۱۳۸۶ تیر ۱۶, شنبه

هفت هفت دوهزار و هفت

هفت هفت دو هزار و هفت که این بود


هفت هفت هفت هزار و هفت

دگر چه فاحشه‌ایست

هفت بار بر سر زیستن فریاد

که متولد هفت زمستان‌ام

هفت بار باران ادرار عجوزه‌ای گمنام

بر صفحات بی‌نقطه‌ی تاریخ

هفت بار من تمام هفت آسمان دروغ را بر شانه‌هایم نشاندم

بی‌آنکه خواب جنینی را آشفته سازم

هفت بی‌نشان هفت غایب هفت ستیز بی‌صدا

هفت بار مرا در هفت شب صدا کرد

و

هفت بار به حال هفت سالگی خود گریستم

هفت رنگ اگر به هفت صورت می‌نشست

هفت بار برای یافتن شاخه گلی به بقال‌ها نمی‌گفتم این من کجاست

هفت بار من ؛ من را گم کردم

هفت بار به گه نشستن راستی را تماشا کردم

هفت قطره اشک بر مزار هفت اعدامی ریختم

هفت بار هفت تیر خشم بر دل کوه نشاندم

هفت بار باورت کردم

هفت بار دوستت داشتم

پس

سرم را بر شانه‌ات می‌گذارم

هفت پیامبر شاید از هفت بار هق هق‌ام شرمگین شوند

هفت زخم از هفت بار مردن سخت‌تر است

باور کن هفت مرگ از هفت قبر غربیه‌گی تنگ‌تر نیست
 
+ نخستین بار در ایران امروز منتشر شد  

هیچ نظری موجود نیست: