۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

Iranians Poke Fun of Ahmadinejad at UN on Facebook


President Mahmoud Ahmadinejad’s sixth appearance at the United Nations was an opportunity for him to show his negative attitude toward the West. And as predicted, he delivered. He was not able to use the UN podium effectively to dissuade UN members from issuing another resolution against Iran.

On Monday, Ahmadinejad asserted at the UN: “The United States has threatened to use nuclear weapons against Iran.” This claim was condemned by Secretary of State Hillary Clinton, referring to it as “unfounded.” Once again at this event, Ahmadinejad made reference to America’s use of nuclear weapons against Japan and managed to anger Clinton.

Before his speech, some analysts predicted that Ahmadinejad’s presence in New York, coupled with a dose of realism, could be a step forward to improving Iran’s diplomatic ties with the West, but this did not happen. Mahmoud Kianersi, an Iranian journalist, wrote, “This visit will become another blow against Iran unless Ahmadinejad comes up with a new, creative offer to the world.”

Inside Iran, Iranians also thought the president’s performance was lackluster. Since his speech, Iranians have been posting jokes and funny clips of Ahmadinejad, especially his gaffes made during interviews, on their Facebook pages. Despite attempts at filtering and Internet censorship by the Iranian government, Facebook and blogs remain the primary means through which the Iranian people can exchange their ideas with the world and relay their feelings to the international community.

Ahmadinejad is accused by the opposition of having rigged the elections. He is even called the “coup president.” This belief that his government is illegitimate, combined with the government’s harsh crackdown of protestors in the aftermath of the June 12 elections, has led many to ignore Ahmadinejad’s anti-American rants. Iranians in the opposition—even those leftists who used to go on tirades against the United States—are now too focused on Ahmadinejad’s deeds against the Iranian people to worry about America.

Political parties and groups have not reacted to Ahmadinejad’s comments yet. It is expected that the wing loyal to Supreme Leader Ayatollah Ali Khamenei will demonstrate support of Ahmadinejad at tomorrow’s Friday prayer.

In Iran, most individuals, unless they are extremely important, risk going to jail if they publicly criticize Iran’s nuclear policy or question Ahmadinejad’s controversial approach on the nuclear issue. And analyzing the Islamic Republic’s positions on the nuclear issue from an independent perspective is a major redline for Iranian media.

Most Iranians residing in Europe, who are mainly in opposition to the Islamic Republic, believe that Ahmadinejad was the messenger for Khamenei at the United Nations. Many analysts believe that Iran is going through a sensitive period, while its nuclear case is being reexamined by the UN Security Council. Ahmadinejad, who has Khamenei’s support and blessing, has repeatedly asserted Iran’s right to enrich uranium and called that an “inalienable right.”

In a message sent to the nuclear summit held in Tehran, Khamenei asserted, “The Iranian people, who are victims of chemical weapons, feel the threat of such weapons more than anyone else and will use all their resources to combat the spread of these weapons.”

این مطلب برای inside iran به نگارش درآمده است .

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۷, جمعه

گام‌های سبز بدون کفش کارگری

بارها این سو و آن سوی، گلایه‌هایی پیرامون جدایی جنبش کارگری و جنبشی که پس از انتخابات خرداد ۸۸ شکل گرفت، شنیده‌ایم. این موضوع که هنوز از چرایی عدم پیوستن کارگران به جنبشی که استبداد حاکم را نشانه رفته، سخن به میان نیامده، نشانه خلاء موجود است. صورت مساله‌ای است که روی آن بحث نمی‌شود. معیارهای جدایی روشن نیست و راهکار همگرایی و جبران چنین کمبودی کمتر پیشنهاد می‌شود.


با نگاه به جنبش سرکوب‌شده کارگران پیش از خرداد ۸۸ و تنهایی طبقه‌ای که حقوق سندیکایی، صنفی و معیشتی خود را طلب می‌کند و قبل از سیاست، رفاه بلاواسطه مساله‌اش است، می‌توان دریافت که اگر این موضوع امروز به میان می‌آید، دو دلیل پس پرده دارد. نخست آنکه طبقه کارگر اگر چه طبقه‌ای موثر بر آرایش سیاسی ایران نیست؛ اما وسیع است و قشر قابل توجهی را در سراسر کشور به خود اختصاص داده است. پس نمی‌توان در یک کنش اعتراضی تداوم یافته، جای خالی آن را نادیده انگاشت. دوم اینکه شاخص‌های اقتصادی رو به افول در ایران بیش از هر قشری، فشار بر دوش کارگرانی می‌آورد که در اوج ناامنی شغلی به سر می‌برند. پس این نیروی بالقوه معترض، باید هر چه زودتر همگام با جنبش طبقه متوسط شود تا مگر سازمان یابد و برآیندی مطلوب در سطح عمومی جامعه از خود به جای بگذارد.

با این دو فرض کمی به گذشته نه چندان دور بازگردیم. دوم خرداد سال ۱۳۷۶ انتخاباتی در ایران برگزار شد که شورای نگهبان و نظارت استصوابی چنان امروز، نامزدهای ریاست جمهوری را از فیلتر سخت عبور می‌داد. در این انتخابات حضور نسل جوان، آمار شرکت‌کنندکان در انتخابات پس از انقلاب ۵۷ و عزم طبقه متوسط در روی کار آوردن جریان اصلاح‌طلب چشمگیر شد.

انکار نباید کرد که اعمال سیاست‌های موسوم به تعدیل اقتصادی دوران هاشمی رفسنجانی در کنار فضای بسته سیاسی آن دوران، مهم‌ترین عوامل چنین رویدادی بود. خرداد ۷۶ در واقع سرآغاز اعتراض طبقه متوسط در ایران پس از انقلاب ۵۷ در قالب حرکت در بستر قانون اساسی جمهوری اسلامی بود. دانشجویان، معلمان، زنان، دانش‌آموزان مقطع متوسطه، هنرمندان و اهالی فرهنگ و ادب برای باز شدن روزنه‌های کوچکی که بتواند حداقل اکسیژن برای زیستن به درون جامعه راه یابد، دوم خرداد را به یک رویداد بدل کردند. چهار سال بعد با آنکه حوادث مهیبی چنان تداوم قتل دگر اندیشان در پاییز ۷۷ و حمله به خوابگاه دانشجویان تهران در تابستان ۷۸ روی داده بود باز هم خاتمی و جریانش به جناح مقابل ترجیح داده شد.

تیر ۸۴ در پی رو در رویی هاشمی رفسنجانی با محمود احمدی‌نژاد این بار جدای از موضوعیت یافتن تحریم انتخابات و بایکوتی که بخشی از کنشگران آن را برگزیدند، طبقه کارگر و پائین جامعه در جهت مخالف طبقه متوسط حامی حضور در انتخابات، حرکت کرد. رفسنجانی نماد فساد اقتصادی برای محرومان، کارگران و مزدبگیران بود و عامل مقتدر جلوگیری از بازگشت به دهه شصت برای روشنفکرانی که طوماری در حمایت از او امضا کردند و منتشر ساختند.

خرداد سال گذشته اما ورق برگشت. حنای احمدی‌نژاد برای طبقه پایین و کارگران نه تنها رنگی نداشت که سقوط سطح معیشت و رفاه را در چهار سال گذشته تجربه کرده بود. جو عمومی ایران جو تحریم نبود. بایکوت انتخابات با وجود نامزدی مجدد احمدی‌نژاد و گرا دادن رهبری مبنی بر حمایتش از وی، بی‌معنی می‌نمود. پس عمده‌ی رای احمدی‌نژاد را باید در جای دیگر و از خاستگاه دیگری مطالعه کرد نه از کارگرانی که یا بیکار شده بودند یا بیکاری هم‌صنفان خود را نظاره‌گر بودند. وانگهی تقلب چنان آشکار بود و شواهدش روشن که باز طبقه متوسط را به صحنه کشاند؛ اما این بار پس از اعلام نتیجه.

اما کارگران به طور عمده به جنبش سبز نپیوسته‌اند. سندیکاهای کارگری و چهره‌های جنبش کارگری از جنبشی که جنبش دانشجویی و بخشی از جنبش زنان را با خود همراه ساخت، حمایت نکرده و سکوت کرده‌اند. چرا؟ پیش از هر چیز باید یادآور شد که بی‌شک در میان تمام اعتراض‌های خیابانی، کارگران به صورت فردی حضور یافته‌اند و شاهد این مدعا آنکه اخیرا نام ده تن از جان باختگان کارگر نیز به میان امده است. تردید نباید کرد که در میان بازداشت‌شدگانی که سرکوب‌گران آنان را کف خیابانی می‌خوانند، کارگران هم وجود دارند؛ اما پرسش مطرح شده پیرامون همبستگی دو جنبش است. یکی با سابقه اعتراضات پراکنده صنفی و سندیکایی و قدیمی‌تر و دیگری با اعتراضاتی سیاسی و وسیع‌تر و فراگیر. باز باید خاطرنشان ساخت که خرده‌گیری بر اطلاق نام “جنبش” به دلیل فقدان ایدئولوژی واحد و رهبری قطعی و روشن در این مجال راه به بیراهه است؛ چرا که اولا جنبش بار معنایی مطالبات مشترک لااقل به صورت حداقلی را با خود دارد و ثانیا شرایط استبداد حاکم بر ایران پیدایی چنان صورتی از اعتراض سازمان‌یافته را مهیا نساخته است. شواهد مبنی بر بی‌معنایی شورش نیز آنقدر دم‌دستی است که نیازی به شمارش احساس نمی‌شود.

با این تعبیر از جنبش که به طور طبیعی در مسیر تحول گام بر می‌دارد و تداوم آن تاکنون غیر قابل انکار است ، جنبش سبز و جنبش کارگری از هم جدا مانده‌اند. این جدا افتادگی شاید ناشی از افتراق در خواست‌های طبقاتی تلقی شود اما مهم، توجه به مطالبات مشترک است.
برای دقیق شدن در این موضوع، درک کارگر و فضایی که در آن تنفس می‌کند ضروری است. نمی‌توان کارگر ایرانی را با کارگر یک کشور صنعتی حتی در اوج بحران اقتصادی قیاس کرد. کارگری که بابت تشکیل انجمن و سندیکا تهدید می‌شود و زندان می‌رود و کارگرانی که همه تلاششان برای تشکیل سندیکا، احقاق حقوقی است که بی آن نمی‌توانند تامین معاش کنند را نمی‌توان به یک باره در گود سیاست انداخت.

مساله آزادی و دموکراسی و حقوق بشر برای آنکس که یک سال حقوق معوقه دارد، از پرداخت اجاره بهای مسکن باز مانده، ناتوان در تامین مخارج تحصیل فرزند است و … مساله‌ای فوری نیست. حتی در بلند مدت هم غم نان، مجال تفکرش حول سیاست را نمی‌دهد. باید کارگر را با همه مصائب گریبانگیرش و در کشوری به نام ایران درک کرد و آنگاه پرسید چرا کارگران همراه جنبشی نمی‌شوند که البته نگاهی هم به اقتصاد دارد؟!

توقع جنبش سبز از اتحادیه‌ها برای اعلام حمایت، واقع‌بینانه نیست و در واقع نگاهی وارونه است. انگار جای نهاد و گزاره در بخشی از یک نوشتار تغییر کرده باشد. می‌توان فهمید که منظور و هدف چیست؛ اما همخوان با دیگر جملات نیست. اینکه جنبش سبز از سطح رهبری تا هواداران بی‌شمارش خواهان پیوند با دیگر جنبش‌های اعتراضی هستند، مایه دلگرمی است؛ اما توقع استقبال دیگران بدون آنکه از مطالباتشان یادی شود، پر توقعی است.
اسانلوها زمانی به زندان افتادند که خیابان‌ها خالی از معترضان به حاکمیت بود. نامی از موسوی و کروبی اگر برده می‌شد شور و حرارت امروز را نداشت. نهادهای صنفی زمانی تهدید شدند که کمتر اصلاح‌طلبی از طبقه کارگر یاد می‌کرد؛ مگر محجوب‌هایی که محبوب زحمتکشان نبودند.

از کارگر یاد نشد مگر در بزنگاه‌های سیاسی تاریخ. سراغ کارگر را نگرفتند چه در داخل و چه خارج از کشور مگر با توقع اعتصاب. مطالبات کارگران هنوز هم به عنوان مطالبات به حق بخش وسیعی از جامعه ایران از زبان کمتر روشنفکر و سیاستمداری به وضوح شنیده می‌شود.
با این همه آیا باز این کارگران‌اند که وظیفه‌ای ملی برعهده دارند تا به صفوف جنبش سبز بپیوندند؟ یا اینکه بر دوش تک تک اعضای جنبش سبز در هر گوشه‌ی جهان است که اول در فهم مطالبات کارگران بکوشد و دوم فریاد صدای سرکوب شده آنان باشد؟ می‌گویند اول برادری ثابت کن و سپس ادعای میراث. جنبش سبز می‌تواند و ضروری است که به سوی طبقه کارگر قدمی جدی بردارد. مسیر مبارزه علیه استبداد پیمودنی نیست؛ مگر به اتفاق همه طبقات جامعه.

+ این مطلب برای سایت تهران ری وی یو نوشته شده است .