مسدود بودن تمام راه هاي رسمي اطلاع رساني آزاد ، شرايط مناسبي است براي شايعه سازي و دروغ پراكني هاي سياسي . انسداد فضاي اطلاع رساني و خبرگيري در جامعه ما مسبوق به سابقه اي طولاني و تاريخي است. از اين روي به محض وقوع حوادثي با فراگيري و جذابيت عام ، به ويژه حوادث سياسي اين فضا پر تنش مي شود.
چون از راه هاي رسمي اطلاع رساني گفتم بايد اشاره كنم كه به طور روشن و دقيق منظور " كار حرفه اي خبرنگاري" است و نه حتي تمرين خبرنويسي يا تلاش براي كسب اطلاعات موثقي كه گاه مي تواند از مسير وب بازتاب يابد. جامعه اطلاع رساني ايران يا همان جامعه كوچك مطبوعاتي ما ، جامعه اي چندان قدر نيست . دلايل بسياري در توضيح چرايي اين امر وجود دارد كه موضوع را به حاشيه مي برد و در جاي خود قابل موشكافي و بحث است.
با اين همه خبرنگار ايراني با همه مصائب و باري كه به طور غير طبيعي و ظالمانه بر دوش مي كشد هنوز اعتبار اندكي در جامعه دارد. با همه كم خواني و حتي ناخواني اين جامعه اما هنوز مي شود انگار براي فروش روزنامه اي با تيراژ 80 هزار نسخه هورا كشيد چراكه روزنامه هاي غير دولتي به طور ميانگين تيراژي 10 تا 15 هزار نسخه اي دارند . پس انگار هنوز هم از يك جامعه 70 ميليوني لااقل 80 هزار نسخه روزنامه خوان يا با احتساب خريد ديگر روزنامه ها و نشريات جمعيتي بالغ بر يك ميليون خواننده و علاقمند خبرگيري از مسيرحرفه اي و رسمي را به عنوان مخاطب پيش رو داريم .
با اين توضيح و با توجه به شرايط ويژه اي كه كشور ما در دوران پس از 22 خرداد مي گذراند ، هرچه راه هاي اطلاع رساني مسدود تر و حلقه ي خودي ها در امر خبرنگاري تنگ تر مي شود ، ميل و اشتياق به دانستن درميان توده ها ( كم خوان ها ) افزون مي شود. در همين حال هرچه جامعه بيشتر تشنه ي دانستن مي شود ، موج شايعات هم قوي تر به گوش مي رسد.
در اين روزهاي اخير خبر بازداشت ، تجاوز و قتل دختري به نام "ترانه موسوي" روي يك وبلاگ و يكي دو سايت خبري منتشر شد.
پيش از هر چيز لازم به اشاره است كه سايت هايي كه عموما كارشان دروغ پردازي سياسي است از حوزه بررسي من خارج اند چراكه اين سايت هاي وابسته به جرياني كه هنوز در كمپ اشرف به جنايت ادامه مي دهد و در سه دهه گذشته فقدان منطق انساني ، و ناباوري به اخلاق را در فرقه خود اثبات كرده اند سرسوزني در آنچه در اين كشور مي گذرد تاثيري نخواهند داشت. از اين گذشته كار خبري با روايت قصه ي حسين كرد شبستري كه از زبان آنان البته "حسين عراقي تكريتي" است فرق دارد.
گزارش اما در وبلاگ "چريك آنلاين" و سايت خبري " اخبار روز" ، پيش از انتشار براي برخي از اهالي مطبوعات در داخل كشور ايميل شده بود. گزارش از حادثه فجيع قتل دختري در شهر تهران به سبب تجاوز گروهي خبر مي داد. بر اساس اين نوشته ، ترانه موسوي كه در خيابان شريعتي و در روز هفتم تير دستگير شده بود به دليل پارگي رحم و مقعد جان سپرده است.
اين در حالي است كه هيچ يك از سايت هاي خبري داخل ايران كه شناسنامه مشخص دارند به چنين رويداد تلخي اشاره نكرده اند . هيچ منبع موثق و روشني براي تائيد اين گزارش هنوز يافت نشده و حتي با فرض وجود خارجي شخصي به نام ترانه موسوي ، حتي يك تن از خانواده ، بستگان ، آشنايان اش حاضر به اعلام فقدان نامبرده نشده است .
دليل ترديد در صحت اين گزارش هرگز پيچيده نيست . از زهرا كاظمي و زهرا بني يعقوب گرفته تا ندا آقا سلطان ، سهراب اعرابي و بسياري از كشته شدگان يا دستگير شدگان حوادث اخير افرادي مشهور و معروف نبودند اما خانواده ها در همين شرايط و در همين كشور سخن گفتند.
اگر مادر ترانه موسوي به نوشته ي وبلاگ چريك آنلاين حاضر به سخن گفتن نيست آيا حتي يك تن از خانواده يا نزديكان اين دختر از دست رفته هم شهامت سخن گفتن با خبرنگاران را ندارد. يعني حتي يك نفر حاضر نيست "بدون ذكر نام خود" با خبرنگاران برون مرزي "به شرط اثبات خويشاوندي" ، سخن بگويد ؟!
نام " ترانه موسوي " هم البته به جذابيت گزارش افزوده است. از سويي در حالي كه تصويري واضح از صورت مقتول به ميان كشيده مي شود اما خانواده احتمالا براي حفظ آبرو در خانه ساكت مانده اند !. آن هم خانواده اي كه دخترشان را به فجيع ترين صورت از دست داده اند!
باور نكردن چنين گزارشي اصلا سخت نيست هرچند در ابتدا باور كردنش با توجه به شرايط موجود آسان تر است. در اين نوشته آمده است : " ترانه در روز دستگيري ظاهرش به هيچ عنوان حتي به تجمع کنندگان هم شبيه نبود موهايي بافته شده (بافت آفريقايي) داشته و برخلاف کساني که در تجمع ها از کفش ها ورزشي استفاده مي کنند کفشهايي پاشنه دار و ظاهري داشت که براي تعقيب و گريزهاي معمول تظاهرات مناسب نبوده است."
همه ما ديده ايم كساني را كه در تظاهرات آرام ( قبل از اعمال خشنونت ها ) با كفش پاشنه بلند چند ده متري را همراه جمعيت بودند اما اينكه بانويي در مراسم مسجد قبا در دوران پس از اعمال خشونت با چنين هيبتي ظاهر شود به نظر عجيب و غير واقعي مي رسد.
در وبلاگ مذكور در نوشته اي كه تاريخ 14 جولاي را بر پيشاني دارد مي خوانيم : " مادر ترانه موسوي مي گويد مسوولان بيمارستان امام خميني کرج موضوع بستري شدن وي را تکذيب مي کنند."
اين نوشته پس از انتشار گزارشي حاكي از پارگي رحم و مقعد اين دختر جوان است . در 18 جولاي در همين وبلاگ و در پاسخ به مهدي جامي ( سردبير سابق راديو زمانه ) مي خوانيم : " مادر ترانه از وقتي که خبر مرگ دخترش را شنيد به هيچ عنوان حاضر به همکاري با ما نشد و به هيچ يک از تماسهاي ما جواب نداد."
همچنين تا اين لحظه نام مذكور نه در فهرست ستادهايي است كه مهدي كروبي و ميرحسين موسوي براي پيگيري وضعيت آسيب ديدگان تهيه كرده اند و نه در فهرست بازداشت شدگان و مفقودين به چشم مي خورد. پرسش اين است كه خانواده وي از روز 7 تير تا زماني كه از ماجراي تجاوز مطلع شوند چه كرده اند ؟ اگر كاري نكرده اند كه خلاف حكم عقل سليم است و اگر هم اقدامي كرده اند اين نام بالاخره بايد در جايي به ثبت مي رسيد.
خلاصه آنكه اميدوارم كه اين دست به ظاهر اخبار و گزارش ها كذب باشند . از سويي ديگر پخش چنين شايعاتي ( لااقل تا پيش از اثبات فاجعه بگذاريد به همين نام بخوانيم ) مي تواند دو گمانه را در ذهن بيافريند . اول : طرح بي اعتباري اخبار و به همين ترتيب بي اعتباري خبرنگاران و دوم : طرحي براي ملتهب ساختن بيش از پيش جامعه . بايد هوشيار بود.
تهران - 28 تیر 1388