۱۳۹۲ بهمن ۱۷, پنجشنبه

انسان و فراموشی‌اش

موضوع حول تنها یک واژه است اما ساده نیست. اتفاقا موضوع بی نهایت ظریف و پیچیده و پر از دالان های ناشناخته است. هزاران هزار دانشگاه و مرکز پژوهشی در جهان، علم بشر درباره بشر را مدام محک می زند تا علوم انسانی بتواند بیش از پیش در خدمت انسان درآید. نقطه تمرکز و دلیل عرق ریزان هزاران فیلسوف و اندیشمند و دانشمند، موجودی است به نام انسان.



من در پس این همه جدل های کلامی بر سر «ایمان» و «عقیده» و از آن بیش، این همه جنگ بر سر «خاک» و «خون»، انسانی را می بینم که ناگاه همه چیز را در برابر «زندگی» به پرسش می کشد. آنجا که زنده بودنش حق می شود، می پرسد که چرا باید کشته شوم؟؛ چرا باید دیگری را بکشم؟؛ چرا باید فرمان بپذیرم؟. فصلی تازه آغاز می شود. پرسش ویران می کند و بازمی آفریند. و این پرسش هایی است که گویی هنوز هم فرصت می شود که پاسخی بنیادین و عاری از منفعت های موقت به آن داد.

«داستان دو سرباز» که در عنوان انگلیسی اش از واژه «افسانه» استفاده شده، داستان انسان است. داستان همان یک واژه که هرگز موضوعی ساده نیست. داستانی است از داستان های فراموش شده. و رویایی است که صورت واقعیت گرفته است در جهانی که هر گوشه اش فواره های خون، نماد قومیت و مذهب و ملیت و سیاست است.

هیچ نظری موجود نیست: