را محدود و محصور کرده‌اند که دیگر اصل موضوع که همانا یافتن راه برون رفت از فضای مسدود سیاسی و تنگناهای اقتصادی و معیشتی باشد از یاد رفته است.

در این میان اما یکی از مبارزان دیرین عرصه سیاست و آشنا با علم اقتصاد، با برنامه‌ای مدون سخن از منافع ملی را برمحوریت ایران و ملت این کشور به میان آورده است. مهندس عزت‌الله سحابی در ۷۹ سالگی، همچنان پرشور اما واقع بینانه به دنبال تغییر و اصلاح است.

۱۳۹۰ اسفند ۵, جمعه

انکار



کسی به زبان اجداد تو 
سخن نمی‌گوید 
اینجا 
حالا 
باز شعر بنویس 

برای دیدن کفتار‌ها 
قرن هاست 
آدمی به بیابان گذر نمی‌کند 
شهر پر است از لاشه‌های پاره پاره 
حالا 
باز شعر بنویس

۱۳۹۰ اسفند ۲, سه‌شنبه

گیرنده: ناشناس



سلام. پیامت ساده بود، موجز و پر مهر. سوغات تو از آن سرزمین بلازده، ترانه بود و این کم نیست. می‌دانم کم نیست فروخوردن بغض وقتی که می‌دانی گذشته‌ها خیلی وقت است گذشته.

۱۳۹۰ بهمن ۱۴, جمعه

حسرت سفره؛ گل گندم

و چه خوب گفت: تنها صداست که می‌ماند. هنوز هم‌ گاه و بیگاه صدای ترانه سرایان و آوازخوانانی که نوجوانی‌ام را پر کردند مرا به خود می‌خواند. شهیار قنبری بخشی از نوجوانی‌ام را پر کرد با دنیایی از ترانه و موسیقی. در زمانه‌ای که بی‌موسیقی مانده بودیم و ساز و صدا مهر قدغن خورده بود، نوارهای کاست بی‌کیفیت و چندصدهزار بار کپی شده دست به دست می‌شد در مدرسه‌هایی که شبیه پادگان و دست کم تیمارستان بود. نمی‌گویم یادش بخیر، که خیری نداشت جز دل آزردگی که تا عمر داریم با ماست. خوشی‌اش هر چه بود ساخته ذهن خیال‌پرداز خودمان بود، گرنه هر چه می‌خواستم ممنوع بود و هرچه می‌جستیم زندانی. عجب که دستگاه عریض و طویل حاکمان نمی‌توانست و ناکام ماند که بچه‌های انقلاب را از شهیار قنبری و ایرج جنتی عطایی و اردلان سرفراز محروم کند. حرامش خواند اما به لطف همتی که به خرج دادند و طبیعت هنر، محروم نماندیم.

۱۳۹۰ بهمن ۲, یکشنبه

یاد



از یاد رفتنی نیست 
                      که انسان تنهاست

و تنها درختی که در بیقوله ای به جا مانده باشد
                                                        خاطره ای بیش نیست

از یاد نبرده ام هنوز
نفس حق مردی بود که پشت دیوار خواب شهر
                                                   به دار آویخته شد

من تا امتداد تو دویدم

انصاف بده دانا

پای زخمی بر خاک کشیدم

با تو ماندم تا سایه ات دیگر با من سخن نگفت

۱۳۹۰ دی ۱۸, یکشنبه

Sur Le Film La Rafle



راست این است که از سینما نمی‌‏توان تاریخ آموخت و هنر نه چنین وظیفه‌ای بر دوش دارد و نه چنین همتی را بر می‌‏تابد.
هنری که آلوده به سفارش شد و قصد درس‏ آموزی و ارشاد داشت فاتحه‌اش خوانده است چنان که تجربه دهه شصت تا نیمه دهه هفتاد خورشیدی وزارت ارشاد جمهوری اسلامی ایران شاهد چنین مدعایی است و نتیجه آن سینمای دولتی هم پس رفت بود.
سینما تاریخ دارد اما خود کتاب تاریخ نیست با این همه می‌تواند به تاریخ تلنگر بزند و حتی به آنچه بشر بر سر بشر آورد تازینه. فیلم La Rafle که به معنی "یورش ناگهانی پلیس" است در میان فارسی زبانان به نام "بچه‏‌های پاریس" شهرت یافته است. فیلمی درباره بازداشت و کشتار سیزده هزار شهروند یهودی پاریس و حومه، توسط نازی‏ها و با همکاری مستقیم دولت ویشی به رهبری مارشال پتن.