۱۳۹۰ آبان ۲۷, جمعه

دیدار در خواب


خوابت را دیدم

دیشب

چادر جاگذاشته بودی

به سفر رفتی

دنبالت می‌دویدم

اشک

اشک ترجیع‏بند دیدار تو در خواب‏ است



هیچ نگفتی

بازنگشتی

نه حتی نیم‏نگاهی از غبارآلوده شیشه‏ای

که صورتت را قاب گرفته بود

از من دور شد

دور شدی از من

رفتی و دویدم

چیزی جاگذاشته بودی

چیزی بین ما مانده است

هنوز

آب از آب تکان نخورد

دیدی

نه عقربه‏های ساعت کهنه شهر

به خواب شد

و نه قطره‏های باران

سنگ

نه البرز

فرو ریخت

و نه دریای عمان

خشک

هیچکس اندوه ما را تسلیت نگفت

ما اما

به این درد

چرا خو نکرده‏ایم

باد را صدا بزن

میهمان است

این مسافر که بر پنجره می کوبد نابهنگام

وعده‌ام داده

خاکسترم را به سوغات تو آورد



* سوم نوامبر ۲۰۱۱
** نخستین بار در ایران امروز منتشر شد

۱ نظر:

خواهرت مریم گفت...

didar amma hamishe hast!! :*