۱۳۸۹ دی ۴, شنبه
۱۳۸۹ آذر ۱۵, دوشنبه
۱۳۸۹ آذر ۱۱, پنجشنبه
۱۳۸۹ آذر ۵, جمعه
۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه
۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه
۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه
شورش دانش آموزان در لیون - 1
شورش دانش آموزان دبیرستانی در شهر لیون و همزمان در شهرهایی چون نانتر و پاریس، فرانسه را دستخوش ناآرامی و اختلال در حمل و نقل عمومی کرده است. روز گذشته - 19 اکتبر - صدها دانش آموز از حضور بر سرکلاس درس خودداری کرده و به خیابان ها ریختند، اموال عمومی را تخریب کرده و چند دستگاه خودروی شخصی پارک شده کنار خیابان را آتش زدند.
پلیس ضد شورش با گاز اشک آور و بستن خیابان ها سعی در متفرق کردن آنان داشت با این حال نوجوانان به سوی پلیس سنگ پرتاب می کردند. خبرگزاری ها در ساعات پایانی بعد از ظهر دیروز از دستگیری 75 نوجوان به دلیل تخریب اموال عمومی و خصوصی خبر دادند.
پلیس فرانسه سعی دارد تا با دانش آموزان شورشی وارد درگیری و برخورد رو در رو نشود، چراکه اکثریت مطلق آنان زیر 18 سال سن دارند.
۱۳۸۹ مهر ۲۲, پنجشنبه
۱۳۸۹ مهر ۱۲, دوشنبه
تظاهرات در لیون - 2
سری دوم عکس هایم از تظاهرات دوم اکتبر در شهر لیون.
برای دیدن عکس ها در اندازه واقعی، می توانید روی هر عکس کلیک کنید.تظاهرات در لیون - 1
رکود اقتصادی در اروپا سبب شده است که این قاره سبز مدام شاهد برپایی تظاهرات و اعتصاب باشد.
دوم اکتبر تظاهراتی در ادامه این روند در شهر لیون واقع در جنوب شرقی فرانسه صورت گرفت. تظاهراتی که اتحادیه کارگران فرانسه به همراه احزاب دست چپی این کشور آن را برنامه ریزی کرده بودند. در این تظاهرات هزاران نفر از کارمندان دولت، کارگران و بازنشسته ها شرکت کردند. در این صفحه سری نخست عکس هایی را که از این راهپیمایی اعتراضی گرفته ام می بینید.۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه
تلاش احمدی نژاد برای گفتگو و بازی سخت اوباما
محمود احمدی نژاد چه اکثریت ملت ایران بخواهند و چه نه ، باری دیگر این فرصت را یافته است تا در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به عنوان رئیس جمهوری این کشور حضور یابد . کسی که به طور عمده سخنرانی هایش سبب خشم و تحقیر غرب ، محبوبیت در میان توده های کشورهای عرب ، و شرم و سرافکندگی ایرانیان است.
احمدی نژاد شش ماه از روی کار آمدنش نگذشته بود که هجده صفحه نامه خطاب به جورج بوش رئیس جمهوری وقت ایالات متحده نوشت . نامه ای با ادبیات پیامبرگونه ، پر وعظ و نصیحت که با واکنشی سرد رو به رو شد . با انتخاب باراک اوباما نیز احمدی نژاد دو نامه خطاب به وی نوشت اما باز آبی در روابط پر تناقض دو کشور گرم نشد.
احمدی نژاد اگرچه با ادبیاتی که در عرصه دیپلماتیک نه تنها پسندیده نیست بلکه اصولا درک نمی شود سخن می گوید و نامه نگاری می کند ، اما خواهان نگه داشتن سطح روابط در وضعیت خاکستری است . وی در سفرهای خود به نیویورک برای حضور در مجمع عمومی سازمان ملل و نیز کنفرانس بین المللی ان پی تی ثابت کرد که در کلان ماجرا ، پیک رهبر جمهوری اسلامی و واگویه کننده مواضعی تکراری است ؛ اما اکنون شخص سید علی خامنه ای نیز می داند که مدیریت بحران سیاسی داخلی ، در کنار فشارهای فزاینده اقتصادی ناشی از تحریم های بین المللی و شمیشر داموکلس غرب بر بالای سر نظام جمهوری اسلامی ، سیاستی معقولانه تر می طلبد.
Ahmadinejad Wants to Talk; Any Takers
INSIDE IRAN - No matter the view in Iran over whether Mahmoud Ahmadinejad is rightfully the president, he will have the opportunity once again to appear at the UN General Assembly meeting in New York as Iran’s head of government. In the past, his speeches have angered and humiliated the West, increased his popularity on the streets of the Arab world, and embarrassed a large number of Iranians at home vehemently opposed to his policies.
Despite his less than diplomatic style and his less than presidential demeanor, and despite the fact that his undiplomatic mannerisms are usually misunderstood, Ahmadinejad will seek to keep people guessing; his speech is likely to be full of ambiguity and surprise.
۱۳۸۹ شهریور ۲۳, سهشنبه
کارناوال دو سالانه ی رقص لیون
کارناوال دوسالانهی رقص در لیون روز دوازدهم سپتامبر ۲۰۱۰ برای چهاردمین بار برگزار شد. این کارناوال «زندگی رویایی» نام دارد که برگرفته از ترانهای است که در سال ۱۹۴۷ توسط «ادیت پیاف» خوانده شده است. در این کارناوال پانزده گروه رقصنده شرکت داشتند که هر کدام با رقص و موسیقی خود روایتگر داستانی بودند. شهر لیون از بزرگترین شهرهای فرانسه است.
حمله نظامی باعث استیصال مخالفان
خطر حمله نظامی به ایران چقدر جدی است؟ در پناه چه سیاستی میتوان از جنگ پیشگیری کرد؟ اینها سوالاتی بود که مردمک از علی خردپیر، روزنامهنگار مقیم پاریس پرسید. پاسخ وی را در زیر میخوانید.
پس از حمله آمریکا به عراق، بخشی از اقشار مختلف مردم ایران خوشحال شدند. بازگو کردن چنین چیزی بهطور شفاف در جامعه ایران سخت است، چون تابو تلقی میشود. یک جور بستن چشم به روی واقعیات است و جزو مگوهای زمان حال محسوب میشود.
قشری از مردم، به ویژه از طبقه متوسط و حتی طبقات فرهنگی متوسط رو به بالا مانند دانشجویان و روزنامهنگاران، در گفتگوی خودمانیشان تلویحا نسبت به این حمله ابراز خوشحالی میکردند و حتی زمانی زیاد شنیده میشد که بعد از عراق نوبت ایران است.
این مسئله بیانگر نوعی بنبست یا انسداد سیاسی در جامعه ایران بود و با این که الان سالها از حمله آمریکا به عراق میگذرد، میشنوم یا میخوانم که بخشی از اقشار مختلف مردم و جوانان داخل و خارج از ایران، با وجود اتفاقاتی که در عراق افتاده، از حمله آمریکا به ایران استقبال میکنند.
اما در کنار این مسئله، که آن را ناشی از نوعی انسداد سیاسی یا نوعی سرخوردگی در جنبشهای مدنی میدانم، باید دو نکته دیگر را هم در نظر داشت. اول این که آیا آمریکا به لحاظ نظامی و اقتصادی توان حمله به ایران را دارد و آیا ارادهای نسبت به چنین خواستی وجود دارد؟
این موضوع همواره مطرح میشود که اگر آمریکا به ایران حمله کند، بازوی اصلی یا یکی از شرکای مهم نظامی او در منطقه اسراییل خواهد بود، اما آیا اسراییل برنامل حمله نظامی به ایران را در استراتژی منطقهای خود دارد یا نه؟
۱۳۸۹ شهریور ۹, سهشنبه
به تماشایت
یاس وارهی پریسای من
تو را چگونه سرودن باید
که عشق را
از میان هفتاد و دو ملت
در دستهایت
مومنانه
چنان امانتی از اساطیر
به سلامت گذراندی ...
۱۳۸۹ شهریور ۴, پنجشنبه
جنبش سبز ، جنبش مجموعه ای از نیروهاست
کافه کوچه – گفتگو با مهدی فتاپور
مهدی فتاپور، چریک فدایی خلق سابق و عضو کنونی هیات رهبری اتحاد جمهوری خواهان است. فتاپور که به دلیل همراهی با چریک های فدایی در دهه 50 خورشیدی به زندان افکنده شد، در دوران استقرار جمهوری اسلامی چنان همقطارانش در بلند مدت، امکان تنفس سیاسی نیافت. پس ناگزیر در آلمان اقامت گزید. فتاپور دیگر جهان را باعینک ایدئولوژی نمی نگرد و به نظر می رسد که چشمانش مسلح به واقع گرایی است. با وی درباره آرایش سیاسی درون و برون حکومت به ایجاز سخن گفته ایم.
+ آقای فتاپور ، شما مهمترین اتفاق در رابطه با تغییر آرایش نیروهای سیاسی داخل ایران را چه می بینید ؟ آیا اساسا تغییر عمده ای را ملاحظه می کنید ؟
پس از 22 خرداد شرایطی در کشور به وجود آمد که دیگر امکان بازگشت به قبل را ندارد. برخی از سران حکومت که فکر می کنند با دستگیری و سرکوب می توانند شرایط را به دوران قبل بازگردانند مستند به یک سال گذشته ، دچار خطا هستند. مردم به نیروی خود اعتماد پیدا کردند، درباره حق مشارکت در مسایل سیاسی به عنوان یک خواست محوری آگاهی پیدا کرده اند. این خواست در اقصا نقاط کشور و در میان اقشار گوناگون مردم ریشه دوانده است. مهم تر از همه اینکه مسوولان رژیم به نسبت گذشته اقتدار خود را از دست داده است و اکثریت مردم ادامه شرایط موجود را نمی خواهند و از هر فرصتی می توانند برای طرح خواست های استفاده کنند.
۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه
شیوا و آن دو شمع سفید
سال های ابتدایی دهه هشتاد خورشیدی ، سال های کشف وبلاگ بود برای ما جوانانی که صدایمان را در گلو زندانی می دیدیم. با کامپیوتر و اینترنت آشنا شده بودیم و می توانستیم از پشت شیشه ی مانیتور با همبغضان خود سخن بگوییم .
وبلاگ نویسی برای بسیاری از هم نسل هایم بخشی از زندگی بود آن سال ها . لینک به لینک به خانه های هم سر می کشیدیم . می شد پای دیوارش پیغامی بگذاری و امضایی .
می شد مخالف باشی یا موافق ، می شد بحث کنی و حتی برای سخت ترین معادلات جهان راه حل پیشنهاد کنی . شیوا نظرآهاری را من همان موقع ها بود که شناختم . نه با صدایش ، نه با نگاهش که با نوشته هایش در وبلاگ . سری پر شور و شر داشت و چه می دانستم که سال ها بعد ، این سر پرشور تا مرز اتهام محاربه می بردش .
وبلاگ نویسی برای بسیاری از هم نسل هایم بخشی از زندگی بود آن سال ها . لینک به لینک به خانه های هم سر می کشیدیم . می شد پای دیوارش پیغامی بگذاری و امضایی .
می شد مخالف باشی یا موافق ، می شد بحث کنی و حتی برای سخت ترین معادلات جهان راه حل پیشنهاد کنی . شیوا نظرآهاری را من همان موقع ها بود که شناختم . نه با صدایش ، نه با نگاهش که با نوشته هایش در وبلاگ . سری پر شور و شر داشت و چه می دانستم که سال ها بعد ، این سر پرشور تا مرز اتهام محاربه می بردش .
شیوا را تنها یک بار دیدم . خانه ی احمد زیدآبادی بود ، سال گذشته . زمان زیادی از آزادی اش نمی گذشت .
درآن خانه که جمعی از سیاسیون ، دانشجویان و روزنامه نگاران و خلاصه دوستداران احمد گردآمده بودند ، عقب تر از همه ایستاده بود . دو سه تا از دوستانش هم گردش بودند ، نه برای سخن گفتن از حسن اسدی که مجری آن نشست بود وقتی گرفته بود و نه وجودش نمایشی برجسته داشت که تازه از زندان به قید وثیقه رهایی یافته و از این دست ژست های کودکانه ی متاسفانه مد روز .
درآن خانه که جمعی از سیاسیون ، دانشجویان و روزنامه نگاران و خلاصه دوستداران احمد گردآمده بودند ، عقب تر از همه ایستاده بود . دو سه تا از دوستانش هم گردش بودند ، نه برای سخن گفتن از حسن اسدی که مجری آن نشست بود وقتی گرفته بود و نه وجودش نمایشی برجسته داشت که تازه از زندان به قید وثیقه رهایی یافته و از این دست ژست های کودکانه ی متاسفانه مد روز .
شیوای سال 1388 ، دیگر فقط یک وبلاگ نویس نبود . شیوا دانشجوی محروم از تحصیل ، شهروندی که یک سال حبس تعلیقی مثل سایه پشت سر داشت ، از فعالان کمیته گزارشگران حقوق بشر و از فعالان کمپین یک میلیون امضا بود با این همه در نگاه شیوا منتی بر اطرافیان دیده نمی شد . شیوا همانی بود که شنیده بودم برای بچه های جنوب شهر از معلمی تا کارگری می کند . شیوا انگار مثل همان بچه های جنوب شهر ساده بود ، بی گناه و بی ریا.
شیوای 26 ساله اولین بار شهریور 1381 ، در سالگرد یازده سپتامبر بازداشت و به بند 240 زندان اوین گرفتار آمد . 20 روزی را پشت میله ها بود تا به خانواده اش خبر دادند که با وثیقه 40 میلیون تومانی می توانند او را به خانه بازگردانند . دادگاه 200 هزار تومان جریمه اش کرد چراکه دو شمع سفید در کیفش یافته بودند .
از آن سال با ورودش به دانشگاه و تحصیل در رشته مهندسی عمران ، به همراه تنی چند از دوستان دانشجویش ، کمیته ای برای دفاع از حقوق زندانیان تاسیس کرد . این آغاز راه شیوا بود برای دفاع از حقوق انسان . 1383 اما دو بار بازداشت شد . هر دو بار به همراه مادر بود . هجده تیر شبی را تا صبح گرفتار بود و باری دیگر به علت تجمع در برابر دفتر سازمان ملل در تهران ، یک ماه در اوین محبوس بود . باز هم با وثیقه 40 میلیون تومانی آزاد اما به یک سال حبس تعزیری با پنج سال تعلیق محکوم شد .
شیوا که شب های پیش از انتخابات سال گذشته برای طرح مطالبات زنان در برابر کاندیداهای ریاست جمهوری در مجموعه ای با نام همگرایی زنان فعال بود ، تنها دو روز پس از برگزاری انتخابات باری دیگر بازداشت شد .
این بازداشت توسط وزارت اطلاعات و به گفته مادرش با حکمی که یک هفته پیش از آن تاریخ صادر شده بود صورت گرفت . این بازداشت نگرانی فعالان حقوق بشر را برانگیخت ، چه از شیوا نزدیک به یک ماه هیچ خبری نبود . سه ماه زندان را تحمل کرد بی آنکه بداند جرمش چیست . از این سه ماه 36 روز را در انفرادی بود . برای آزادی اش اما ، اول از خانواده وثیقه ای 500 میلیون تومانی خواستند ، بعد با دوندگی های بسیار مادری که خود زیر نظر پزشک ، شیمی درمانی می شود و پدری که زمان زیادی از جراحی قلبش نگذشته بود این رقم به 200 میلیون تومان کاهش یافت و بالاخره سند منزل پدر شد وثیقه ی آزادی شیوا . اول مهر از اوین بیرون آمد و نمی دانست که دیری نخواهد پائید که بازمی گردد .
این بازداشت توسط وزارت اطلاعات و به گفته مادرش با حکمی که یک هفته پیش از آن تاریخ صادر شده بود صورت گرفت . این بازداشت نگرانی فعالان حقوق بشر را برانگیخت ، چه از شیوا نزدیک به یک ماه هیچ خبری نبود . سه ماه زندان را تحمل کرد بی آنکه بداند جرمش چیست . از این سه ماه 36 روز را در انفرادی بود . برای آزادی اش اما ، اول از خانواده وثیقه ای 500 میلیون تومانی خواستند ، بعد با دوندگی های بسیار مادری که خود زیر نظر پزشک ، شیمی درمانی می شود و پدری که زمان زیادی از جراحی قلبش نگذشته بود این رقم به 200 میلیون تومان کاهش یافت و بالاخره سند منزل پدر شد وثیقه ی آزادی شیوا . اول مهر از اوین بیرون آمد و نمی دانست که دیری نخواهد پائید که بازمی گردد .
29 آذر سال گذشته درپی انتشار درگذشت آیت الله حسینعلی منتظری ، خیل مردم از تهران ، کرج ، اصفهان ، نجف آباد و دیگر شهرها به سوی قم به منظور شرکت در مراسم تشییع جنازه به حرکت افتاد . شیوا به همراه دیگر همکارانش در کمیته گزارشگران حقوق بشر به این خیل پیوستند اما هنوز از تهران خارج نشده بودند که توسط ماموران امنیتی بازداشت شدند.
شیوا از آن روز تاکنون در زندان اوین و هنوز در انتظار برگزاری دادگاه است . تنها خبری که به گوش می رسد اتهام محاربه است. شیوا حالا فقط دخترکی وبلاگ نویس نیست که در سالگرد فاجعه ی تروریستی یازده سپتامبر دو شمع سفید در کیفش پیدا شود ، شیوا در نگاه دستگاه قضایی ایران محارب است .
سه سال پیش در وبلاگش نوشت : " دیوارها را که پشت سر می گذاری و می گویند آزادی.. احساس خاصی داری.. خوشحالی و غم توأمان.. خوشحال که از این چهاردیوار تنگ رها می شوی و باز از فردا طی می کنی خیابان های شهرت را.. که دلت تنگ شده بود برای میدان انقلاب و خیابان ولی عصر ...و غم داری که تو می روی و دیگرانی اینجا می مانند.. اگر با دوستانی با هم بازداشت شده باشید.. دلت می گیرد که تو آمدی بیرون و آنها هنوز پشت دیوارها هستند و پاهایشان تا صبح دراز نمی شود و آن وقت اولین شب آزادی، سخت ترین شب زندگی ات می شود که یک لحظه از فضای شب قبلت بیرون نمی آیی."
+ فایل صوتی
++ تهیه شده برای رادیو کوچه
+++ باز انتشار در سایت کمیته گزارشگران حقوق بشر و مدرسه فمینیستی .
۱۳۸۹ شهریور ۲, سهشنبه
جنگ نرم در نمایشگاه قرآن
هجدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن در مصلای تهران که به مناسبت ماه رمضان توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار شده ، امسال جدای از قرآن و متون مذهبی و تفاسیر اهل تشیع از این متن مقدس اسلامی ، عرضه کننده یک سی دی درباره جنگ نرم است . سی دی مولتی مدیای جنگ نرم ، به اعتراض مردم پس از خرداد سال گذشته می پردازد و دنباله یا به عبارتی تکرار گزیده ای از مقابله صدا و سیما و دستگاه قضائی و امینی جمهوری اسلامی با جنبشی است که از 22 خرداد 88 در جهان با نام جنبش سبز شهرت یافت .
مسعود باستانی روزنامه نگار محبوس در زندان رجایی شهر بالاجبار یکی از بازیگران این مجموعه است . کسی که در پی بازداشت همسرش مهسا امر آبادی در پی مراجعه به دادگاه انقلاب تهران بازداشت شد و از وی اعترافات تلویزیونی مبنی بر فعالیت علیه نظام جمهوری اسلامی پخش شد .
مسعود سی و یک ساله ، تنها جرمش عضویت در هیات تحریریه وب سایت جمهوریت بود . وب سایتی که گفته می شود از سوی مهدی هاشمی رفسنجانی تغذیه مالی می شده است . این سایت که با رعایت موازین و قوانین جمهوری اسلامی در آستانه برگزاری انخابات دهمین دوره ریاست جمهوری آغاز به کار کرد از ضرورت از سر گیری روند اصلاحات در ایران دفاع می کرد .
مسعود اما دو روز پس از برگزاری انتخابات با بازداشت همسر و دو تن از میهمانان منزلش رو به رو شد . بار ها به دادگاه انقلاب مراجعه کرد و نتیجه ای نگرفت . با وزارت اطلاعات تماس تلفنی گرفت و عنوان کرد که حاضر است به جای همسرش زندانی شود اما پاسخی مبنی بر عدم پیگرد امنیتی دریافت کرد ، با این همه 14 تیر سال گذشته در دادگاه انقلاب بازداشت شد . مهسا ، همسرش پس از بیش از دو ماه بازداشت به قید وثیقه آزاد شد .
مسعود را به سیاهنمائی علیهی نظام و گزارش از وضعیت زندانها برای رسانههای ضد انقلاب متهم کردند. دادگاه اما نه دادگاه مطبوعات که دادگاه انقلاب تهران بود . وی در بخشی از اعترافات تلویزیونی خود گفت : " حمله به عملكرد 4 ساله دولت و تضعيف نهادهاي قانوني كشور همچون شوراي نگهبان، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، نيروي مقاومت بسيج و نيز نيروي انتظامي، تضعيف شخص احمدينژاد، ايجاد شبهه در انتخابات، ارائه اخبار ضد و نقيض مبني بر سوء استفاده از اموال دولتي، القاء تقلب در انتخابات جزو محورهايي بود كه در راستاي وحدت شكني و ايجاد التهاب در جامعه ما آن را در دستور كار داشتيم. "
منابع آگاه و نزدیک به این روزنامه نگار زندانی درباره دوران پیش از اعتراف گیری در برابر دوربین تلویزیون خبر می دهند که این اعترافات تحت فشار صورت گرفته است . آنان عنوان کرده اند : کتکزدن، فحاشی متناوب، فشردن گلو و ایجاد حالت خفگی در وی، اعدام مصنوعی، کوبیدن سر به دیوار در حین بازجویی همانطور که پیش تر نیز زندانیان سیاسی، مانند حمزهی کرمی به آن اشاره کردهاند، سبب شد تا طاقت این جوان اراکی به سرآید و علیه خود و مهدی هاشمی مسایلی را در غالب اعتراف بیان کند .
مسعود اگرچه در کنار هدایت الله آقایی ، محمد عطریانفر ، محمد علی ابطحی و تعداد دیگری از بازداشت شدگان پس از خرداد ، در دادگاه قاضی صلواتی زبان به پذیرش اتهامات گشود اما حکم به حبس شش ساله گرفت و اسفند سال گذشته از زندان اوین به زندان رجایی شهر تبعید شد و تاکنون حداقل هشتاد روز را در سلول انفرادی محبوس بوده است . وی که به گفته همسرش اکنون سلامت دهان و دندانش به خطر افتاده ، اجازه مرخصی استعلاجی نیافته است. پس از یک سال زندان این بیم می رود که مسعود دچار عفونت دندان شود .
سید هادی خامنه ای برادر اصلاح طلب رهبر جمهوری اسلامی هفدهم مرداد مصادف با روز خبرنگار به دیدار و دلجویی از خانواده مسعود رفته بود و همان روز هم در یک تماس تلفنی کوتاه با وی سخن گفت . وی از جمله کسانی است که در دوران زندان و اعتصاب غذای اکبرگنجی ، به اطلاع رسانی درباره این روزنامه نگار پرداخت و البته به همین اتهام مجازات هم شد . امروز ، مسعود پس از تحمل رنج بازداشت همسرش و بیش از یکسال حبس و انتقال پی در پی به بند های سیاسی اوین و سپس زندان رجایی شهر ، همچنان از چهره و سخنان پس از بازجویی اش استفاده می شود ، سی دی جنگ نرم و توزیع آن در نمایشگاه قرآن اما باز هم یادآور چیکیده گزارش های سازمان های بین المللی دفاع از روزنامه نگاران و نهاد های حقوق بشری است که ایران را زندان روزنامه نگاران می خوانند .
++ این گزارش برای رادیو کوچه تهیه شد .
پروندهی یک قاضی
چه شنوندهی رادیو کوچه باشید و چه نه، چه اهل وب گردیهای شبانه باشید و چه نه، تا الان حتما خبردار شدهاید که سه تن از مقامات قضایی در رابطه با اتفاقات بازداشتگاه کهریزک محکوم شناخته شده و ضمن عزل از جایگاه شغلی به حال تعلیق در آمدهاند. به گوش رسیده که یکی از این سه قاضی، سعید مرتضوی است. قاضی مرتضوی را میشناسید باز حتی اگر در بهار مطبوعات پس از انقلاب ایران، روزنامهخوان نبوده باشید اما از خزان زود هنگامش خبر دارید، که وی رئیس وقت دادگاه مطبوعات بود.
قاضی مرتضوی که دولت کانادا او را مسوول قتل زهرا کاظمی عکاس ایرانی–کانادایی که هفت سال پیش در اوین کشته شد میشناسد، بعدها دادستان عمومی و انقلاب تهران شد. پس از افشای تجاوز، شکنجه و قتل تعدادی از زندانیانی که در اعتراض به نتیجهی انتخابات سال گذشته به خیابان آمده بودند از سوی محمود احمدینژاد به ریاست ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز درآمد. مرتضوی تا پیش از تعلیق، معاون محسنی اژه ای دادستان کل کشور بود.
معترضان بر این باور بوده و هستند که ۲۲ خرداد ۸۸، رای اکثریت ملت ایران نادیده انگاشته شده و با برنامهریزی قبلی تقلبی بزرگ روی داده است. آنان که شاهد تیراندازیهای خیابانی در روز سی خرداد بودهاند و تاکنون خبر زندانی شدن بسیاری از چهرههای اصلاحطلبی که در دولت اصلاحات در قوه مجریه فعالیت میکردند، رخداد خرداد ۸۸ را کودتا مینامند.
خبر به تعلیق درآمدن جایگاه حرفهای سه قاضی مرتبط با بازداشتگاه کهریزک، در میان جوانان حامی جنبش سبز در ایران بارقههایی از امید را زنده کرده است. آنان صدور این حکم را نتیجه اطلاعرسانی درباره فجایع صورت گرفته در کهریزک میدانند و ثمره پافشاری تنی چند از اعضای خانواده جانباختگان. با این همه خانوادهی کشتهشدگان کهریزک، خواهان پیگیریهای بیشتری در اینباره از سوی قوه قضاییه هستند و صرف به حال تعلیق درآمدن این سه قاضی را پاسخ خونخواهی خود نمیدانند.
علی کامرانی، پدر یکی از همین جوانان جانباخته است که گفته است: «به طور قطع میتوانستیم شاهد روند بهتری در رسیدگی به این پرونده باشیم. احکامی که در دادگاه صادر شده میتوانست شامل حال دیگران و در حقیقت آمرین اصلی این ماجرا باشد.»
قوه قضاییه مرتضوی را مسوول تحقیق از بازداشتشدگان پس از خرداد اعلام کرده بود. قاضی مرتضوی با افشای حوادث کهریزک نامش با خرداد ۸۸ گره خورد. نسیرین ستوده حقوقدان ساکن تهران سال گذشته به وضوح درباره نقش مرتضوی در مرگ تعدادی از معترضان بازداشت شده چنین گفت: «طبق قانون، مسوولیت جان افراد و رعایت شئون انسانی آنها بعد از بازداشت با مسئولان قضایی و مسئولان زندان است. اگر آقای مرتضوی مدعی است اینها هنگام بازداشت زخمی بوده و در معرض مرگ قرار داشتهاند، اصلن ایشان حق بازداشت افراد در چنین شرایطی را نداشته و مسوولان ذیربط وظیفه داشتند فورن افراد زخمی را به بیمارستان برسانند. خود این عمل مباشرت در قتل است و باید نسبت به آن پاسخگو باشند.»
اما براستی قاضی مرتضوی را قوه قضاییه جمهوری اسلامی از کجا یافت؟. میگویند که ۴۳ ساله و شناسنامهاش صادره از میبد یزد است. تحصیل را در میبد آغاز کرد و نوزده سالگی دادیار شد. جنگ که پایان یافته بود به عضویت بسیج درآمد و کمی بعد با سهمیه وارد دانشکدهی حقوق دانشگاه آزاد شهر تفت شد. روابطش را آنقدر شکل داده بود تا هنگام تحصیل یعنی سال ۱۳۶۵ رسمن استخدام قوه قضائیه شود.
همواره شایعهای هم درباره یک پرونده باز قضایی علیه این قاضی شنیدهایم ولی تاکنون کسی نتوانسته است دربارهاش به روشنی سخن بگوید. این پرونده را مرتبط با دوران پیش از ورودش به پایتخت میدانند، زمانی که در شهربابک ریاست دادگستری این شهر را عده دار بود.
قاضی مرتضوی سال ۱۳۷۳ رئیس شعبه ۹ دادگاه عمومی تهران شد و در یک جابهجایی سر از شعبه ۳۴ مجتمع قضایی ویژه کارکنان دولت درآورد. تا اینجای کار هنوز شهرتی نداشت که بالاخره به شعبه ۱۴۱۰ رفت، شعبهای که دادگاه مطبوعات نام گرفت.
با روی کار آمدن دولت خاتمی در پی دوم خرداد ۱۳۷۶، رفتهرفته رونق به مطبوعات بازگشت. همینجا بود که قاضی جوان شعبه ۱۴۱۰ با توقیف روزنامه جامعه تنها پس از شش ماه انتشار، کار اصلیاش را شروع کرد. توقیف با جامعه شروع شد و به توس و نشاط و عصر آزادگان ختم نشد. طی هشت سال ۱۲۰ نشریه مدافع اصلاحات سیاسی در ایران توقیف شدند و به ویژه در سال ۱۳۷۹ بسیاری از روزنامهنگاران یا مدیران جراید به زندان محکوم شدند.
با روی کار آمدن دولت خاتمی در پی دوم خرداد ۱۳۷۶، رفتهرفته رونق به مطبوعات بازگشت. همینجا بود که قاضی جوان شعبه ۱۴۱۰ با توقیف روزنامه جامعه تنها پس از شش ماه انتشار، کار اصلیاش را شروع کرد. توقیف با جامعه شروع شد و به توس و نشاط و عصر آزادگان ختم نشد. طی هشت سال ۱۲۰ نشریه مدافع اصلاحات سیاسی در ایران توقیف شدند و به ویژه در سال ۱۳۷۹ بسیاری از روزنامهنگاران یا مدیران جراید به زندان محکوم شدند.
آیتالله شاهرودی که از سوی آیتالله خامنهای به ریاست قوه قضائیه برگزیده شد، مرتضوی ماموریتش را تقریبن به انجام رسانده بود. تلاشهایی برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا در کانادا و فرانسه صورت داد اما نتیجهای نداشت و از سفر پشیمان شد. پس ضمن حفظ شغل قضاوت در دستگاه قضائی جمهوری اسلامی، در ایران ادامه تحصیل داد.
پرونده مشهور به وبلاگنویسان اما باری دیگر نام قاضی مرتضوی را بر سر زبانها انداخت . سال ۱۳۸۳ و در اوج تب وبلاگنویسی در ایران، تعدادی از بلاگرها که عمدتن روزنامهنگار حرفهای نیز بودند دادگاهی و به زندان انداخته شدند. آنان پس از آزادی از اینکه در بازجوییها درباره مسائل شخصی و به خصوص روابط جنسیشان سخن به میان آمده بود پرده برداشتند. این پرونده با دخالت مستقیم آیتالله شاهرودی مختومه اعلام شد. حنیف مزروعی، فرزند رجبعلی مزروعی، نماینده مجلس ششم نیز در میان این بازداشت شدگان بود. اکنون بیشتر متهمان این پرونده سالهاست که ایران را ترک گفته اند.
قاضی مرتضوی که از ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۸ دادستان تهران بود شاید پس از صادق خلخالی، به حکم کارنامهای که تنها اشاره ای به آن شد مشهورترین قاضی تاریخ جمهوری اسلامی ایران باشد.
۱۳۸۹ مرداد ۳۰, شنبه
سید حسن هم هاشمی شد
آیا هنوز هم از محمد رضا شریفی نیا گله ای است که در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد حاضر شد؟
آیا هنوز گله ای است از پروانه معصومی و افسانه بایگان که چادر و چاقچقور کرده نزد رهبر جمهوری اسلامی شرف یاب شدند و عرض ادبی داشتند و کمی هم عشوه ای هنرمندانه ی اسلامی چاشنی کار کردند؟
آیا هنوز هم گله ای است از علیرضا افتخاری، خواننده ی پیش از این محبوبی که احمدی نژاد را در آغوش گرفت و ابراز عشق کرد؟
آیا این همه گلایه باقی است وقتی سید حسن خمینی در مراسم افطاری آقا سید علی، در ردیف احمد جنتی و احمدی نژاد و فیروز آبادی می نشیند؟
آری این همه گلایه باقی است و گلایه ها هر روز انباشت می شود، مگر آن روز که خون خلقی به جوش آید باز به تیر الله کرم ها که "حداکثر برخوردشان لسانی" است گرفتار آیند و هزار ندا و سهراب را تصویر سازند.
آیا هنوز گله ای است از پروانه معصومی و افسانه بایگان که چادر و چاقچقور کرده نزد رهبر جمهوری اسلامی شرف یاب شدند و عرض ادبی داشتند و کمی هم عشوه ای هنرمندانه ی اسلامی چاشنی کار کردند؟
آیا هنوز هم گله ای است از علیرضا افتخاری، خواننده ی پیش از این محبوبی که احمدی نژاد را در آغوش گرفت و ابراز عشق کرد؟
آیا این همه گلایه باقی است وقتی سید حسن خمینی در مراسم افطاری آقا سید علی، در ردیف احمد جنتی و احمدی نژاد و فیروز آبادی می نشیند؟
آری این همه گلایه باقی است و گلایه ها هر روز انباشت می شود، مگر آن روز که خون خلقی به جوش آید باز به تیر الله کرم ها که "حداکثر برخوردشان لسانی" است گرفتار آیند و هزار ندا و سهراب را تصویر سازند.
چهارشنبه 27 مرداد است؛ سید حسن خمینی نوه ی آیت الله خمینی و فرزند حاج احمدی که به گفته احمد - فرزند محسن رضایی - توسط وزارت اطلاعات و به دستور رهبری محرمانه معدوم شد، همان سید حسنی که امید اصلاح طلبان بود و 14 خرداد در مراسم پدربزرگش نگذاشتند سخن بگوید، به بارگاه رهبری شرف یاب می شود. این 27 مرداد است که آب سرد بر سر هواداران جنبش سبز به رهبری موسوی و کروبی می ریزد. سید حسن خمینی هم آن کرد که محسن رضایی کرده بود.
رفتارهای متناقض و پیچیده ی سیاسیون ایران، از 22 خرداد سال گذشته تاکنون حساسیت زا شده است. امروز بیش از هر زمان دیگری در دوران پس از انقلاب 57، توده ها سیاسی اند و به سرنوشت جنبشی که زندانی ها و جان باخته ها داده است توجه دارند .
حضور نوه ی آیت الله خمینی که به نزدیکی با اصلاح طلبان حکومتی شهره بود در مراسم افطاری بیت رهبری، تداعی گر رفتار متناقص اکبر هاشمی رفسنجانی است. کسی که میان راست و چپ سی سال بازی کرده است.
روزی در نمازجمعه حکومت را به تعقل و عدالت ورزی به نفع جنبش مردم فرا می خواند و روزی از صمیمت رابطه با رهبری که 29 خرداد دستور بستن شمشیرها را به کمر داده بود سخن می گوید؛ روزی در مشهد می گوید که اگر مردم ما را نخواهند باید برویم و روزی از پایبندی به نظام مقدس دم می زند؛ و در این میان مردم مانده اند که بالاخره هاشمی رفسنجانی را در کدام سوی معادلات باید بگذارند؟.
حضور نوه ی آیت الله خمینی که به نزدیکی با اصلاح طلبان حکومتی شهره بود در مراسم افطاری بیت رهبری، تداعی گر رفتار متناقص اکبر هاشمی رفسنجانی است. کسی که میان راست و چپ سی سال بازی کرده است.
روزی در نمازجمعه حکومت را به تعقل و عدالت ورزی به نفع جنبش مردم فرا می خواند و روزی از صمیمت رابطه با رهبری که 29 خرداد دستور بستن شمشیرها را به کمر داده بود سخن می گوید؛ روزی در مشهد می گوید که اگر مردم ما را نخواهند باید برویم و روزی از پایبندی به نظام مقدس دم می زند؛ و در این میان مردم مانده اند که بالاخره هاشمی رفسنجانی را در کدام سوی معادلات باید بگذارند؟.
در بلاگستان اما:
سیاوش خطاب به سید حسن خمینی می گوید: "فکر کنم با این یک روزی که هیچی نخوردی، حسابی احوال زندانیان اعتصاب کننده اومده دستت، کیوان صمیمی بود به لطف تلاش شما اومده بند عمومی، عیسی سحرخیز هم که با جان فشانی های شما فقط یه کمی فلج شده، همه خوب خوبند، شما به افطاری در حضور معشوق برس که یه موقع عقب نیوفتی، چایی رو بزن تا سرد نشده! یکی دو تا بچه ها هم شیطونی کردن یه حبس کوچولوی بیست ساله بهشون خورده. بی خیال رفقا تو اوین و رجایی شهر فعلن کاخ مرمر و عشقه، جانی ها که هستند، حداد قاتل ببخشید عادل، جنتی، امامان جمعه و شنبه، بزرگان تشخیص مصلحت، پاسداران انقلاب، براداران ارزشی. شنیدم قبل از مجلس حاج منصور یه دم خونده همه فیض بردین و یه اللهم فک کل اسیر بلند هم قرائت کردین. یاد امام و شهدا کردین، پدر محسن روح الامینی هم هست، الحق باید کنار هم می نشستید، قاتل بابای شما و قاتل گل پسر اون، اگه همه خونخواه های دنیا مثل شما بودن که چی میشد! اما از همه که بگذریم، خاک بر سر من الدنگ احمق که 14 خرداد دلم برات سوخت و در دفاع از تو چند خطی نوشتم اما به جدت قسم بهم بگو با سنگ پای قزوین نسبتی داری؟"
استاده در وبلاگش نوشته است: "یه بنده خدایی که از اول هم به طور مستقیم نگفته عضو جنبش سبزه رفته یه ضیافت که توش خامنه ای و احمدی نژاد هم بودن. جرم کرده؟ مگه خودش اومده بود گفته بود که من رهروی جنبش سبز مردم ایرانم که حالا بهش این طوری فحش میدین؟ حالا جالب اینه که توی اون ضیافته هاشمی هم بوده اما کسی به اون پیله نمیکنه که چرا رفتی. در صورتی که موضع آقا حسن خمینی در قبال جنبش سبز درست مثل هاشمیه." پروشا هم سرآخر با زبان فردوسی سخن می گوید که : "به یزدان اگر ما خرد داشتیم، کجا این سرانجام بد داشتیم".
۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه
رسانه سیاسی فاصله ای با توتالیتریسم ندارد
گفتگو با فرخ نگهدار - بخش دوم
فرخ نگهدار، تحلیلگر و زندانی سیاسی پیش از انقلاب در دومین روز همنشینی با شما از اهمیت در نظر داشتن شکاف های موجود در حاکمیت می گوید. شنیدیم که نگهدار بر این باور است در انتخابات ریاست جمهوری بعدی نیز مردم به پای صندوق های رای خواهند رفت و انتخابات، باری دیگر فصل رونق جنبش سبز خواهد شد.
امروز در بخش پایانی این گفتگو، وی اشاره ای هم به رسانه های موسوم به سبز دارد. وی می گوید گروه، حزب و سازمان سیاسی کارش به لحاظ ماهیتی با رسانه متفاوت است و رسانه سیاسی را یادآور ایسکرای لنین بر می شمارد.
امروز در بخش پایانی این گفتگو، وی اشاره ای هم به رسانه های موسوم به سبز دارد. وی می گوید گروه، حزب و سازمان سیاسی کارش به لحاظ ماهیتی با رسانه متفاوت است و رسانه سیاسی را یادآور ایسکرای لنین بر می شمارد.
+ امروز جنبش سبز را چگونه می توان تعریف کرد ؟
دو تعریف تلاش می شود که از جنبش سبز ارایه شود. یکی تعریفی است که این جنبش را بر اساس مطالبات معوق مردم ایران از انقلاب مشروطه تا امروز می داند که سعی دارد تلفیقی از مطالبات و تلاش ها را که در این تاریخ یکصد ساله صورت گرفته را با دستاورد های بین المللی در نظام های سیاسی جهان و در نگاه غالب بر اندیشه سیاسی جامعه بین المللی و در چهارچوب منشور جهانی حقوق بشر و ضمائم آن، تعریفی از جنبش سبز ارایه دهد.
این تعریف از جنبش سبز می خواهد مطالبات خود را در قالب طرح کند و هیچ نوع تنگنای قانونی یا گنجایش در درون نظام سیاسی کشور برایش در نظر نگرید. در واقع فارغ از اینکه نظام سیاسی حاکم بر ایران چه نوع نظامی است برای خود تعریفی به استناد مطالبات تاریخی و اسناد بین المللی ارایه می دهد.
تعریف دیگر، بیشتر از سوی کسانی مطرح می شود که از درون نظام برآمده اند و پرچمدار جنبش هستند. آنان می گویند که ما می خواهیم نظام جمهوری اسلامی را به راه راست، درست، آنچه خود می فهمیم و آنچه که آرزوهای مردم در انقلاب بود هدایت کنیم. یعنی موضوع تسخیر ارزش های انقلاب، تسخیر نظام سیاسی حاکم بر کشور یا به عبارتی دیگر معنا کردن اهداف انقلاب اسلامی و معنا کردن قانون اساسی آنگونه که طبع ما می طلبد. پس می خواهند برای چنین تغییری هدف گذاری کنند. در این نگاه دوم البته آن ایده آل های تاریخی و نگاه غالب بین المللی که نگاهی حقوق بشری است بر نگاه سیاسی ، تصمیم و هدف گذاری سایه انداخته و خود را به ظهور می رساند اما مبنا را تسخیر و معنا کردن همین نظام موجود یا چیزی که من بیشتر دوست دارم بگویم به حداکثر رسانی ظرفیت های دموکراتیک و جمهوری خواهانه در چهارچوب همین نظام سیاسی موجود قرار داده است.
این تعریف از خود می پرسد که تاکجا می توانیم که ایده آل های تاریخی و نگاه حقوق بشری را به درون این سیستم سیاسی تزریق کنیم و پیش ببریم و تا کجا جمهوری اسلامی امکان انبساط به سمت جمهوریت و مردم سالاری دارد. این عده هدف خودشان را تقویت عناصر جمهوریت و مردم سالاری قرار داده اند.
این نگاهی است که آقایان کروبی و موسوی دارند. به همین دلیل است که می گویند ما می توانیم تعبیری از قانون اساسی جمهوری اسلامی ارایه دهیم که با مقتضیات زمانه، ارزش های حقوق بشری و اصول جمهوریت و مردم سالاری ناسازگار نباشد. این نگاهی اصلاح طلبانه و انبساط گرایانه به جمهوری اسلامی است. این نگاه از ابتدای شکل گیری جنبش سبز تا کنون وجود داشته و من فکر می کنم در آینده نیز باز وجود خواهد داشت.
این تعریف از جنبش سبز می خواهد مطالبات خود را در قالب طرح کند و هیچ نوع تنگنای قانونی یا گنجایش در درون نظام سیاسی کشور برایش در نظر نگرید. در واقع فارغ از اینکه نظام سیاسی حاکم بر ایران چه نوع نظامی است برای خود تعریفی به استناد مطالبات تاریخی و اسناد بین المللی ارایه می دهد.
تعریف دیگر، بیشتر از سوی کسانی مطرح می شود که از درون نظام برآمده اند و پرچمدار جنبش هستند. آنان می گویند که ما می خواهیم نظام جمهوری اسلامی را به راه راست، درست، آنچه خود می فهمیم و آنچه که آرزوهای مردم در انقلاب بود هدایت کنیم. یعنی موضوع تسخیر ارزش های انقلاب، تسخیر نظام سیاسی حاکم بر کشور یا به عبارتی دیگر معنا کردن اهداف انقلاب اسلامی و معنا کردن قانون اساسی آنگونه که طبع ما می طلبد. پس می خواهند برای چنین تغییری هدف گذاری کنند. در این نگاه دوم البته آن ایده آل های تاریخی و نگاه غالب بین المللی که نگاهی حقوق بشری است بر نگاه سیاسی ، تصمیم و هدف گذاری سایه انداخته و خود را به ظهور می رساند اما مبنا را تسخیر و معنا کردن همین نظام موجود یا چیزی که من بیشتر دوست دارم بگویم به حداکثر رسانی ظرفیت های دموکراتیک و جمهوری خواهانه در چهارچوب همین نظام سیاسی موجود قرار داده است.
این تعریف از خود می پرسد که تاکجا می توانیم که ایده آل های تاریخی و نگاه حقوق بشری را به درون این سیستم سیاسی تزریق کنیم و پیش ببریم و تا کجا جمهوری اسلامی امکان انبساط به سمت جمهوریت و مردم سالاری دارد. این عده هدف خودشان را تقویت عناصر جمهوریت و مردم سالاری قرار داده اند.
این نگاهی است که آقایان کروبی و موسوی دارند. به همین دلیل است که می گویند ما می توانیم تعبیری از قانون اساسی جمهوری اسلامی ارایه دهیم که با مقتضیات زمانه، ارزش های حقوق بشری و اصول جمهوریت و مردم سالاری ناسازگار نباشد. این نگاهی اصلاح طلبانه و انبساط گرایانه به جمهوری اسلامی است. این نگاه از ابتدای شکل گیری جنبش سبز تا کنون وجود داشته و من فکر می کنم در آینده نیز باز وجود خواهد داشت.
۱۳۸۹ مرداد ۲۸, پنجشنبه
جمهوری اسلامی به نفع جنبش سبز دچار واگرایی است
گفتگو با فرخ نگهدار - بخش اول
میهمان امروز کافه کوچه ، از چهره های تاریخ جنبش فدایی ایران است. کسی که به گفته ی خودش در سال 1342 بیژن جزنی او را عضو گیری کرده بود اما بعدها به مشی مبارزه مسلحانه پشت کرد.
فرخ نگهدار در سال 1325 در خانواده ای سیاسی به دنیا آمد. پس از انقلاب از پایه گذاران سازمان فدائیان اکثریت بود و چند سالی هم در ایران ماند. امروز اما نگهدار بیش تر از آن که فعال سیاسی باشد اهل تحلیل رویداد هاست. از یاران قدیمی اش، مخالف بیش از موافق در برابرش دیده می شود. با این همه دفاع او از جنبش سبز و تحلیل رفتار حاکمیت جمهوری اسلامی در قالب گفتارها و مصاحبه هایش با رسانه ها، سبب شد تا نسل جوان امروز ایران با نام و چهره و مشی سیاسی اش آشنا شوند. با وی درباره جنبش مردم سخن گفته ایم.
فرخ نگهدار در سال 1325 در خانواده ای سیاسی به دنیا آمد. پس از انقلاب از پایه گذاران سازمان فدائیان اکثریت بود و چند سالی هم در ایران ماند. امروز اما نگهدار بیش تر از آن که فعال سیاسی باشد اهل تحلیل رویداد هاست. از یاران قدیمی اش، مخالف بیش از موافق در برابرش دیده می شود. با این همه دفاع او از جنبش سبز و تحلیل رفتار حاکمیت جمهوری اسلامی در قالب گفتارها و مصاحبه هایش با رسانه ها، سبب شد تا نسل جوان امروز ایران با نام و چهره و مشی سیاسی اش آشنا شوند. با وی درباره جنبش مردم سخن گفته ایم.
+ در حالی که بیش از یک سال از انتخابات سال 88 و خیزش عمومی مردم در داخل ایران می گذرد ، شما به عنوان یک تحلیلگر سیاسی ، جنبش را در مرحله کنونی چگونه ارزیابی می کنید ؟ شکست خورده یا در حال تداوم است ؟
من جنبش سبز را در حال تداوم می بینیم و در تمام تحلیل هایم نیز این مساله را یادآور شده ام و استناد اصلی من نیز درباره این تداوم، نگرشم به ماهیت جنبش است. بر این باورم که جنبش سبز جنبشی مدنی و انتخاباتی است. در فصل انتخابات این جنبش دوران رونق و فرازش بوده و در فصل پس از آن دوران تفکر ، تامل و آمادگی برای ادوار بعدی است که دوران رونق فرا خواهد رسید . به دلیل ماهیت این جنبش، ما با دوران های فراز و فرود مواجه خواهیم بود. در این میان تفکری وجود دارد مبتی بر اینکه جنبش سبز به رکود گراییده و احتمال بازگشت به رونق ضعیف است.
این نگاه به غلبه نظامی ها و کودتاچیان بر کشور استناد می کند که موضوع انتخابات را از بین خواهند برد و در دور بعد به دلیل سلطه فراگیر نظامی گرایان ما با انتخابات جدی مواجه نخواهیم بود. من با این تحلیل و ارزیابی از جامعه مخالفم.
بارها پس از جنبش دوم خرداد نیز ناامید و یاس فراگیر شد و موجب شد تا برای چند صباحی جنبش انتخاباتی در ایران دچار وقفه شود اما در پی 22 خرداد و حلول جنبش سبز دیدیم که تمایل و رقبت اجتماعی برای شرکت در انتخابات و دفاع از حق رای در ایران بسیار بالاست . پیش بینی من این است که باز روندی فرازمند را در پیش خواهیم گرفت و خواهیم دید که در دور بعدی انتخابات رونق جنبش سبز نمایان می شود.
این نگاه به غلبه نظامی ها و کودتاچیان بر کشور استناد می کند که موضوع انتخابات را از بین خواهند برد و در دور بعد به دلیل سلطه فراگیر نظامی گرایان ما با انتخابات جدی مواجه نخواهیم بود. من با این تحلیل و ارزیابی از جامعه مخالفم.
بارها پس از جنبش دوم خرداد نیز ناامید و یاس فراگیر شد و موجب شد تا برای چند صباحی جنبش انتخاباتی در ایران دچار وقفه شود اما در پی 22 خرداد و حلول جنبش سبز دیدیم که تمایل و رقبت اجتماعی برای شرکت در انتخابات و دفاع از حق رای در ایران بسیار بالاست . پیش بینی من این است که باز روندی فرازمند را در پیش خواهیم گرفت و خواهیم دید که در دور بعدی انتخابات رونق جنبش سبز نمایان می شود.
+ چگونه با روی کار آمدن دولت آقای احمدی نژاد و سه قفله شدن وزرات کشور و باب انتخابات به انتخابات آتی ریاست جمهوری امیدوارید ؟
۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه
نیاز جامعه ایرانی به فرهنگسازی رقص
«من رقاص هستم.» این را «مینا خانی»، هنرمند ۲۷ ساله ایرانی میگوید. مینا را با نام محبوبه هم میشناسند. کسی که پنج سال پیش زادگاه مادری را ترک گفت و امروز در خیابانهای شهرهای آلمان در اعتراض به وضعیت اجتماعی و سیاسی حاکم بر ایران میرقصد.
میگوید که رقص را در ایران مخفیانه آموخته است و در نگاه بسیاری از هممیهنانش در اروپا، رقص را یک تابو میبیند. چنین است که مینا زیر آسمان آلمان هم محدودیتهای فرهنگ ایرانی را حس میکند. با کجدار و مریض اما کارش را ادامه میدهد و رقص را زبانی بینالمللی میخواند. دعوتم را برای حضور در کافه کوچه پذیرفت و با شما از اعتراض با ابزاری دیگر سخن گفت .
میگوید که رقص را در ایران مخفیانه آموخته است و در نگاه بسیاری از هممیهنانش در اروپا، رقص را یک تابو میبیند. چنین است که مینا زیر آسمان آلمان هم محدودیتهای فرهنگ ایرانی را حس میکند. با کجدار و مریض اما کارش را ادامه میدهد و رقص را زبانی بینالمللی میخواند. دعوتم را برای حضور در کافه کوچه پذیرفت و با شما از اعتراض با ابزاری دیگر سخن گفت .
+ شما از رقص به عنوان هنر اعتراضی استفاده میکنید و مدتی است که فیلمهایی از برنامههای شما در سایت یوتیوب دیده میشود. چه شد که به این فکر افتادید تا از رقص برای اعتراض سیاسی استفاده کنید؟
۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سهشنبه
تاجزاده : زمان شاه فقط آزادی سیاسی نداشتیم
کافه کوچه - مصطفی تاجزاده ، یک ماه پیش از انتخابات ریاست جمهوری 1388 : " کسانی که سن و سال مرا دارند می دانند که در زمان شاه ، مردم ایران از همه آزادی ها بهرمند بودند جز آزادی سیاسی . یعنی اگر شعار ملت بود : استقلال آزادی جمهوری اسلامی ؛ جز آزادی سیاسی مطرح نبود . کدام آزادی دیگر بود که ما نداشتیم . "
آقا مصطفی ، عنوانی است که اعضا و هواداران جبهه مشارکت ایران اسلامی مصطفی تاجزاده را خطاب می کنند . تاجزاده از جمله اصلاح طلبانی است که ضمن عضویت در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و همزمان در جبهه مشارکت ، پیش از دوم خرداد با سید محمد خاتمی از نزدیک در دولت کار کرده بود . در سال های 1363 تا 67 معاون بین الملل وزیر ارشاد بود . پس از دوم خرداد ، معاون سیاسی وزیر کشور و در نهایت سرپرستی وزرات کشور را عهده دار شد .
تاجزاده که نفر اول کنکور سراسری کارشناسی ارشد در سال 1371 است تا مقطع دکترا در رشته علوم سیاسی تحصیل کرد اما هرگز پایان نامه اش را تحویل نداد . سال های 75 و 76 وقتی که ستاد انتخاباتی خاتمی را سازماندهی می کرد به عنوان عضوی از هیات تحریریه نشریه عصر ما ارگان مطبوعاتی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی محمد قوچانی که آن زمان در مطبوعات ایران ناشناخته بود را به یاری گرفت .
تاجزاده در دوران اشتغال در وزارت کشور دولت اصلاحات پا به پای شیخ عبدالله نوری مورد هجمه ی اصولگرایان بود و تنها یک روز پس از انتخابات سال گذشته ریاست جمهوری بازداشت شد . او که در یکی از سخنرانی هایش در آستانه ی برگزاری انتخابات کودتا را به عنوان یک گزینه نامحتمل عنوان کرده بود ، چهار ماه از دوران 9 ماهه بازداشت را در سلول انفرادی گذراند .
تاجزاده پیش از انتخابات گفته بود که رای محمود احمدی نژاد در سراسر کشور حداکثر 10 میلیون خواهد بود که برای برنده شدن در انتخابات کفایت نمی کند اما با مشارکت بالای مردم پای صدوق های رای ، امکان تقلب بزرگ کاهش می یابد و به دلیل هزینه بالا ، کودتا صورت نخواهد گرفت . فایل صوتی این سخنرانی به تازگی در اینترنت منتشر شده است و قابل دسترسی است . تاجزاده بر این باور بود که دادن پیغام مبنی بر اینکه میرحسین موسوی در انتخابات شرکت نکند برای نظام هزینه کمتری خواهد داشت .
تاجزاده گفته بود که در سی سال گذشته هیچ رئیس جمهوری به اندازه محمود احمدی نژاد از رانت قدرت سوء استفاده نکرده است و او را نماینده " کاهن بزرگ " با اشاره به سریال تلویزیونی یوسف پیامبر لقب داده بود . وی توزیع قدرت در ساختار را امکانی برای تنفس سیاسی جامعه ایران عنوان کرده و گفت بود که اگر قرار می شد تا با آمدن خاتمی کارهای علی فلاحیان – وزیر اسبق اطلاعات – در ایران ادامه یابد ، بهتر از خاتمی برای ویترین جمهوری اسلامی کسی نبود .
تاجزاده که پس از آزادی از زندان به همراه شش تن دیگر از همفکرانش از یکی از سرداران سپاه پاسداران با عنوان سردار مشفق شکایت به قوه قضائیه برده است ، به زندان اوین بازگردانده شد .
مشفق که به نظر می رسد نامی مستعار است ، در یک سخنرانی اصلاح طلبان را با ذکر نام به توطئه متهم کرده بود .
تاجزاده پیش از بازگشت به زندان به خبرنگار سایت کلمه نزدیک به میرحسین موسوی گفت که " سخنرانی مقام نظامی - امنیتی که مستند شکایت ما است بیانگر یک کودتای انتخاباتی است. در آمریکا شنودگذاری رییس جمهور در ستاد رقیب در نهایت منجر به استعفای نیسکون شد اما در ایران یک گروه کودتا گر رسما اعتراف می کنند که ستاد انتخاباتی رقیب، ستاد دشمن است و نحوه از کار انداختن نظارت آن بر انتخابات را با افتخارشرح می دهند. "
وی سال 1378 نیز از احمد جنتی دبیر شورای نگهبان در اعتراض به ابطال ۷۰۰ هزار رأی مردم تهران شکایت کرده بود که هرگز به این شکایت رسیدگی نشد .
این چهره اصلاح طلب 54 ساله، که سال 57 در کمیته استقبال از آیت الله خمینی بود و تحصیل در ایالات متحده را به شوق انقلاب رها کرده بود ، 26 خرداد امسال در نامه ای خطاب به ملت ایران از همراهی با برخی از انقلابیون در سال های شصت عذر خواهی کرد .
تاجزاده یک ماه پیش از برگزاری انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در سخنرانی خبر داد که "حتی منشی های دفتر صادق محصولی – وزیر کشور – نیز در حال تغییرند و نمی داند که چه اتفاقی قرار آنجا بیافتد که باید ماجرا اینهمه محرمانه باشد ".
تاجزاده که یکی از محبوب ترین اصلاح طلبان ایرانی میان هواداران این گرایش سیاسی است ، به شش سال حبس تعزیری و 10 سال محرومیت از فعالیت حزبی و مطبوعاتی محکوم شده ولی به این رای اعتراض نکرده است . پیش از آن در تیر ماه سال گذشته شایعه صدور حکم اعدامش در ایران پیچیده بود که تکذیب شد .
۱۳۸۹ مرداد ۲۵, دوشنبه
تحریم های بین المللی به نفع جنبش ایران است
کافه کوچه – گفتگو با رضا ناصحی
رضا ناصحی ، تحلیلگر سیاسی و فعال حقوق بشر مقیم پاریس ، میهمان امروز کافه کوچه است . با وی درباره تحریم های بین المللی علیه جمهوری اسلامی ایران سخن گفته ایم .
ناصحی بر این باور است که تحریم ها ، به جنبش سبز یاری می رساند و در نهایت باید از فروش نفت ایران جلوگیری شود .
ناصحی بر این باور است که تحریم ها ، به جنبش سبز یاری می رساند و در نهایت باید از فروش نفت ایران جلوگیری شود .
۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه
احسان نراقی برای همیشه به ایران بازگشت
پس از بازگشت «ایران درودی» مطرحترین بانوی نقاش ایرانی به ایران، حالا «احسان نراقی»، جامعهشناس و مشاور اسبق مدیرکل یونسکو نیز برای همیشه با پاریس خداحافظی کرده است.
نراقی در هشتاد و چهار سالگی، چمدانهایش را بست و به تهران بازگشت و دیگر نشان لژیون دونور که عالیترین نشان فرانسه است را بر گوشهی کت خود نخواهد زد. این جامعهشناس که از دو رییس جمهوری فرانسه به نامهای «شارل دوگل» و «فرانسوا میتران» نشان لژیون دونور را به خاطر فعالیتهای فرهنگیاش دریافت کرده بود به علت نیاز به مراقبت بیشتر در پی کسالتهای نشانی از کهولت سن به تهران بازگشت.
نراقی در هشتاد و چهار سالگی، چمدانهایش را بست و به تهران بازگشت و دیگر نشان لژیون دونور که عالیترین نشان فرانسه است را بر گوشهی کت خود نخواهد زد. این جامعهشناس که از دو رییس جمهوری فرانسه به نامهای «شارل دوگل» و «فرانسوا میتران» نشان لژیون دونور را به خاطر فعالیتهای فرهنگیاش دریافت کرده بود به علت نیاز به مراقبت بیشتر در پی کسالتهای نشانی از کهولت سن به تهران بازگشت.
احسان نراقی که پیش از انقلاب ۵۷ در پایتخت فرانسه آپارتمانی خرید و سه سال در دهه شصت زندانی شده و مدتی هم ممنوعالخروج بود، در سالهای پس از زندان، مرتب روزگار زندگیاش بین تهران و فرانسه تقسیم میشد.
وی چندی پیش به دادگاه پاریس شکایتی علیه مجاهدین خلق و «ایوبونه» نویسنده کتاب «واواک در خدمت آیتالهها» برد. در این دادگاه که به علت به رشتهی تحریر درآمدن اتهاماتی مبنی بر همکاری نراقی با وزرات اطلاعات جمهوری اسلامی تشکیل شده بود نراقی محق تشخیص داده شد.
نراقی در سال ۱۳۸۲ برای نگارش هشت جلد کتاب علیه مجاهدین توسط یک هیت نویسنده تلاش کرد و پس از انتشار این مجموعه، در پارلمان اروپا کتابها را میان نمایندگان توزیع کرده بود .
این جامعهشناس که نسبت خویشاوندی نیز با فرح پهلوی دارد، همواره به اصلاحطلبان در جمهوری اسلامی نزدیک بود و در یونسکو برای بهبود روابط ایران و اروپا بسیار کوشید.
نراقی که به گفته خودش به عنوان مشاور مخصوص با دو مدیرکل یونسکو همکاری داشته، نخستین کسی است که با یاری دکتر «غلامحسین صدیقی» موسسه مطالعات اجتماعی ایران را بنا نهاد و اینگونه پایه پژوهشهای جامعه شناختی و اجتماعی در ایران گذارده شد.
وی همچنین در دوران قبل از انقلاب ۵۷ رابطه نزدیکی به «امیرعباس هویدا» و «شاپور بختیار» داشته است. همچنین به هنگام مدیریتش در موسسه مطالعات اجتماعی، چهرههایی نظیر «ابوالحسن بنیصدر» و «سید علی خامنهای» نیز در این نهاد دولتی مشغول به کار بودهاند.
اگر چه معمولن نراقی را به واسطه دیدارهای خصوصیاش با «محمدرضا پهلوی» در واپسین سال حکومتش و نیز وساطت وی میان دولت هویدا و روشنفکران میشناسند اما این دانشآموختهی رشته حقوق در ژنو و جامعهشناسی در دانشگاه سوربن پاریس، در ابتدای دولت «دکتر مصدق»، مترجم «آیتاله کاشانی» در برابر خبرنگاران خارجی بوده و تقریبن آخرین کسی بود که مصاحبه خبرنگاران با «شاپور بختیار» را در روزهای آخر قبل از خروجش از ایران هماهنگ کرده است .
نراقی که با هرگونه حرکت انقلابی مخالف است و راه حل بازسازی ایران را اصلاحات میداند همواره از سوی طیف اپوزیسیون برون مرز مورد نکوهش و حتا اتهام بوده است .
این نوادهی «ملا احمد نراقی» دارای تفکر لیبرالیستی است و از مختصات فکریاش مخالفت با اندیشه و عملکرد «علی شریعتی» و نیز چپگرایی سیاسی است .
تازهترین کتاب نراقی اردیبهشت امسال با عنوان «پایان یک رویا» ، مجموعه نوشتاری علیه کمونیسم – لنینیسم و اتحاد جماهیر شوروی است .
از وی کتابهایی چون «جامعه، جوانان، دانشگاه» ؛ «غربت غرب» ؛ «آزادی، حق و عدالت»؛ «آنچه خود داشت»؛ «طمع خام»؛ «از کاخ شاه تا زندان اوین»؛ «اقبال ناممکن» ؛ «آزادی» و «در خشت خام» منتشر شده است .
+ متن و صدا در رادیو کوچه .
۱۳۸۹ مرداد ۲۲, جمعه
وسایل خودکشی را در بند زنان فراهم می کردند
گفتگو با یکی از زندانیان دهه شصت در ایران - بخش دوم ( پایانی)
دهه شصت خورشیدی، پر از رخداد و حادثهی تاریخی است. یکی از مهمترین اتفاقهای این دهه، پاکسازی جامعه از دگراندیشان سیاسی بود. زندانیان همانانی بودند که در سال ۵۷ در خیابانها به زیر کشیدن حاکمیت را فریاد میکردند. دیری نپاییده بود که پس از سقوط سلطنت محمدرضا شاهی، خود طعمهی زندان و اعدام شدند.
از دهه شصت و آنچه که بر زندانیان رفته است بسیار گفتهاند و هر بار نوری بر گوشهای از آن سالها تابیده شده است.
عفت ماهباز، زندانی سیاسی سالهای ۶۳ تا ۶۹ از بند زنان اوین میگوید. این برنامهی کافه کوچه در ادامه گفتوگوی روز گذشته است. دومین و آخرین بخش از سخنان این بازماندهی شهریور ۶۷ را بشنوید.
از دهه شصت و آنچه که بر زندانیان رفته است بسیار گفتهاند و هر بار نوری بر گوشهای از آن سالها تابیده شده است.
عفت ماهباز، زندانی سیاسی سالهای ۶۳ تا ۶۹ از بند زنان اوین میگوید. این برنامهی کافه کوچه در ادامه گفتوگوی روز گذشته است. دومین و آخرین بخش از سخنان این بازماندهی شهریور ۶۷ را بشنوید.
+ خانم ماهباز، آیا به نظر شما به عنوان زنی که سالهایی از عمرتان را در دهه شصت خورشیدی در زندان بودید، زنان در آن دوران متحمل فشاری مضاعف بودند و شرایطی ویژه داشتند؟
اوایل سالهای دهه شصت زنان هم اعدام میشدند و برابر با مردان زیر شکنجه قرار میگرفتند. حتا تعدادی از زنان زیر شکنجه کشته شدند و ما اطلاعی از نامشان نداریم اما ما یک امتیاز مثبت گرفتیم و آن هم این بود که پس از سال ۶۳، عدهای از زنان اعدام نشدند. این امتیاز مثبت برای آنانی که میخواستند که ما را هم نابود کنند سخت بود کما اینکه باز به اعدام زنان اقدام کردند که روز گذشته اشاره کردم.
ویژگیهایی که من در کتابم «فراموشم مکن» برشمردهام بسیار است و مهمترین آن شاید این است که زن به عنوان مادر هم در زندان وجود داشت. زنانی که شکنجه شده بودند و فرزندشان هم کنارشان بود. درد اعظم آنان این بود که فرزندشان شاهدشان است. زنانی بودند که فرزند خود را در زندان به دنیا آوردند. دغدغه مادری که میخواهد مراقب فرزند باشد ولی در اتاقی است که بیش از شصت نفر در آن است و باز هم آن مادر نمیخواهد دربرابر سختیها سرخم کند، دغدغه بزرگی بود.
ویژگیهایی که من در کتابم «فراموشم مکن» برشمردهام بسیار است و مهمترین آن شاید این است که زن به عنوان مادر هم در زندان وجود داشت. زنانی که شکنجه شده بودند و فرزندشان هم کنارشان بود. درد اعظم آنان این بود که فرزندشان شاهدشان است. زنانی بودند که فرزند خود را در زندان به دنیا آوردند. دغدغه مادری که میخواهد مراقب فرزند باشد ولی در اتاقی است که بیش از شصت نفر در آن است و باز هم آن مادر نمیخواهد دربرابر سختیها سرخم کند، دغدغه بزرگی بود.
خشک نشدن شیرشان نگرانی مهمی بود. ویژگی دیگر دوران قاعدگی (پریود) زنان بود که در آن شرایط درد بیشتری داشتند و بازجو در آن شرایط میتوانست شکنجه دهد و به مقصود توابسازی برسد. عدهای از زنان را شبانه به بازجویی میبردند. هنوز بسیاری از آن زنان لب به سخن نگشودهاند که بر آنان چه گذشته است.
عدهای از زنان را در زندان صیغه میکردند یا وادار ساختن زندانیانی که شوهرشان اعدام شده بود به همخوابگی با پاسداران، از ویژگیهای دوران زندان برای زنان سیاسی دهه شصت بود.
به زنان زندانی سیگار نمیدادند. این هم یک محرومیت و تحقیر بود. در سال ۶۷ ما را به دادگاه پنج نفرهای بردند که آقای نیری در راس آنان قرار داشت. نام، نام خانوادگی، نام پدر، نام سازمان، قبول داشتن سازمان و نماز خواندن سوالهایی بود که پرسیدند. قبول داشتن مشی سازمان و نخواندن نماز کافی بود که شلاق نماز به عنوان یک شکنجه برای ما اجرا شود. روزی پنجبار به رسم تعداد نماز خواندن اهل تسنن شلاق میزدند. آن زمان برخلاف گذشته، در اتاقم سوزن، تیغ، شیشه پیدا کردم. در حالی که پیش از آن ما حتا اجازه نداشتیم که یک سوزن داشته باشیم. بسیاری از زنان به جایی رسیدند که ناچار به خودکشی شدند و من هم یکی از آنان بودم.
عدهای از زنان را در زندان صیغه میکردند یا وادار ساختن زندانیانی که شوهرشان اعدام شده بود به همخوابگی با پاسداران، از ویژگیهای دوران زندان برای زنان سیاسی دهه شصت بود.
به زنان زندانی سیگار نمیدادند. این هم یک محرومیت و تحقیر بود. در سال ۶۷ ما را به دادگاه پنج نفرهای بردند که آقای نیری در راس آنان قرار داشت. نام، نام خانوادگی، نام پدر، نام سازمان، قبول داشتن سازمان و نماز خواندن سوالهایی بود که پرسیدند. قبول داشتن مشی سازمان و نخواندن نماز کافی بود که شلاق نماز به عنوان یک شکنجه برای ما اجرا شود. روزی پنجبار به رسم تعداد نماز خواندن اهل تسنن شلاق میزدند. آن زمان برخلاف گذشته، در اتاقم سوزن، تیغ، شیشه پیدا کردم. در حالی که پیش از آن ما حتا اجازه نداشتیم که یک سوزن داشته باشیم. بسیاری از زنان به جایی رسیدند که ناچار به خودکشی شدند و من هم یکی از آنان بودم.
+ منظورتان این است که شیشه و سوزن و تیغ را به عمد در سلولها قرار میدادند تا زندانیان خودکشی کنند؟
بله. اگر یادتان باشد روز گذشته گفتم که برای اعدام زنان باید حکم ویژه صادر میشد و برای زنان مجاهد این کار را کردند. ما زندانیان چپ بودیم و برای فراهم کردن مرگ برایمان چنین کاری میکردند.
بعدها من متوجه شدم که در سلولهای دوستان دیگرم هم همین چیزها را قرار داده بودند. خانم «پروین گلی آبکناری» وقتی که به قصد خودکشی تیزآب سلطانی نوشید، در زندان اوین به وضعیت او رسیدگی نکردند و وقتی که به بیمارستان رسید فوت کرد.
بعدها من متوجه شدم که در سلولهای دوستان دیگرم هم همین چیزها را قرار داده بودند. خانم «پروین گلی آبکناری» وقتی که به قصد خودکشی تیزآب سلطانی نوشید، در زندان اوین به وضعیت او رسیدگی نکردند و وقتی که به بیمارستان رسید فوت کرد.
خانم «مهین بدوعی» را با آنکه وضعیت خاص روانی داشت و حتا یکبار در بند عمومی میخواست که خودکشی کند، به سلول انفرادی انداختند و خودش را کشت. نجات این افراد آسان بود اما نمیخواستند که چنین بکنند و حتا زمینه خودکشی را فراهم میکردند. من و برخی از دوستانم رگ خود را با شیشههای داخل سلول زدیم. ما از زندان سربلند بیرون آمدیم.
در سال ۶۹ از ما میخواستند که انزجار بدهیم، ما ندادیم. حتا سازمانهای سیاسی میخواستند که برای آزاد شدن انزجار دهیم اما ندادیم و گفتیم که برای آزادی بیان زندان را تحمل کردهایم. اگرچه امروز نگاه دیگری دارم، آیا آنان که انزجار دادند و زنده ماندند کار غلطی کردند و آنان که تواب شدند چه طور.
در سال ۶۹ از ما میخواستند که انزجار بدهیم، ما ندادیم. حتا سازمانهای سیاسی میخواستند که برای آزاد شدن انزجار دهیم اما ندادیم و گفتیم که برای آزادی بیان زندان را تحمل کردهایم. اگرچه امروز نگاه دیگری دارم، آیا آنان که انزجار دادند و زنده ماندند کار غلطی کردند و آنان که تواب شدند چه طور.
+ آیا بازخوانی این اتفاقات برای نسل جوان و جنبش امروز ایران ضرورتی دارد؟ همچنین آیا بهطور اساسی قرابتی بین وضع گذشته و امروز میبینید؟
بله قرابت بسیاری بین نسل من که پر شور به خیابانها آمد و این نسلی که سال ۸۸ در خیابانها اعتراض کرد میبینیم و البته با تفاوتهایی. این نسل را من آگاهتر میبینم. برای همین خطابم به آنان است که باید تاریخ ایران را به ویژه از مشروطیت به بعد بخوانند. امروز مرتب اعتصاب غذای خشک میشود.
من در کتاب «فراموشم مکن» نوشتم که یک ماه با دوستم حرف میزدم و میخواستم از او که اعتصاب غذا نکند چراکه اعتصاب غذا یعنی خودکشی. اگر هم زنده ماندی باید سالهای سال تاوان این کار را بدهی.
باید دید که چگونه زندانیان را تواب ساختند و چگونه باعث شدند که آدمها از خودشان متنفر باشند و خانوادههایشان حاضر به سخن گفتن با آنان نباشند. باید تاریخ و گذشتهی ما خوانده شود. باید سعی کرد انسان ماند و سربلند. مردم ایران از زندانیان خود وفاداری میخواهند قهرمانی نه. ما «بابی ساندزهای» مرده زیرخاک بسیار داریم که حتا نامشان را خانوادههایشان جرات نمیکنند بیاورند.
من در کتاب «فراموشم مکن» نوشتم که یک ماه با دوستم حرف میزدم و میخواستم از او که اعتصاب غذا نکند چراکه اعتصاب غذا یعنی خودکشی. اگر هم زنده ماندی باید سالهای سال تاوان این کار را بدهی.
باید دید که چگونه زندانیان را تواب ساختند و چگونه باعث شدند که آدمها از خودشان متنفر باشند و خانوادههایشان حاضر به سخن گفتن با آنان نباشند. باید تاریخ و گذشتهی ما خوانده شود. باید سعی کرد انسان ماند و سربلند. مردم ایران از زندانیان خود وفاداری میخواهند قهرمانی نه. ما «بابی ساندزهای» مرده زیرخاک بسیار داریم که حتا نامشان را خانوادههایشان جرات نمیکنند بیاورند.
۱۳۸۹ مرداد ۲۱, پنجشنبه
اعدامهای شهریور ۶۷ برنامهریزی شده بود
گفتگو با یکی از زندانیان سیاسی دهه شصت در ایران - بخش نخست
عفت ماهباز یکی از زنان فعال حقوق بشر در خارج از کشور است . کسی که برادر و همسرش را در اعدام های دهه شصت به دلیل دگراندیشی سیاسی از دست داد .
او که هفت سال از زندگی اش را در زندان اوین گذراند امروز مقیم لندن است .
دلی پرخون دارد از آنچه شاهدش بود ولی صدایش محکم است و اراده اش در دست یافتن به جامعه ای آزاد و آباد همچنان پابرجاست . میهمانی در کافه کوچه را پذیرفت و با من نشست تا صدایش را به گوش نسل جوان ایران برساند .
می گوید که باید دانست حوادث گذشته را و شاید برای همین بود که کتابی زیر عنوان ” فراموشم مکن ” منتشر ساخت و در برون مرز توجه جامعه ایرانی را به دهه شصت باز جلب کرد . من شخصیتش را چنان یافتم که با آن همه رنج تلخ نشده است ؛ گرچه از پشت میله های زندان و کشتار زندانیان می گوید اما در افق نگاهش امید موج می زند .
او که هفت سال از زندگی اش را در زندان اوین گذراند امروز مقیم لندن است .
دلی پرخون دارد از آنچه شاهدش بود ولی صدایش محکم است و اراده اش در دست یافتن به جامعه ای آزاد و آباد همچنان پابرجاست . میهمانی در کافه کوچه را پذیرفت و با من نشست تا صدایش را به گوش نسل جوان ایران برساند .
می گوید که باید دانست حوادث گذشته را و شاید برای همین بود که کتابی زیر عنوان ” فراموشم مکن ” منتشر ساخت و در برون مرز توجه جامعه ایرانی را به دهه شصت باز جلب کرد . من شخصیتش را چنان یافتم که با آن همه رنج تلخ نشده است ؛ گرچه از پشت میله های زندان و کشتار زندانیان می گوید اما در افق نگاهش امید موج می زند .
+ شما دو تن از بستگان خود را در دهه شصت به واسطهی اعدامهای صورت گرفته در ایران از دست دادهاید، همچنین خودتان نیز سال ۶۷ زندانی بودهاید. میخواهم بدانم که هر سال با نزدیک شدن به روزهایی که مصادف بود با اعدامهای سال ۶۷ چه حس یا خاطراتی در شما تداعی میشود؟
من بهدلیل اینکه خودم هم در سالهایی که همسرم زندانی بود در زندان بودم و شاهد بسیاری از اتفاقات بودم میتوانم بگویم که در تمام روزهای زندگیام یاد آن حوادث هستم و مسایلی که امروز در زندانهای ایران وجود دارد سبب شده تا من لحظهای از خاطراتم جدا نشوم و نگران هستم برای کسانی که زندانیاند. بهنظرم میرسد که زندانیان سیاسی امروز ایران، تاریخ دهه شصت را نمیدانند و خبر ندارند که بر سر زندانیان پیشین چه آمده است.
دلم می خواهد که این تاریخ گفته شود و کتابهای موجود را هر طور که میشود بهدست آورند و با آگاهی از گذشته دست بههر اقدامی بزنند. برای مثال من آقای مجید توکلی را جوان میدانم اما کسانی را میبینم که مسن هستند و گزینه اعتصاب غذای خشک را به اولین گزینه تبدیل میکنند. اینها کسانی هستند که اگرچه خودشان تاریخ سختی را پشت سر گذاشتهاند اما از گذشتهی ما بیخبرند.
دلم می خواهد که این تاریخ گفته شود و کتابهای موجود را هر طور که میشود بهدست آورند و با آگاهی از گذشته دست بههر اقدامی بزنند. برای مثال من آقای مجید توکلی را جوان میدانم اما کسانی را میبینم که مسن هستند و گزینه اعتصاب غذای خشک را به اولین گزینه تبدیل میکنند. اینها کسانی هستند که اگرچه خودشان تاریخ سختی را پشت سر گذاشتهاند اما از گذشتهی ما بیخبرند.
من از فروردین ۱۳۶۳ به مدت هفت سال زندانی بودم. آن سال به همراه همسرم علیرضا اسکندری دستگیر شدم. در سال ۱۳۶۹ جزو آخرین گروه زنانی بودم که با کمک سازمان ملل متحد و سازمانهای حقوق بشری آزاد شدم و خود را مدیون فعالیتشان میدانم چراکه ما ۸۰ زنی که در اوین بودیم نیز جزو کسانی بودیم که در معرض خطر اعدام بودیم. اما باید دید که چگونه کشورمان به استقبال فاجعه ملی اعدامهای ۶۷ رفت. به نظرم زمینه آن را زندانبانان از سال ۱۳۶۵ فراهم کرده بودند. از زمانی که دسته جمعی نیروهای فداییان اکثریت را دستگیر کردند.
برادر من علی ماهباز در سال شصت اعدام شد و وقتیکه من و همسرم دستگیر شدیم عضو سازمان قانونی کشور بودیم.
سال ۱۳۶۵ برای من یک نشانه است چراکه آدمهایی که ردههای بالای سازمانی داشتند و زیر شکنجه زیادی بودند ،همه حکمهای حبس دو تا سه سال گرفتند. بعدها همه آنان اعدام شدند. به نظرم این برنامه ریزی بود. چراکه به من بهعنوان فقط یک هوادار سازمان فداییان اکثریت پس از هجده ماه بازجویی حکم حبس پنج ساله داده بوند. بنابر این با اعدام های سال ۶۷ برنامه ریزی کاملن برای ما مشخص شد. همچنین رفتارهایی که درسال ۶۶ با ما شد و اعتصاب غذاها و زمینهسازیهای صورت گرفته برای خودکشی زنان قابل تامل است.
برادر من علی ماهباز در سال شصت اعدام شد و وقتیکه من و همسرم دستگیر شدیم عضو سازمان قانونی کشور بودیم.
سال ۱۳۶۵ برای من یک نشانه است چراکه آدمهایی که ردههای بالای سازمانی داشتند و زیر شکنجه زیادی بودند ،همه حکمهای حبس دو تا سه سال گرفتند. بعدها همه آنان اعدام شدند. به نظرم این برنامه ریزی بود. چراکه به من بهعنوان فقط یک هوادار سازمان فداییان اکثریت پس از هجده ماه بازجویی حکم حبس پنج ساله داده بوند. بنابر این با اعدام های سال ۶۷ برنامه ریزی کاملن برای ما مشخص شد. همچنین رفتارهایی که درسال ۶۶ با ما شد و اعتصاب غذاها و زمینهسازیهای صورت گرفته برای خودکشی زنان قابل تامل است.
از سال ۶۳ با حکم آیتاله منتظری و تایید آیتاله خمینی اعدام زنان سیاسی لغو شده بود، که متاسفانه با اعدام شیرین علم هولی دوباره میبینیم مجازات اعدام برای زنان سیاسی اجرا میشود.
در سال دوران زمینه برای خودکشیها فراهم شد و ما سه خودکشی را شاهد بودیم. در آستانه سال ۶۷ فشارها بسیار بالا گرفت و اعتصاب غذای هفده روزه نیز اعصاب زندانیان را متشنج کرده بود. همسر من پنجم مرداد ۶۷ اعدام شد. در روزی که عملیات مرصاد به قول حکومت ایران و فروغ جاویدان به قول مجاهدین صورت گرفت و مجاهدین با تانکهای عراقی به غرب کشور وارد شدند که تاریخ دربارهاش قضاوت خواهد کرد، حکومت آمادهی اعدامها بود.
در چهارم مرداد ۶۷ به بند ما آمدند و سه سوال را پرسیدند. مسلمان هستی؟ گروه خود را قبول داری؟ نماز میخوانی؟. این سوالهایی بود که از تکتک ما در بند سه بالای آموزشگاه پرسیده شد. در آنجا بود که زنان مجاهدین برای اولین بار خود را « مجاهد» اعلام کردند و این در حالی است که تا پیش آن میگفتند «منافق».
در سال دوران زمینه برای خودکشیها فراهم شد و ما سه خودکشی را شاهد بودیم. در آستانه سال ۶۷ فشارها بسیار بالا گرفت و اعتصاب غذای هفده روزه نیز اعصاب زندانیان را متشنج کرده بود. همسر من پنجم مرداد ۶۷ اعدام شد. در روزی که عملیات مرصاد به قول حکومت ایران و فروغ جاویدان به قول مجاهدین صورت گرفت و مجاهدین با تانکهای عراقی به غرب کشور وارد شدند که تاریخ دربارهاش قضاوت خواهد کرد، حکومت آمادهی اعدامها بود.
در چهارم مرداد ۶۷ به بند ما آمدند و سه سوال را پرسیدند. مسلمان هستی؟ گروه خود را قبول داری؟ نماز میخوانی؟. این سوالهایی بود که از تکتک ما در بند سه بالای آموزشگاه پرسیده شد. در آنجا بود که زنان مجاهدین برای اولین بار خود را « مجاهد» اعلام کردند و این در حالی است که تا پیش آن میگفتند «منافق».
آنان خبر داشتند که چه اتفاقی بیرون روی داده و برای همین با غرور و افتخار خود را مجاهد اعلام کردند و چپها هم طبق معمول گفتند که به چه گروهی تعلق دارند و نماز هم نمیخوانند. این آغاز محاکمات بود و بوی فاجعه را می شنیدیم. از آن شب چهارم مرداد به بعد، دختران مجاهد را دسته دسته برای اعدام بردند. ما روز جمعه از رادیو شنیدیم که در نماز جمعه اعلام شد حکم ویژه برای زنان مجاهد صادر شده است. دوستان ما را هفت، هشت نفری صدا میکردند و میبردند.
اوایل باور نداشتم اما بعدها دیگر میدانستیم که کجا می برند. بسیاری از ما خون و اشک بودیم. چون آنان انسانهای بسیار شریفی بودند و به عدالت اجتماعی اعتقاد داشتند. من با این گفته هیچ گروه و سازمانی را مورد قضاوت قرار نمیدهم اما میدانم که آنان به ایران بهتر باور داشتند. من امروز به گروه سابقم تعلق ندارم بلکه خود را عضو جنبش عمومی ایران می دانم.
من امروز کار حقوق بشری و دفاع از جنبش زنان انجام میدهم و بهعنوان یک نویسنده حرف میزنم. من این اعدامها را نا به حق میدانم، بسیاری از اعدامشدگان وقتی به زندان آمدند دختربچه بودند .
آنان کسانی بودند که تنها در خیابان اعلامیه داشتند و تقریبن میدانم که آنان اسلحه به دست نگرفته بودند. برادر من که سال ۶۰ اعدام شد، یک زندانی سیاسی به تمام معنا بود و به مبارزه مسلحانه باور نداشت.
اوایل باور نداشتم اما بعدها دیگر میدانستیم که کجا می برند. بسیاری از ما خون و اشک بودیم. چون آنان انسانهای بسیار شریفی بودند و به عدالت اجتماعی اعتقاد داشتند. من با این گفته هیچ گروه و سازمانی را مورد قضاوت قرار نمیدهم اما میدانم که آنان به ایران بهتر باور داشتند. من امروز به گروه سابقم تعلق ندارم بلکه خود را عضو جنبش عمومی ایران می دانم.
من امروز کار حقوق بشری و دفاع از جنبش زنان انجام میدهم و بهعنوان یک نویسنده حرف میزنم. من این اعدامها را نا به حق میدانم، بسیاری از اعدامشدگان وقتی به زندان آمدند دختربچه بودند .
آنان کسانی بودند که تنها در خیابان اعلامیه داشتند و تقریبن میدانم که آنان اسلحه به دست نگرفته بودند. برادر من که سال ۶۰ اعدام شد، یک زندانی سیاسی به تمام معنا بود و به مبارزه مسلحانه باور نداشت.
آقای لاریجانی در سازمان ملل انکار میکند و میگوید که زندانی سیاسی نداریم و آنان را اعدام نمیکنیم. نه این اعدامها نا به حق بود. درست مثل امروز. در جنبش سبز امروز هم خواست مردم آزادی بیان بوده است و زنانی هم که خواستار آزادی حجاب بودند با گفتن رای من کجاست مابقی مسایل را به آینده موکول کردند.
خواستها یکی است و تنها تفاوت این بود که امروز اعضای جنبش سبز همه در گروههای سیاسی فعالیت و عضویت ندارند و نداشتهاند. کسانی که در کهریزک کشته شدند عضویت در گروهی نداشتند اما در آرمان سیاسی با ما مشترک بودند.
عدالت اجتماعی و آزادی بیان را هر کس به نوعی بیان کرد. آنانی که اعدام شدند نیز همین آرمانها را داشتند. دوستان من مثل فروزان عبدی، مهناز سیفی، فاطمه مدرسی تهرانی و سهیلا درویشکهن که زیر شلاق و شکنجه نماز کشته شد، همه از این دست بودند.
خواستها یکی است و تنها تفاوت این بود که امروز اعضای جنبش سبز همه در گروههای سیاسی فعالیت و عضویت ندارند و نداشتهاند. کسانی که در کهریزک کشته شدند عضویت در گروهی نداشتند اما در آرمان سیاسی با ما مشترک بودند.
عدالت اجتماعی و آزادی بیان را هر کس به نوعی بیان کرد. آنانی که اعدام شدند نیز همین آرمانها را داشتند. دوستان من مثل فروزان عبدی، مهناز سیفی، فاطمه مدرسی تهرانی و سهیلا درویشکهن که زیر شلاق و شکنجه نماز کشته شد، همه از این دست بودند.
۱۳۸۹ مرداد ۱۹, سهشنبه
شکنجه گری اوباش ، مبنای ایدئولوژیک ندارد
هوشنگ اسدی ، روزنامه نگار و نویسنده ی مقیم پاریس در کافه کوچه از شکنجه می گوید . موضوعی که خود در زندان جمهوری اسلامی تجربه کرده و به تازگی هم به تفصیل درباره اش در کتابی با عنوان " نامه هایی به شکنجه گرم " نوشته است .
از آنجا که در حال حاضر تنها متن انگلیسی کتاب موجود است ، فرصت را مغتنم شمردیم و از زبانش درباره چیستی و هدف شکنجه شنیدیم . شما هم در نوشیدن این قهوه تلخ با ما شریک شوید .
از آنجا که در حال حاضر تنها متن انگلیسی کتاب موجود است ، فرصت را مغتنم شمردیم و از زبانش درباره چیستی و هدف شکنجه شنیدیم . شما هم در نوشیدن این قهوه تلخ با ما شریک شوید .
+ آقای اسدی ، به عنوان کسی که در دو نظام سیاسی تجربه زندان و آشنایی با مقوله شکنجه را دارد می خواهم قیاسی میان شیوه های اعمال شکنجه پیش و پس از انقلاب 57 داشته باشید .
شکنجه به هر حال ، هر سیستم و هر رژیمی و با هر بهانه ای امری غیر انسانی است . روش هر یک از سیستم های سیاسی در اعمال شکنجه بازتاب ماهیت آن رژیم است .
قبل از انقلاب ما با سیستم شکنجه ای رو به رو بودیم که هدفش کسب اطلاعات از زندانی بود . به محض اینکه شما اطلاعاتی را که می خواستند در اختیارشان می گذاشتید تا نه ، این اطلاعات را نمی دادید و آنان ناامید از کسب اطلاع می شدند شکنجه پایان می یافت . اما در جمهوری اسلامی ، که یک سیستم ایدئولوژیک مذهبی است ، اولین چیزی که به ویژه در برابر کسانی که به لحاظ ایدئولوژیک با آنان فرق می کردند هدف قرار می گرفت شکستن زندانی بود .
می خواستند که زندانی شخصیتش خرد شود و پیش از هر چیز فرد به ایدئولوژی خود پشت کند و سپس به سراغ کسب اطلاعات سیاسی می رفتند . بنابر این در جمهوری اسلامی هدف شکستن انسان و اعلام تغییر هویت فرد بود و البته باید بعد از این مرحله در برابر دوربین تلویزیون ظاهر می شدی و می گفتی که داوطلبانه و با مطالعه عقایدم را تغییر داده ام . این امر اساسا در نظام گذشته مطرح نبود و این تفاوت عظیمی بین دو سیستم شکنجه است.
قبل از انقلاب ما با سیستم شکنجه ای رو به رو بودیم که هدفش کسب اطلاعات از زندانی بود . به محض اینکه شما اطلاعاتی را که می خواستند در اختیارشان می گذاشتید تا نه ، این اطلاعات را نمی دادید و آنان ناامید از کسب اطلاع می شدند شکنجه پایان می یافت . اما در جمهوری اسلامی ، که یک سیستم ایدئولوژیک مذهبی است ، اولین چیزی که به ویژه در برابر کسانی که به لحاظ ایدئولوژیک با آنان فرق می کردند هدف قرار می گرفت شکستن زندانی بود .
می خواستند که زندانی شخصیتش خرد شود و پیش از هر چیز فرد به ایدئولوژی خود پشت کند و سپس به سراغ کسب اطلاعات سیاسی می رفتند . بنابر این در جمهوری اسلامی هدف شکستن انسان و اعلام تغییر هویت فرد بود و البته باید بعد از این مرحله در برابر دوربین تلویزیون ظاهر می شدی و می گفتی که داوطلبانه و با مطالعه عقایدم را تغییر داده ام . این امر اساسا در نظام گذشته مطرح نبود و این تفاوت عظیمی بین دو سیستم شکنجه است.
+ نوع شکنجه ها در این دو نظام چگونه بود ؟
من قبل از انقلاب شکنجه نشدم اما شاهد شکنجه های زیادی بودم وبسیاری از دوستانم شکنجه شدند . اساس شکنجه فشار روانی و فیزیکی توامان است . یکسری از بازجویان شما را می زنند و یکسری دیگر نقش بازجوی خوب را بازی می کنند برای اینکه این میان شما خرد شوید . بازجویان می گویند که حرف زندانی کف پایشان است اما ما از دهانشان بیرون می آوریم . این علت فیزیولوژیک دارد چراکه اعصاب بدن به کف پا ختم می شود و شما بیشترین درد را آنجا حس می کنید . بنابر این اصلی ترین و مهمترین سلاح شکنجه گران شلاق است .
در هر دو سیستم از شلاق استفاده می کردند . شلاق هم انواعی دارد ؛ نازک ، کلف ، سیم ، شلنگ ، کابل و به هر حال شلاق است . کسانی که شلاق می زنند در این کار تخصص دارند یعنی می دانند که به کجاهای پا ، چند ضربه و کی باید ضربه بزنند و کی باید این کار را متوقف کنند تا اعصاب پا از کار نیافتد . من تا حدود زیادی در مورد خودم که چگونه عمل کرده اند در کتابم توضیح داده ام . مرحله پس از شلاق ، دسبند قپانی است که از سقف فرد را آویزان می کنند در حالی که فقط نوک پا به زمین می رسد و مرحله پیشرفته تر آن آویزان کردن فرد از پا به سقف است ، در این وضع فقط سر روی زمین است و در این حال شلاق می زنند .
مراحل خیلی پیشرفته تری هم وجود دارد نظیر کشیدن دندان و ناخن که زیاد رایج نیست . تا جایی که من تجربه دارم این سه مدل را اعمال می شود . مواردی از شکنجه استثنایی هم وجود دارد ؛ چنانکه خود من تجربه اش را دارم و برای مثال مدفوعم را به خوردم دادند .
در هر دو سیستم از شلاق استفاده می کردند . شلاق هم انواعی دارد ؛ نازک ، کلف ، سیم ، شلنگ ، کابل و به هر حال شلاق است . کسانی که شلاق می زنند در این کار تخصص دارند یعنی می دانند که به کجاهای پا ، چند ضربه و کی باید ضربه بزنند و کی باید این کار را متوقف کنند تا اعصاب پا از کار نیافتد . من تا حدود زیادی در مورد خودم که چگونه عمل کرده اند در کتابم توضیح داده ام . مرحله پس از شلاق ، دسبند قپانی است که از سقف فرد را آویزان می کنند در حالی که فقط نوک پا به زمین می رسد و مرحله پیشرفته تر آن آویزان کردن فرد از پا به سقف است ، در این وضع فقط سر روی زمین است و در این حال شلاق می زنند .
مراحل خیلی پیشرفته تری هم وجود دارد نظیر کشیدن دندان و ناخن که زیاد رایج نیست . تا جایی که من تجربه دارم این سه مدل را اعمال می شود . مواردی از شکنجه استثنایی هم وجود دارد ؛ چنانکه خود من تجربه اش را دارم و برای مثال مدفوعم را به خوردم دادند .
+ این اتفاقی که به عنوان یکی از روش های استثنایی شکنجه از آن یاد کردید مربوط به تجربه شما در زندان جمهوری اسلامی است؟
بله . در زندان جمهوری اسلامی روی داد .
+ شما اخبار زندانیان را پی گیر هستید . ظاهرا اتفاقاتی در زندان ها در این سال ها روی داده و شیوه ها پیشرفته تر شده است . آیا شما هم تفاوتی میان شکنجه در دوران اولیه انقلاب و حال حاضر می بینید ؟
بله .تفاوت به این معنا روی داده است که در دورانی که من زندانی بودم ، زندانیان سیاسی به دو گروه تقسیم می شدند . زندان کمیته مشترک که حالا تبدیل به موزه عبرت شده است مخصوص زندانیان چپ بود و زندان اوین مخصوص بیشتر بچه های مذهبی و مجاهدین .
زندان اوین دست گروه لاجوردی و کمیته ها بود . می دانید که لات ها در ابتدای انقلاب تشکیل دهنده کیمته ها بودند . زندان کمیته مشترک دست حفاظت اطلاعات سپاه بود که بیشتر دانشجو بودند و در دیدگاه خود اعتقاد و آرمان داشتند. هرچند آنان شکنجه می کردند اما فکر می کردند که آرمان خود را محقق می سازند . در تحولات اخیر این دو ، یکپارچه شده است . یعنی در عمل ، لات ها و اوباش بالا آمده اند و در سیستم شکنجه هیچ حریمی را قایل نیستند . زمانی که ما زندان بودیم ، اخباری بود مبنی بر تجاوز به دخترانی که اعدامی بودند . این تجاوز بر این اصل استوار بود که آنان باکره از دنیا نروند .
حالا اما تجاوز درباره هم دختر و هم پسر صورت می گیرد و اینطور که من شنیده ام و برخی از شاهدان برایم گفته اند شکنجه گران از این کار لذت می برند. درواقع سرنوشت جوانان ما را دست اوباش سپرده اند .
آنان هیچ اعتقادی ندارند و بنابر این برای شکنجه حد و مرزی قایل نیستند . سیستم شکنجه در جمهوری اسلامی از یک سیستم ایدئولوژیک در زمان ما ، به سیستم شکنجه گری اوباش ها در حال حاضر بدل شده است.
زندان اوین دست گروه لاجوردی و کمیته ها بود . می دانید که لات ها در ابتدای انقلاب تشکیل دهنده کیمته ها بودند . زندان کمیته مشترک دست حفاظت اطلاعات سپاه بود که بیشتر دانشجو بودند و در دیدگاه خود اعتقاد و آرمان داشتند. هرچند آنان شکنجه می کردند اما فکر می کردند که آرمان خود را محقق می سازند . در تحولات اخیر این دو ، یکپارچه شده است . یعنی در عمل ، لات ها و اوباش بالا آمده اند و در سیستم شکنجه هیچ حریمی را قایل نیستند . زمانی که ما زندان بودیم ، اخباری بود مبنی بر تجاوز به دخترانی که اعدامی بودند . این تجاوز بر این اصل استوار بود که آنان باکره از دنیا نروند .
حالا اما تجاوز درباره هم دختر و هم پسر صورت می گیرد و اینطور که من شنیده ام و برخی از شاهدان برایم گفته اند شکنجه گران از این کار لذت می برند. درواقع سرنوشت جوانان ما را دست اوباش سپرده اند .
آنان هیچ اعتقادی ندارند و بنابر این برای شکنجه حد و مرزی قایل نیستند . سیستم شکنجه در جمهوری اسلامی از یک سیستم ایدئولوژیک در زمان ما ، به سیستم شکنجه گری اوباش ها در حال حاضر بدل شده است.
+ اگر امروز شما جزو زندانیان سیاسی و عقیدتی ایران بودید ، توقعتان از خانواده و آشنایان و حتی مردم چه بود ؟ آیا کسانی که بیرون از زندان هستند برای عزیزان خود اصلا کاری می توانند انجام دهند یا نه ؟
زندانی و به ویژه زندانی سیاسی در فضایی ایزوله به سر می برد و همه هدف زندانبان آن است که به شیوه های مختلف او را بشکند. زندانی سیاسی وقتی می تواند بر این فضا غلبه کند که احساس کند از بیرون پشتیبانی می شود .
اوایل جنبش وقتی که شروع به دستگیری کردند و در پی آن اعترافاتی پخش شد ، همواره در مصاحبه هایم تاکید کردم که به این اعترافات توجه نکنید چراکه زیر شکنجه گرفته شده است .
اکنون شاهد روندی خوشحال کننده هستم و آن مقاومت زندانیان است . به ویژه مقاومتی که از سوی دوستان روزنامه نگاری چون آقایان عیسی سحرخیر ، بهمن احمدی امویی ، احمد زید آبادی و دیگران دیده می شود .
می بینم که این مقاومت به دلیل احساس پشتوانه است . آنان زمانی زندانی شدند که جمعیت عظیمی در خیابان ها حضور داشت. بنابر این وقتی پشتوانه مردمی حس شود مقاومت بالاتر می رود و هرچه زندانیان ما قوی تر باشند زندانبانان را زودتر شکست خواهند داد.
اوایل جنبش وقتی که شروع به دستگیری کردند و در پی آن اعترافاتی پخش شد ، همواره در مصاحبه هایم تاکید کردم که به این اعترافات توجه نکنید چراکه زیر شکنجه گرفته شده است .
اکنون شاهد روندی خوشحال کننده هستم و آن مقاومت زندانیان است . به ویژه مقاومتی که از سوی دوستان روزنامه نگاری چون آقایان عیسی سحرخیر ، بهمن احمدی امویی ، احمد زید آبادی و دیگران دیده می شود .
می بینم که این مقاومت به دلیل احساس پشتوانه است . آنان زمانی زندانی شدند که جمعیت عظیمی در خیابان ها حضور داشت. بنابر این وقتی پشتوانه مردمی حس شود مقاومت بالاتر می رود و هرچه زندانیان ما قوی تر باشند زندانبانان را زودتر شکست خواهند داد.
۱۳۸۹ مرداد ۱۸, دوشنبه
هدی صابر و پرونده زاهدان
هدی صابر را به عنوان یکی از اعضای شورای فعالان ملی – مذهبی می شناسند ، این در حالی است که کنشگری سیاسی بیانگر تمام ابعاد شخصیتش نیست . نامه سرگشاده ی فیروزه خواهرش نشان دیگری از فعالیت های وی دارد.
او که سال ها پژوهشگری را به عنوان حرفه برگزیده بود از صنعت نفت تا ورزش باستانی ایران را موضوع تحقیق قرارداد . یکی از ماندگارترین آثار صابر که با همکاری فیلمساز مشهورسینمای مستند ایران ابراهیم مختاری نوشته و منتشر شده است کتابی است با نام " میراث پهلوانی " . این پژوهش 547 صفحه ای را سازمان میراث فرهنگی درسال 1380 منتشر کرد و با استقبال فراوانی رو به رو شد .
صابر سال 1338 در پایتخت به دنیا آمد . سال انقلاب به دانشگاه وارد شد اما با تعطیلی دانشگاه ها در پی انقلاب فرهنگی تحصیل اش در رشته اقتصاد تا 1365 در دانشگاه علامه طباطبایی به طول انجامید. صابر گرچه اقتصاد خواند و پژوهش هایی در صنایع داشت اما هرگز نامش به عنوان کارشناس صنعت یا اقتصاد مطرح نشد .
وی درباره صنعت خودرو ، ورزش زنان و حتی فوتبال نیز پژوهش دارد این همه اما به نظر می رسد که از نگاه جوانان جامعه ایران پنهان مانده است . شاید عضویت صابر در هیات تحریریه ماهنامه " ایران فردا " سبب شهرت و انتقال دیدگاه های سیاسی اش شد و بازداشت بهمن سال 1379 نیز نقش او را به عنوان یک فعال سیاسی در اذهان تثبت کرد .
صابر تا اسفند 1380 زندانی بود و یک بار دیگر دو سال بعد سه ماه در بند 325 سپاه در اوین افکنده شد . سال 1383 با اتهام تبلیغ علیه نظام به تحمل 10 سال حبس محکوم شد ، دادگاه تجدید نظر آن را به پنج سال و نیم کاست اما چه سود که شمشیر داموکلس بازگشت به زندان را همواره بر بالای سر حس می کرد .
این پایان صدور احکام قضایی نبود که در مرداد 1385 نیز شعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر تهران حکم محکومیت 8 ماه حبس تعزیری هدی صابر و تقی رحمانی از دیگر اعضای شورای فعالان ملی – مذهبی را به اتهام معاونت درتشکیل NGO تایید کرد .
این پایان صدور احکام قضایی نبود که در مرداد 1385 نیز شعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر تهران حکم محکومیت 8 ماه حبس تعزیری هدی صابر و تقی رحمانی از دیگر اعضای شورای فعالان ملی – مذهبی را به اتهام معاونت درتشکیل NGO تایید کرد .
وی در راستای اندیشه مذهبی اش که امتداد خط فکری علی شریعتی و به عبارتی نواندیشی دینی است از شهریور 1387 تا خرداد 1389 سلسله سخنرانی هایی زیر عنوان " باب بگشا " را سه شنبه هر هفته در حسینه ارشاد برگزار کرد.
شنبه دوم مرداد امسال ، ساعت پنج و سی دقیقه بعد از ظهر اما اتفاقی که روی داد سبب شد تا باز نام صابر بر زبان ها افتد . صابر توسط ماموران امنیتی ربوده شد .
این اتفاقی است که پیش تر برای منصور اسانلو روی داده بود و زنگ خطر تکرار حوادث پاییز 77 را در گوش ها به صدا در آورده بود . خانواده مطلع بودند که پس از 10 سال از صدور حکم حبس ، دستگاه امنیتی فرمان اجرای حکم را به قوه قضاییه صادر کرده است اما ربایش را باور نداشتند . سوم خرداد و باز اوایل تیرماه صابر برای اجرای حکم به صورت تلفنی احضار شد اما محمد شریف یکی وکلای سرشناس زندانیان سیاسی از دادگاه احضاریه کتبی تقاضا کرد . صابر در حالی ناپدید شده بود که روز 23 تیر سه مامور به محل کارش مراجعه کرده بودند .
پس از چهار روز او اجازه یافت که با تماس تلفنی خبر دهد ، گمان ها درست بوده و در اوین محبوس است.
در تماس کوتاه صابر به خانواده اش اطلاع می دهد که تحت بازجویی است . از این روی موضوع احضارها نه اجرای حکمی که 10 سال پیش صادر شده بود بلکه بررسی اتهاماتی تازه است . صابر که پس از انتخابات سال گذشته نیز چنان بسیاری دیگر از چهره های سیاسی بیرون از حاکمیت ، مدتی را در بازداشت گذرانده بود حالا با پرونده ای به نام " پروژه زاهدان " رو به روست .
همین ربایش و بازجویی اما ناخواسته از سوی دستگاه امنیتی و قضایی سبب شد تا بخش دیگری از شخصیت فکری و اجتماعی صابر برای عموم روشن شود . پس از دو هفته از بازداشتی که به گفته کارشناسان حقوقی ایران ، غیرقانونی است خواهر وی نامه ای سرگشاده منتشر کرده است . در این نامه می خوانیم :
" آنان می دانند که پروژه زاهدان ، پروژه های توسعه مهارت های پایه و توانمندسازی ونیز تشکیل گروههای کارآفرین و آموزش بانک پذیری حدود 1000 جوان در مناطق حاشیه نشین بسیار محروم زاهدان است که با مدیریت تو انجام می شود. می دانند که هدف اش آماده سازی جوانان برای ورود به بازار کار و یافتن شغل مناسب و یا کسب وکاری جدید در مسیر خوداشتغالی و کارآفرینی در 22 رشته است. می دانند که برای اجرای این پروژه بیش از یک سال است که تلاش می کنی تا در مردم حاشیه نشین فقیر، بی اعتماد به دیگران و نا امید از کار و زندگی در خور انسان، انگیزه یادگیری و باور به کار و کوشش و برون رفت از رکود و سکون و محرومیت را زنده کنی. نیک می دانند پروژه ای است که به درخواست یکی از وزارتخانه ها با شرکتی که تو مدیریت آن را به عهده داری ، قرارداد شده است. "
جای دیگری از این نامه سرگشاده آمده است :
" دیدیم چقدر حساس بودی که مبادا بر آنان منتی گذاشته شود و یا متحمل بی مهری و بی احترامی شوند. از مدیران آموزشگاهها خواستی که با همه این مهارت آموزان محروم حاشیه نشین هم چون مهارت آموزان شهری رفتار شودو شخصیت آنان محترم شمرده شود. مباد که شهروند درجه دو تلقی شوند.حتی در تلفن سه دقیقه ای از اوین پس از سلام و اینکه کجایی بلافاصله سفارش مراقبت از حسن اجرای پروژه را کردی. به راستی وقتی گوشه هایی از این پروژه را در کلام برای آنان گفتی و یا در برگه های بازجویی قلم زدی، شرم شان نیامد؟ "
" دیدیم چقدر حساس بودی که مبادا بر آنان منتی گذاشته شود و یا متحمل بی مهری و بی احترامی شوند. از مدیران آموزشگاهها خواستی که با همه این مهارت آموزان محروم حاشیه نشین هم چون مهارت آموزان شهری رفتار شودو شخصیت آنان محترم شمرده شود. مباد که شهروند درجه دو تلقی شوند.حتی در تلفن سه دقیقه ای از اوین پس از سلام و اینکه کجایی بلافاصله سفارش مراقبت از حسن اجرای پروژه را کردی. به راستی وقتی گوشه هایی از این پروژه را در کلام برای آنان گفتی و یا در برگه های بازجویی قلم زدی، شرم شان نیامد؟ "
سطور پایانی نامه هم قابل تامل است که خواهر نوشته است :
" بانک جهانی پروژه های محدود تر و کوچک تر از این پروژه را همواره مستند می کند و به عنوان مدل توانمندسازی حاشیه نشینان و نمونه های موفق کارآفرینی و توسعه کسب و کارهای کوچک منتشر می کند و در اختیار دولت ها قرار می دهد. دولت هایی هم چون بنگلادش، هند، اندونزی و بولیوی مشابه این مدل را به مثابه افتخارات خود قلمداد می کنند. هدای عزیز ؛ دریغ و درد که برای چنین افتخاراتی در ایران باید بازجویی پس دهی، به بند کشیده شوی و هنوز هم ندانی این همه برای چیست؟ ما نیز هنوز ندانیم به چه اتهام در بندی. خداوند همیشه یارت و اینبار قدردانت ؛ خواهرت ، فیروزه "
" بانک جهانی پروژه های محدود تر و کوچک تر از این پروژه را همواره مستند می کند و به عنوان مدل توانمندسازی حاشیه نشینان و نمونه های موفق کارآفرینی و توسعه کسب و کارهای کوچک منتشر می کند و در اختیار دولت ها قرار می دهد. دولت هایی هم چون بنگلادش، هند، اندونزی و بولیوی مشابه این مدل را به مثابه افتخارات خود قلمداد می کنند. هدای عزیز ؛ دریغ و درد که برای چنین افتخاراتی در ایران باید بازجویی پس دهی، به بند کشیده شوی و هنوز هم ندانی این همه برای چیست؟ ما نیز هنوز ندانیم به چه اتهام در بندی. خداوند همیشه یارت و اینبار قدردانت ؛ خواهرت ، فیروزه "
اشتراک در:
پستها (Atom)