۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۰, یکشنبه

گفتگو با کروبی: از خودسرها تا سنگسار و ریاست جمهوری

سی سال از انقلاب 1357 می‌گذرد؛ خبرنگاری سی ساله‌ام و فقط 30 دقیقه فرصت دارم تا کوله‌بار پرسش‌هایم را در برابر رئیس اسبق مجلس شورای اسلامی بگشایم.

ساعت 6 و 30 دقیقه عصر یک روز جمعه قرار ملاقات تنظیم شده است، اگرچه با ورود به محل گفت‌وگو متوجه می‌شوم که خبرنگاران رسانه‌های برون‌مرزی هم قرار است رو‌به‌روی شیخ بنشینند. 30 دقیقه پس از زمان اعلام شده درمی‌یابم که باید بیش از این پشت درهای بسته، منتظر جلسه پرسش و پاسخی باشم که از سی روز پیش برای انجامش تلاش کرده‌ام.

مهدی کروبی که در نهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری ناکام ماند، به سراغ تاسیس حزب رفت و روزنامه‌ای منتشر ساخت. یاران گذشته را به تندروی متهم کرد، اما از سودای ورود به کاخ ریاست‌جمهوری دست برنداشت. حالا در حیاط این ساختمان (یعنی ستاد انتخاباتی او) برای انداختن عکس‌های تبلیغاتی آماده می‌شود تا باری دیگر اقبال خود را در به تن کردن قبای ریاست‌جمهوری بیازماید.



در حیاط ساختمان یکی از فرعی‌های جمشیدیه غلامحسین کرباسچی شهردار اسبق تهران، عماد باقی و عباس عبدی با شیخ عکس می‌گیرند. هنگام طرح پرسش که می‌رسد به کروبی یادآور می‌شوم که در پاسخ به عده‌ای از دانشجویان نوشته بود، پرسش‌های صریح پاسخ‌هایی صریح می‌طلبد؛ شاید که دور از فضای تبلیغاتی شب انتخابات بشود دو سه کلامی از وی شنید. پرسش‌های بسیاری اما باقی ماند وقتی که ساعت، 8 و 30 دقیقه شب را نشان می‌داد و مجبور بودم ضبط را خاموش کنم تا شاید نه سی که سه خبرنگار منتظر به درون سالن راه یابند.

چرا می‌خواهید رئیس‌جمهوری شوید؟ مگر چه ویژگی دارید که دیگر نامزدهای ریاست‌جمهوری ندارند؟

لازم نیست که داوطلب ریاست‌جمهوری، مجلس خبرگان یا مجلس شورای اسلامی ویژگی‌هایی داشته باشد که در دیگران نباشد. همین اندازه لازم است که بنده احساس کنم در صورت موفقیت در رقابت می‌توانم در حد توانم خدمت شایانی به کشورم کنم. در ریاست‌جمهوری و برای مدیریت کشور، افرادی وارد رقابت می‌شوند و چه‌بسا افرادی که وارد رقابت هم نمی‌شوند برجستگی‌هایی بیشتر از ما داشته باشند. حالا یا نمی‌شناسندشان، یا احساس می‌کنند که تائید صلاحیت نمی‌شوند.

اما توانمندی‌هایی در من وجود دارد که با توجه به مشکلات و اوضاع و احوال کشور احساس می‌کنم می‌توانم قدم‌های مفیدی را بردارم. حتی اعتقاد ندارم آنچه را که ایده‌اش را در سر دارم و فکر می‌کنم که توانایی انجامش را دارم بتوانم محقق کنم چه‌بسا موانعی بر سر راهم باشد و همه آن را نتوانم انجام دهم. شما و بنده و همه ما در کارهایی که اقدام می‌کنیم و شایق آن هم هستیم احساس می‌کنیم نمی‌توانیم صددرصد کار را انجام دهیم. کشور ما نیازهای جدی و شرایط خاصی دارد و برای مثال در سیاست خارجی یا در بخش اقتصادی، فکر می‌کنم می‌توانم قدم‌های بلندی بردارم.

آیا این قدم‌های بلند همه از دانش خودم ناشی می‌شود. نه! بلکه من احساس می‌کنم در جذب نیرو چتر بزرگ و خوبی را فراهم کرده‌ام و نیروهای مناسبی را می‌توانم برای کار جلب کنم. متاسفانه در حال حاضر یک آسیب جدی هم البته انحصارطلبی‌ها، تنگ‌نظری‌ها و باندبازی‌هاست و بر این اساس به بسیاری از نیروهای کارآمد میدان داده نمی‌شود و از سویی دیگر نیروهایی که شایستگی به نسبت کمتری دارند به‌کارگرفته می‌شوند و می‌بینیم که از عهده وظیفه به‌خوبی برنمی‌آیند.

 پرسش من دقیقا این بود که بر اساس کدام قابلیت، شهروندان باید به شما رای دهند؟ از سویی هم شما به چتر بزرگی برای جلب و جذب نیرو اشاره کردید در حالی که می‌دانیم بخش عمده گروه‌های اصلاح‌طلب از شما حمایت نکرده‌اند. فکر نمی‌کنید در صورت راه یافتن به کاخ ریاست‌جمهوری در تشکیل کابینه یک دولت اصلاح‌طلب دچار مشکل شوید؟

من عرض نکردم که همه نیروها که انگیزه اصلاح‌طلبی دارند باید به من رای دهند. این بر اساس تشخیص است و تشخیص‌ها نیز متفاوت است. اما قسمت دوم پرسش شما مهم است. این پرسش خوبی است اما متاسفانه من دوست ندارم مبسوط وارد آن شوم. همین اندازه بگویم که عده‌ای از آنان این دیدگاه که اطرافیان به من دارند را قبول ندارند ولی تقصیری به گردنشان نیست. اما عده‌ای دیگر نوعا نگاه می‌کنند به اینکه چه کسی به نفع من است و نمی‌پرسند که چه کسی به نفع کشور است. این نوع بازی‌ها به ما ضرر زده است. آن عده نمی‌پرسند که چه کسی در کدام شرایط می‌تواند کار انجام دهد. اینجاست که من برای مثال‌آوردن محدودیت دارم چراکه مثال‌ها پیامد دارد.

 فرض را بر موفقیت شما در دهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری بگیریم. در آن صورت با طیف حامیان و همکاران محمود احمدی‌نژاد که هیچ ابایی از چالش‌گری ندارند چه می‌کنید؟

اصولا من نگاه می‌کنم به اینکه اول از همه صاحب حزب هستم. پس از بخشی از همکارانم در حزب، در دولت استفاده می‌کنم. در مرحله دوم بخشی از نیروهای غیرحزبی که من را قبول داشته و شایستگی دارند به‌کار می‌گیرم. در مرحله سوم سراغ نیروهایی می‌روم که اصلا ترویج و تبلیغ مرا هم نکرده‌اند و حامی رقبای من بوده‌اند. چه‌بسا در سطح وسیع کشور من از نیرویی استفاده کنم که آقای احمدی‌نژاد هم از او استفاده کرده است. یا از جریانات به اصطلاح اصول‌گرا که با آقای احمدی نژاد نیست، با من هم نیست و فرض کنید با عزیز دیگری است استفاده خواهم کرد. برای همین است که می‌گویم می‌توانم به نوعی عمل کنم که کابینه‌ام به نسبت، از جامعیت برخوردار باشند و جریانات فکری و قومیت‌ها احساس نقش‌آفرینی داشته باشند.

 موضع‌گیری‌های شما علیه بخشی از اصلاح‌طلبان که طی سال‌های گذشته بارها عنوان کرده‌اید تندروی کرده‌اند، آیا کمی دست شما را در این امر نمی‌بندد؟

از چه جهت؟

 اولا این موضع‌گیری‌ها به روشنی نشان از خط‌کشی داشت. پس از تشکیل حزب هم گویی آقای کروبی خود را از اصلاح‌طلبان جدا ساخت و...

خوب این مسئله خود به خود اتفاق افتاده است. به این معنی که جمعی از برادران با من بوده‌اند و جمعی هم با آقای خاتمی. آقای خاتمی اعلام آمادگی کرد و به هر علتی هم عقب‌نشینی کرد که وارد چرایی آن نمی‌شوم و اطلاعی هم ندارم. همان موقع که آقای خاتمی هنوز در صحنه حضور داشت، آقای موسوی هم اعلام آمادگی کرد. می‌خواهم بگویم که این دسته‌بندی‌ها رخ داده است. ما معتقدیم که در یک جبهه تا پیروزی 76 با هم کار کرده‌ایم. اما به‌تدریج اختلاف‌هایی بروز کرد و بالاخره به جایی منتهی شد که این حوادث برای کشور پدید آید. بنابراین من کار تشکیلاتی راه انداختم که بر کارمان مسلط باشیم و عنان از دستمان گرفته نشود و همین نشود که امروز مشاهده می‌کنیم.

 پس این جدایی‌ها و اختلافات، نگرانی در شما ایجاد نمی‌کند که فردا نسبتی بین دولت اصلاح‌طلب با دولت شما دیده نشود؟


نه. اصلاحات مجموعه عظیمی است. اصلاحات فقط من یا آقای خاتمی نیست. مجموعه عظیمی از نیروها در سراسر کشور است. بخشی از این نیروها با من هستند. برای نمونه در حزب اعتماد ملی دوستانی مثل آقایان نوروززاده، حضرتی و منتجب‌نیا و حتی در خارج از حزب مثل سرکارخانم کدیور، آقایان کرباسچی، عبدی، نجفی و... همه با من کار می‌کنند. اصلا اصلاحاتی‌های اساسی این‌ها هستند. ظهور اصلاحات جدای از بحث مقدمات آن، سال 1376بود و این افراد از رده اول‌هایی هستند که آن زمان نقش داشته‌اند. آن زمان بسیاری از دوستان ما در مجلس به عنوان اصلاح‌طلب حضور داشتند.

 با چهره‌ها و گروه‌هایی مثل نهضت آزادی، جبهه ملی و... چه می‌کنید؟

ببینید با این طیف‌هایی که برشمردم، کار می‌کنم. با طیف‌های دیگر دعوایی نداریم اما همکاری هم نداریم. این واقعیت است. به هر حال آنها در حکومت نیستند. رابطه شهروندی و اینکه گاهی برخی از آنان را ملاقات کنیم وجود دارد. گاهی برای برخی از آنان مشکلی پیش آمده و در حد توانم برایشان قدم برداشته‌ام و پیگیری کرده‌ام. فرض کنیم در مورد حوادثی که برای آقای مهندس سحابی پیش آمد اقدام کردم. اما به هر حال با این چهره‌ها همکاری نداشته‌ایم.

شما اجازه مداخله‌گری سیاسی به این افراد و گروه‌ها می‌دهید؟

مداخله یعنی چه؟

 یعنی اینکه سیاست‌ها و عملکرد دولت شما را آزادانه نقد کنند و حتی توقع داشته باشند که از نقد‌های آنان برای کشور بهره بگیرید و بالاخره اجازه کار سیاسی داشته باشند.

این دو مسئله است. نقد حق آنان است. اما در مورد کار سیاسی در اختیار من نیست که بخواهم کسی را منع کنم. اکنون هم آنان بیانیه می‌دهند و مصاحبه می‌کنند و بسیار پیش آمده که گفتگوهایشان را در روزنامه‌مان منتشر کرده‌ایم. اجازه کار سیاسی با تشکیلات دیگری است. من معتقد هستم که باید گروه‌های سیاسی فعال باشند و حرفشان را بزنند. من حتی از برخی روزنامه‌نگاران دفاع کرده‌ام که از نظر اندیشه، اختلاف جدی با من دارند اما حق شهروندی آنان را محترم می‌شمارم.

 موضع شما در مقام رئیس‌جمهوری، در قبال عملکرد قوه قضائیه چه خواهد بود؟ ما شرایطی را تجربه کرده‌ایم که به نام تفکیک قوا، دو نهاد مجریه و قضائیه مسیری متنافر را طی کرده‌اند. فکر می‌کنید در تعامل با این قوه، چقدر یک رئیس‌جمهور اختیار دارد؟

همان‌طور که اشاره کردید سه قوه مستقل از یکدیگر است. در دولت قبلی قبول دارم که در یک مقاطعی اختلافات خیلی شدید شد اما باز هم وارد آن نمی‌شوم که چرا این اختلافات تند و شدید شد، چون به من مربوط نیست. اما در مورد خودم می‌گویم که من در دولتم به‌طور جدی از اختیاراتم استفاده می‌کنم.

 این اختیارات چقدر است؟

حالا هر قدری که موجود است. اختیارات قانونی که دارم را جدی خواهم گرفت. بحث اینکه این اختیارات چقدر است و چگونه است طولانی است. اگر اختیار کمی هم داشتم، باز با قانون منافات ندارد و می‌توانم لایحه به مجلس ببرم.

 مشکل اینجاست که سید محمد خاتمی پس از هشت سال ریاست بر قوه مجریه، عنوان کرد که رئیس‌جمهوری تدارکاتچی بیش نیست.

ببینید من مهدی کروبی هستم، او سیدمحمد خاتمی است. من لرم و او یزدی است. شما پرسش از خاتمی را چرا با من بازگو می‌کنید و من چه می‌دانم که منظور او چه بوده است. بنده اصلا رئیس‌جمهوری را تدارکاتچی نمی‌دانم. رئیس‌جمهوری اختیار در بخشی از امور دارد. کابینه، سفیران، استانداران و مذاکرات بین‌المللی و اعطای بودجه همه با رئیس‌جمهوری است.

 اگر من به دولت خاتمی اشاره می‌کنم، منظورم جریان اصلاح‌طلبی است. هر حادثه‌هایی پیش آمد از تشنج در تجمع‌ها تا قتل‌های زنجیره‌ای تا تقصیرهایی بحث نیروهایی خودسر را پیش کشید. یادتان هست؟

شما اجازه نمی‌دهید که من کامل به پرسش شما پاسخ دهم. برای همین هم دوباره پرسش به وجود می‌آید. من یک سری اختیاراتی دارم و نیروهای دیگر هم اختیاراتی. من لوایح خواهم داشت، حتما باید مجلس با من هم همکاری کند. من کابینه معرفی می‌کنم که مجلس باید رای دهد. مجلس حق تحقیق، تفحص و استیضاح دارد. این‌ها را هم من با گفت‌وگو و تعامل پیگیر می‌شوم و معتقد هستم که قدرت این کار را هم زیاد دارم. اولا سابقه طولانی حضور در مجلس دارم و قلق و اخلاق مجلسی‌ها را هم می‌دانم. حق آب و گل هم دارم و همواره بیشترین رفاقت را با مجلسی‌ها داشته‌ام.

هم روحیه‌ام روحیه رفاقت است و هم چندین دوره در مجلس بوده‌ام. اما در مورد قوه قضائیه، یک بخش را می‌شود تعامل کرد و بخش دیگری هم حق آنان است که اگر مامور من هم تخلف کرد باید با او برخوردی منصفانه و عادلانه صورت گیرد. فرض کنیم مسائلی برای کشور به وجود آید که تا جایی که بتوانم با قوای دیگر همکاری می‌کنم و بالاخره اختیاراتی دارم و به آنان نیاز دارم و متقابلا آنان هم به من نیاز دارند. یک بخش دیگر را هم فکر کنم که از قدرت رهبری استفاده خواهم کرد که در راس هستند.

من تا سرحد امکان کار را به درگیری تند نمی‌کشم. یعنی اگر وزیری را معرفی کردم و در مجلس رای نیاورد، فورا وزیری دیگر را معرفی می‌کنم. تعامل می‌کنم که به او رای دهند اما اگر رای ندادند دیگر خود را با مجلس درگیر نمی‌کنم. هیچ رئیس مجلسی در پاسخ به من نخواهد گفت که نامه رئیس‌جمهوری شبیه یک طنز است. درگیری به وجود نمی‌آورم. آنجایی هم که حقم است و باید از حقوق مردم دفاع کنم محکم می‌ایستم، اما می‌دانم که ایستادن منطقی خیلی از جاها حلال مشکل نیست. طبعا مشکلم را سعی می‌کنم که با شورای نگهبان حل کنم و اگر خیلی ضروری بود از رهبری کمک می‌گیرم. اگر لازم بود در زمان رد شدن لایحه در مجلس، مسیری را طی می‌کنم که به مجمع تشخیص مصلحت برسد و با گفت‌وگو موضوع را حل می‌کنم. این‌ها که می‌گویم بارها صورت گرفته است. کارها وقتی خیلی سیاسی می‌شود، حل نمی‌شود.

 در واقع شما روی ریش سفیدی تاکید دارید.

اول قانونی اقدام می‌کنم ولی ریش‌سفیدی هم یک هنر است.

 اما درباره آنچه که خودسری نامیده می‌شود، چه می‌کنید؟

می‌ایستم. اجازه خودسری نمی‌دهم. باید دید خودسر‌ها چه کسانی هستند و چه می‌خواهند. این مهم است. وقتی دعوا‌ها تند می‌شود، خودسری‌ها هم به وجود می‌آید.

شما قتل‌های زنجیره‌ای را مثال زدید؛ آن یک حادثه غم‌انگیزی بود که در مقاطعی صورت گرفت. من می‌دانم در کدام مقاطع اتفاق افتاد. اینجور مسائل انشاءالله دیگر در کشور صورت نمی‌گیرد و نمی‌گذاریم که رخ دهد. هر موضوعی معلول یک عصر و مقطع است که دیگر برای این مورد، زمان گذشته است و دیگر رخ نخواهد داد.

 آیا شما رئیس‌جمهور ماجراجویی خواهید بود؟

گفتم که همیشه بخشی از برنامه‌ها تحقق می‌یابد. منتها دیگر ماجراجویی نمی‌کنم و دشمن‌تراشی برای خودم نمی‌کنم. در رابطه با حکم حکومتی باید بگویم که اگر مصلحت ندانستم، خدمت رهبری نظرم را عنوان می‌کنم. اگر ایشان صلاح دانستند حتما عملی می‌کنم. یعنی اگر حکمی آمد که احساس کردم شاید مفید نباشد می‌روم و نظرم را به اطلاع ایشان می‌رسانم و در نهایت هرچه ایشان صلاح دانستند انجام خواهم داد. اما یک داستان عجیب و غریبی این روزها برای حکم حکومتی درست شده است.

در این باره اشتباه شده است. حکم حکومتی را دولت‌ها از رهبری می‌خواهند. رهبری که خود اینقدرها به دنبال صدور حکم نیستند. دولت‌ها گاهی در کارشان گیر می‌کنند و از رهبری حکم حکومتی تقاضا می‌کنند. گاهی ممکن است که دولت نیاز به بودجه‌ای داشته باشد که مجلس آن را تصویب نمی‌کند، در این زمان دولت از رهبری اجازه می‌خواهد. من البته این مسئله را به حداقل می‌رسانم و اگر مواردی هم انجام دادم به صراحت علتش را عنوان خواهم کرد. اینطور نیست که حکم حکومتی از رهبری بخواهم برای اینکه که فلان وزیر استیضاح نشود. دولت‌های دیگر البته این کار‌ها را کرده‌اند. من به جای تقاضای حکم حکومتی برای ابقای وزیر از وی دفاع خواهم کرد. بنابراین حکم حکومتی برای مواردی استثنایی است که از آن استفاده هم خواهم کرد.

 نام شما زیر بیانیه‌ای درباره مخالفت با اعدام کودکان آمده است. شما اعلام کرده‌اید که به حقوق بشر توجه خواهید داشت و پیشنهاد تشکیل وزارت حقوق بشر را نیز بررسی می‌کنید. اینطور موضع‌گیری‌ها از جانب شما تازه به نظر می‌رسد شاید بشود شمیم انتخابات از آن استشمام کرد؟

من همیشه از حقوق شهروندان دفاع کرده‌ام. در تمام موارد هم عملکردم روشن است. از دراویش دفاع کرده‌ام. از مطبوعات دفاع کرده‌ام. از غیرمسلمان دفاع کرده‌ام و در ماجرای شهرداری‌ها هم از مردم دفاع کرده‌ام. نامه‌های گوناگونی از من موجود است. همیشه کار و وظیفه‌ام دانسته‌ام که از اقلیت و غیراقلیت دفاع کنم و ماجرایشان را دنبال کنم. اما در مورد این قضیه خاص که اشاره کردید. به من اطلاع دادند که چنین اعلامیه‌ای وجود دارد و عنوان کردم که من هم موافق آن هستم.

چراکه معتقدم اعدام زیر 18 سال اثرات سوء دارد. در یک نزاع میان دو نوجوان 16 ساله حادثه تلخی روی می‌دهد اما آیا لازم است که حکم اعدام اجرا شود؟ آیا راه دیگری وجود ندارد. بحثی علما دارند که بلوغ به معنی واجب‌شدن نماز با بلوغ به معنی اینکه ثروتی را یک نوجوان 15 ساله حفظ کند فرق دارد. به‌ویژه بحث مجازات در این تعریف خیلی مهم است. علائم جسمی و هوای گرم و سرد در بلوغ مهم است. یک 16 ساله ممکن است در منطقه‌ای هنوز بالغ نشده باشد و دیگری که کمتر از 15 سال دارد به بلوغ رسیده باشد.

چون بحث‌های اینچنینی میان فقها وجود دارد و موضوع مجازات هم مهم است و راه فقهی دارد، ما گفتیم که اگر اعدام زیر 18 سال صورت نگیرد تا اینهمه دنیا علیه ما تبلیغ نکند بهتر است. بنابراین من با آن اعلامیه موافقت کردم. اصل موضوع بیانیه‌ای بود که من دادم اما روزنامه تیتر خوبی برای آن نزد. «کودکان را اعدام نکنید» بهانه‌ای شد برای دوستان خوب و محترم ما در روزنامه کیهان که بگویند شما حرف‌های اسرائیلی‌ها را می‌زنید. مجتهد و مرجع تقلیدی چون آیت‌الله العظمی صانعی تلفن کردند در رابطه با بیانیه من و فوق‌العاده تقدیر کردند و عنوان کردند که من نیز بنا داشتم دراین باره حرف بزنم. افراد متعددی هم با انگیزه‌های خاص خودشان از این بابت تشکر کردند.

این موضوع به انتخابات ربطی نداشت. اگر کسی کاری را انجام ندهد و یک باره در یک فصل خاص سراغ آن کار بیاید معلوم می‌شود که با انگیزه بهره‌برداری اقدام کرده است. اما من همیشه این کار‌ها را مدام و مستمر انجام داده‌ام و شائبه رای در مورد این موضوع کم لطفی است. ممکن است که رای مرا افزایش دهد و در ذهن من نیز تداعی شود که این بیانیه برای من نیز اثر مثبت خواهد داشت اما پیش از این نیز چنین کرده‌ام. وقتی در مورد دراویش نامه‌ای به علمای قم نوشتم، دوستانم نامه را به من بازگرداندند و گفتند ممکن است به علت اینکه عده‌ای از آقایان با صوفی‌ها و دراویش رابطه خوبی ندارند، ضرری متوجه‌ام شود. اما من نامه را برگرداندم و گفتم اگر ضرر هم داشته باشد، اشکالی ندارد و از این جمع دفاع می‌کنم.

 درخصوص جنبش‌های اجتماعی چه پاسخی به مطالبات مطرح دارید؟ آیا اساسا با خواست‌های کارگران و معلمان آشنایی دارید؟

از وضع معلمان به خوبی آگاه هستم. حوادث تلخی که (طیبه الله) برایشان به وجود آمد را می‌دانم. من برای آزادی معلمان دستگیر شده اقدام کردم و مشکلاتشان را پیگیری کردم. معلمان هم قبول دارند که تنها کسی که پیگیر کارشان بوده من بودم. اما معلمان دو مشکل دارند؛ یکی حقوقشان و بحث نظام هماهنگ و دیگری جایگاهشان است که امروز به آنان برخورده است. اگر مردم مرا پذیرفتند با مشورت بزرگان و مجموعه معلمان، وزیری از میان خودشان انتخاب خواهم کرد. خودشان باید مجموعه نیروهای همکار با وزیر آموزش و پرورش را هم معرفی کنند تا بتوانیم همه اهانت‌ها را جبران کنیم. در زمانی که در مجلس بودم هم تندترین سخن‌ها را از تریبون عنوان کردند و نگذاشتم مشکلی برایشان پیش آید.

 در مورد وضع کارگران چطور؟

کارگران هم همین طور. آنها مشکلاتشان کمی پیچیده تر است و اطلاعاتم درباره آنان نسبت به معلمان کمتر است. از طیف کارگران این روزها زیاد با من سر و کار نداشتند، ولی معلمان با من در ارتباط بوده‌اند. همسر من چهار سال یکی از معاونت‌های وزارت کار بوده و باید درباره کارگران بنشینیم و بیشتر فکر کنیم. من اولین کار را جمع کردن مجموعه‌ای می‌دانم که چاره‌جویی کند. همچنین باید پیش از هرچیز ببینیم که دولت آینده با چه شرایطی و چه وضعیتی رو‌به‌رو خواهد بود.

 پس از تمام این حرف‌ها، در کشوری که جامعه مدنی به تعبیری شکل نگرفته و به تعبیری دیگر هنوز نحیف است، راه پاسخ گرفتن از مسئولان چیست؟ در جایی عنوان کرده‌اید که «می‌خواهم اولین کسی باشم که پاسخگویی را محقق کنم». چگونه شهروندان می‌توانند پاسخ‌های مطالبات خود را از شما دریافت کنند؟

اولا حزب دارم، ثانیا روزنامه دارم، ثالثا اگر رئیس‌جمهور شوم برنامه‌های زنده تلویزیونی ترتیب می‌دهم که مردم بدون سانسور پرسش‌هایشان را با من مطرح کنند.

 اما سازمان صدا و سیما در اختیار شما نیست.

صدا و سیما که حاضر است من بیایم و سئوال و جواب پس دهم.


◀︎ چهارشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۸
◀︎ این گفتگو برای ضمیمه سیاسی در روزنامه همشهری تهیه و منتشر شد.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۱, جمعه

شراكت در قتل با صبر و سكوت


بسیار پیش از این اسكار وایلد در جایی نوشت "آنكه تاریخ را خوانده باشد می‌داند كه عصیان برترین فضیلت انسان است." و حالا جای دارد كه با صدایی بلند بگوییم دریغ كه جامعه ما عصیان را در خود فروخورده است.
اگر اسكاروایلد براین باور بود كه اساس سوسیالیسم منتج به فردگرایی می‌شود، افسوس به حال و روز جامعه‌ای كه نه به حركت جمعی باوری دارد و نه به استقلال اندیشه فردی.
آنك كه مجازات اعدام هر روز در برابر ما اعمال می‌شود و صدایی بر نمی‌آید كه بس است دیگر جان ربودن! برآنم كه به عنوان یك انسان محكوم كنم جامعه‌ای را كه آرام و بی‌تفاوت نظاره‌گر قتل است.
آری وقت آن رسیده كه محكوم كنیم پیش از هرچیز تماشاگران صبور حلق آویز شدن‌ها را. من محكوم می‌كنم آنانی كه دم فرو بستند در برابر حكم اعدام دلارا دارابی كه دیگر دستش صورتگر رنگ‌ها نیست.



محكوم می‌كنم آنانی را كه هرگز تلاش نكردند اندیشه كنند بر حق زیست انسان و بر ماهیت اعدام این شنیع ترین مجازات قرون وسطایی.
محكوم می‌كنم آنانی را كه در قرن بیست و یكم هنوز چشم در برابر چشم می‌خواهند و دندان در برابر دندان.
محكوم می‌كنم آنانی را كه مرگ انسانی دیگر با افتادن برگی از درخت دربرابر دیدگانشان تفاوتی ندارد.
محكوم می‌كنم آنانی را كه همرنگ جماعت خواب می‌شوند به وقت حلق آویز كردن‌ها و جان ستاندن‌ها كه گویی مرگ دیگری حق است تنها به نام قانون.
و شهادت می‌دهم كه در همین جامعه بیمار و مرگ آشنا ؛ در همین جامعه واپسگرا ، هستند كسانی كه درد انسان را دارند.
و شهادت می‌دهم هستند كسانی كه حرمت انسان را ، حق تنفس دیگری را ، حقی تغییر ناپذیر دانسته و خواستار مرگ "هیچكس " نیستند.
شهادت می‌دهم كه در این جامعه ی مرده پرستان و اهالی زیارت قبور ، هنوز عده‌ای در برابر مرگ انسانی به دست یا به حكم دیگری ، ندای اعتراض سرمی دهند.
شهادت می‌دهم كه چشم بسیاری نگران آینده دلارا دارابی بود و دل بسیاری بی‌تاب رهایی‌اش.
شهادت می‌دهم كه برای جمع آوری امضا، تهیه و تنظیم نامه‌ای خطاب به رئیس قوه قضائیه مبنی بر جلوگیری از اجرای حكم اعدام وی، كم نبودند كسانی كه كاغد بر قلم گذاشته و لااقل این كمترین دفاع را دریغ نكردند.
شهادت می‌دهم كه خبرنگارانی بودند كه با كمترین امكانات و ناچیزترین مساعدت‌ها در راستای جلوگیری از مرگ دلارا نوشتند و كوشیدند.
نمی‌توانم اما چشم بر واقعیت ببندم. نمی‌توانم محكوم نكنم زنگ زدگی اذهانی كه قتل در برابر قتل را خواستارند. نمی‌توانم زبان بر این جمود عقلانی ببندم. نمی‌توانم دم برنیاورم كه هرچه صورت گرفت ناچیز بود در برابر خیل لشكر بی تفاوت‌ها.

+ این یادداشت در ایران امروز منتشر شد .