ضربان قلب بهنود باز ایستاده است. ۲۱ سالهای كه دقایقی پس از ساعت ۵ روز یكشنبه ۱۹ مهر به جرم قتل به قتل رسید. بزه اما در كودكی روی داده بود. بهنود متولد سال خشونت بود. ۱۳۶۷ سال اعدام و اعدام شد بی آنكه التماسش بر دل صاحب دم نشیند. ۱۷ ساله بود كه خشونتی سخت مرتكب شد. ناخواسته در یك نزاع جمعی، سینهی احسان را شكافت. بهنود بی مادر اما خود قربانی خشونت بود و شد. از مرداد ۱۳۸۴ چهار سال در زندان زیست. شاید هزاران بار با تصور پیكر خویش بر چوبه دار، مرده بود.
خشنونت علیه بهنود و بهنودها، داغی است بر دل ایران. بهنود ۱۴ سال بیش نداشت كه در برابر دیدگانش مادر را به گور سپرده بودند. احسان هم چهار سال پیش خشونت كرد و قربانی خشونت شد. قرعه بد اقبالی اما به نام بهنود شجاعی افتاد. كسی چه میداند، در نزاع كودكان هر اتفاقی محتمل است؛ از آن روی كه كودك ممیز نیست. به سهولت میتوان جای قاتل و مقتول را تغییر داد. خشونت، خشونت است و مرگ نابهنگام.
داغ اعدام بهنود ۲۱ ساله به جرم خشونتی كه در ۱۷ سالگی مرتكب شد، بیتردید عامل محكومیت جامعهای است كه ركورددار اعدام نوجوانان است. جامعهای كه مرگ غیرعمد كودك را با مرگ عمد به دست بزرگسالان پاسخ میدهد. جامعهای كه تن به محكومیت خویش نمیسپارد و "حذف" را راه حل برگزیده است.
حقوقدانان از مجازات اعدام به عنوان مجازاتی كه دارای عامل بازدارندگی وقوع جرم است یاد میكنند. این سخن، گوشهای از تحلیل محتوای مجازات مرگ است كه قانونگذار در نظر داشته است و بسا حقوقدانانی كه اساس چنین مجازاتی را در شان انسان نمیدانند. قانون اما با تغییر زمان و تناسب شرایط جامعه قابل تغییر است. هیچ قانونی ابدی و ازلی نیست. قانون به دست انسان و برای انسان نوشته میشود. در جایی كه قانون از " شرع مقدس " وام گرفته شود اما كار سخت تر است.
بهنود اعدام شد، بی آنكه فرصت یابد زیست اجتماعی را تجربه كند. مرگ دست و پایش را بست و قانون گذار مجال نداد كه حتی عامل بازدارندگی مجازات مرگ او را از ارتكاب به جرم باز دارد. بهنود و بهنودهای دیروز و فردا، برای قتل به دنیا نیامدند. آنان برای آموختن چشم بر جهان گشودند اما از ما چه آموختند؟
عامل به اصطلاح بازدارندگی مجازات اعدام، در جامعهای خشن رنگ میبازد. ستاندن جان دیگری یا با تصمیم قبلی است یا سهوی. اگر بزهكار تصمیم گرفته باشد، مجازات را هم در نهایت تصور ذهنی خویش از گیر افتادن به دست قانون، پذیرفته است و اگر سهوی باشد، چنان كه مرگ احسان و دیگر كودكان به دست همسالان خود در زمره سهو قرار دارد، بازدارندگی مجازات فاقد معناست.
ماده ۳۷ كنوانسیون حقوق كودكان، مصوب ۲۰ نوامبر ۱۹۸۹ میلادی، به صراحت حبس طویل المدت و اعدام كودك را منع كرده است. در این كنوانسیون كه اتفاقا مورد پذیرش مشروط ایران نیز قرار گرفته است، دو نكته حائز اهمیت وجود دارد، یكی آنكه پایان دوران كودكی هجده سالگی تعیین شده و دیگر آنكه در منع اعدام كودك هیچ تبصره و استثنایی قایل نشده است.
روند رو به رو رشد اعدامها، به ویژه اعدام نوجوانان بنا بر جرمی كه در كودكی مرتكب شدهاند زنگ خطری است برای جامعه ایران. ایران گرچه قتل را با قتل پاسخ میدهد اما چرایی رنگ باختن عامل یا عواملی كه قانونگذار به عنوان بازدارنده اجتماعی از آن یاد میكند جای بررسی دارد. پیشگیری وقوع جرم، وقتی جای خود را به ارعاب مرگ میدهد، بی هیچ كم و كاستی یعنی این جامعه هیچ راهكاری برای خروج از دالان خشونت در دست ندارد. رشد بزهكاری در كودكان بیانگر ضرورت اصلاح فرهنگ اجتماعی و نظام آمورشی است. كودكان برای آموختن جانی پر شور دارند، سزای كودك مرگ نیست.
جامعه تودهای ایران، از ترس رشد فزاینده بزهكاری و خشونت، تاكنون در برابر مجازات اعدام صف آرایی نكرده است اما واكنش به بالای دار رفتن دلاراها، بهنودها و دیگر نوجوانان گامی است ستودنی. امروز نقش روشنفكران، كنشگران و مدافعان حقوق بشر و نخبگان عرصه جامعه شناسی و روانشانسی اجتماعی برای روشن ساختن چهره واقعی اعدام به ویژه اعدام كودكان و نوجوانان بیش از هر زمان دیگری نقشی است اثر گذار.
در سیر مخالفت با خشونت، اگر تودهها به "اعدام نوجوانان" واكنش نشان میدهند، باید افقی را در نظر داشت كه با یافتن درمان برای چنین دردی، اساس قابلیت مجازات اعدام در جلوگیری از خشونت، از سوی آحاد جامعه به پرسش جدی گرفته شود.
شناخت مجازات اعدام و آشنایی با راهكارهای آلترناتیو برای جرمزدایی از جامعه، نخستین گامی است كه باید برداشته شود. تودههای آگاه، بیتردید علیه مجازات اعدام خواهند بود. تا آن زمان اما فقر فرهنگی خویش را بپذیریم، جامعه خشونتزا را نقد كنیم و بیاندیشیم كه ما به بهنودها چه آموخته بودیم؟
+ باز انتشار در ایران امروز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر