دنیا بزرگ بود
من بزرگ بودم
شما مهربان بودید
دنیا کوچک شد
من شک کردم
شما پریشانید
خاک
بوی خاک میداد
آب
روشن بود
ماه
نزدیک میشد
خاک
داغ خون دارد
آب
رنگ غم ست
ماه را نمیبینیم
دنیا بزرگ بود
اما
مرگ مردان کوچه را دیدم
کوچه تنگ بود
و
من صدای پای کوچ را شنیدم
من بودم
و
جوی پر از سرنگ
شما بودید
و
گشت ثارالله
نه
خاک
هرگز بوی خاک نداشت
وقتی دختر فرخ تیرباران شد
مرگ
سایه سایه در تعقیب دبیرستانی ها بود
وقتی اسب امام زمان یورتمه میرفت شبانه در جبهه غرب
نه
من هرگز آرام نبودم
وقتی پرسش
جز زنگ سیلی در گوشم
پاسخی نداشت
مدیر مدرسه بود که میگفت
باید خفه شد
ما گسستیم
هرچه تنیدید
قد کشیدیم
سرخ از ترکه های سکوت
سبز شدیم
از یاد نبردیم
گرچه از یاد رفتگان بودیم
سبز ماندیم
که کودکان شبهای بمبارانیم
* به مقداد همکلاسی و دوست دوران کودکی ام
** پنجشنبه 29 آوریل برابر با 9 اردیبهشت
*** منتشر شده در وب سایت ایران امروز
من بزرگ بودم
شما مهربان بودید
دنیا کوچک شد
من شک کردم
شما پریشانید
خاک
بوی خاک میداد
آب
روشن بود
ماه
نزدیک میشد
خاک
داغ خون دارد
آب
رنگ غم ست
ماه را نمیبینیم
دنیا بزرگ بود
اما
مرگ مردان کوچه را دیدم
کوچه تنگ بود
و
من صدای پای کوچ را شنیدم
من بودم
و
جوی پر از سرنگ
شما بودید
و
گشت ثارالله
نه
خاک
هرگز بوی خاک نداشت
وقتی دختر فرخ تیرباران شد
مرگ
سایه سایه در تعقیب دبیرستانی ها بود
وقتی اسب امام زمان یورتمه میرفت شبانه در جبهه غرب
نه
من هرگز آرام نبودم
وقتی پرسش
جز زنگ سیلی در گوشم
پاسخی نداشت
مدیر مدرسه بود که میگفت
باید خفه شد
ما گسستیم
هرچه تنیدید
قد کشیدیم
سرخ از ترکه های سکوت
سبز شدیم
از یاد نبردیم
گرچه از یاد رفتگان بودیم
سبز ماندیم
که کودکان شبهای بمبارانیم
* به مقداد همکلاسی و دوست دوران کودکی ام
** پنجشنبه 29 آوریل برابر با 9 اردیبهشت
*** منتشر شده در وب سایت ایران امروز
۱ نظر:
بزرگ بودیم و بزرگ ماندیم ، با شوقی کودکانه ، خنده می خواندیم...
ناگاه در کوچه سرود آزادی خواندیم
با
دلهره با قلبی سبز ، ضحاکیان را زخواب پراندیم ...
مـــا در دل این شب سیه ، ستاره و در صبح آزادی خورشید
ارسال یک نظر