۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

رضا تاوان ما را پس می دهد


1 – چهل روز از قتل ندا آقا سلطان می گذشت . سه چهار تنی از دوستان با هم شده بودیم و کتک خوردن و طعم گاز اشک آور و تعقیب و گریز از بهشت زهرا تا خیابان مفتح و پس کوچه هایش را شریک . شب شده بود و هر کس به سویی . در راه بازگشت بود که خبر رسید ، عده ای دیگر از همکاران به دیدار رفیق از بند آزاد شدمان رفته اند . از پشت خط ، صدای همهمه بود ، دور و بر رضا را دوستان گرفته بودند . گوشی را که گرفت ، بغض در گلویم خانه کرد . خبر بازداشتش برایم اینگونه نبود . آزادیش صدایم را لرزان کرده بود. آیا رضا تاوان ما را پس می داد ؟

از بهشت زهرا پرسید و گفتم . رضا آرام بود و من بی تاب . بار دوم که بازداشت شد و بازگشت ، تنها ، تصویری از او دیدم .

پیر شده بود . تصویر رضا پریشان کرد ماندگان در آغوش مام ایران و آوارگان تازه تبعیدی را . باز هم بغض فرو بردیم .

سومین بار که بازداشت شد ، خبرها مجال تامل نمی داد انگار ، بازداشت ، بی خبری که خود دردناک ترین خبر بود ( 1 )، تماسی کوتاه ( 2 ) ، انتشار نامه ی پیش از بازداشت که گویای آگاهی رضا از حادثه پیش روی بود.

آیا رضا تاوان ما را پس می دهد ؟.

این بار برای مادری که خاله می نامیدش ، نامه ای نوشت و رفت .پیش تر چنین نکرده بود . از پشت خط موبایل " برادران " فرا می خواندند و او هم می رفت و دل ما را باز نگران می کرد و چشم ها را منتظر .

"و حال که لحظه وداع با توست، احساس می‌کنم که به من خوب آموختی درس زندگی را، فدا کردن زندگی خود برای سعادت و به روزی دیگران و اینک احساس می‌کنم که تا حدودی این درس را خوب آموخته‌ام." ( 3 )

رضا یادگاری به جای گذاشت که بدانیم تاوان ما را پس می دهد که او دلمشغول " انسان " بود و حقی که بی وقفه ضایع شده است .

2- رضا روزنامه نگار است . بی ادعا ، صمیمی اما جدی تر از آنی که بشود حدس زد . می داند روزنامه نگاری یک حرفه است و او حرفه ای ایست ، بی کم و کاست . آنقدر حرفه اش عزیز بود که همه این سال ها تاب آورد ناملایمات را و بی خمی بر ابرو . آنقدر حرفه ای بود که زیر علم این و آن سینه نزند و استقلال اندیشه اش را با چنگ و دندان پاسداری کند . از تهران تا ورامین را هزار بار شاید آمد و رفت تا خطی برای مردم بنویسد اگرچه زیر تیغ سانسور .

رضا به حقوق صنفی هم آگاه بود . پای ثابت نشست های انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران که با خون دل و همت بسیارانی خانه ما شده بود . رضا با آن کلاسور چرمی و گوشی ساده موبایل ، یک روزنامه نگار بود و است ، آگاه ، نکته سنج و گاهی شلوغ . گاهی امان همکاران را می گرفت وقتی که پای صفحه می ماند و گوشی را روی میز در تحریریه جا می گذاشت ، بس که زنگ می خورد . رضا دوست داشتنی است با همه زود از کوره در رفتن هایش که نشانی از پاک دلی ، رو راستی و جدی بودنش بود .

3 – رضا مدافع حقوق انسان است . جرمش همین است امروز . رضا از زندانی شدن دیگری بیزار بود اما خود واهمه ای از به بند افکنده شدن نداشت .

رضا پنهان کاری نداشت که بخواهد از دست " برادران " گریزان شود . آنان هم می دانند . می دانند که رضا بهانه ای است برای داغ کردن همه روزنامه نگاران . داغ و درفش کردن ما همچون آن ستم که بر بدرالسادات مفیدی رفت .

رضا تاوان ما را می دهد که خواستیم بنویسیم ، پرسش کنیم ، جستجوگر باشیم ، رضا تاوان ما را می دهد که نخواستیم عادت کنیم و نخواستیم به نشانه تایید سر بجنبانیم . رضا را به بند می افکنند تا ما را بشکنند . می دانند که پنهانی در کار نیست . می دانند که نان از قلم خورده است و این قلم هرچه نوشته آشکار است .

"برادران" می دانند که رضا و رضاهای ما دروغ نمی گویند ، همانی هستند که این همه سال روی کاغذ و آن تیراژهای پر نوسان و آن تحریریه های ملتهب از شنیدن خبر توقیف دیده اند ؛ روزنامه نگارانی که دغدغه شنیده شدن صدای یک ملت را دارند .

رضا از فداییان یک صنف است . صنفی که می خواست رکن چهارم دموکراسی باشد و تریبون مردمی که " مدعی " آنان را صاحب " آزادترین کشور جهان " می خواند . ( 4 )

رضای صبور اما مادر را ، آن تبلور امنیت محض را به صبوری و آگاهی فرا می خواند .

" این جمله را که از کتاب «مردی در تبعید ابدی» به خاطر دارم برایت می‌نویسم تا صبرت را با آگاهی آمیخته باشی: «زمانی که با زمانه خویش نساختی و با مسندنشینان و امربران ایشان کنار نیامدی و آنچه را که جاهلان می‌گویند، جاهلانه بازنگفتی، لاجرم به تبعید ابدی روح گرفتار خواهی شد- حتی اگر در کنج منزلی در شهری ساکن باشی؛ و اگر بر نپذیرفتن پای فشردی، آواره‌ات خواهند کرد، یا به زندانت خواهند انداخت و به دارت خواهند کشید. "

رضا می دانست و می داند که تاوان ما را پس می دهد که تا ستمکش نباشد ستمگری نخواهد بود . تو باز خواهی آمد و صدای گرمت را خواهیم شنید . فقط ای کاش که لحظه دیدار تاب نگاه در چشمانت را داشته باشیم .

+ این یادداشت برای خودنویس نوشته شد.

هیچ نظری موجود نیست: