۱۳۹۰ اسفند ۱۵, دوشنبه

نازنین یعنی ایران


تمام این دو سال به شمارش روزهای زندان گذشت. آنان پشت میله‌ها و من پشت مرز‌ها.

نام‌ها، یاد‌ها، خاطره‌ها در سرم می‌چرخد. انگار تمام این دو سال وجب به وجب خاک آن سرزمین بلازده مین کاشتند. شاهد انفجار‌ها بودم؛ انفجارهایی که هنوز صدایش مغزم را در جمجمه می‌لرزاند. آنان اما میان مین‌ها می‌دویدند. اینجاست که واژه‌ها خجالت می‌کشند از قلم و قلم تردید می‌کند که در دستی چون دست من بچرخد.

نازنین خسروانی، روزنامه نگاری حرفه‌ای، توانا، بی‌ادعا و سرسخت به اوین بازگشت تا شش سال جوانی خود را فدیه کند به پای آرمان دموکراسی.

سرزمین من هزار ارزش اگر داشته باشد که دارد، وجود نازنین‌ها ارزشمندترش کرده است. نازنین و نازنین‌ها که زندانی باشند، ایران من زندانی است. بگویید شعار است، بگویید شعر است، بگویید قصه است. چه باک. من با همین شعار‌ها و شعر‌ها و قصه‌ها زنده‌ام. زنده‌ام اگرچه دور تا از یاد نبرم که همه هنرعاقلان به زندان افکندن بود و اعدام و شلاق. عاقلان برون و درون حاکمیت هر یک به نوبه خود زندانی کردند و پای چوبه دار بردند و شلاق زدند اما نازنین‌ها بی‌هیاهو بهای دفاع از انسان و آزادی‌اش را پرداختند.

هیچ نظری موجود نیست: