داستان نویسی که راوی واقعیت باشد مجبور به احتیاط در تخیل است. مرز میان رئالیسم و سورئالیسم در همین احتیاط در تخیل است که بنیان نهاده میشود. جایی که عبور از آن، هنر واقعگرا را به چیزی غیر آنچه که میبایست مبدل میسازد. تخیل در داستانی که میخواهد زیستن در گوشهای از جهان را به چشم دیگران پدیدار سازد و پرده از مگوهای سنتی براندازد در روابط انسانها بیش از آن کار ساز است تا در تصرف زمان و مکان به عنوان بستری که ماجرا در آن روی داده است.
نمیتوان درباره حمله به برجهای دو قلوی نیویورک، فیلمی ساخت که در آن ایالات متحده آمریکا کشوری باشد که شهروندانش به زبان پرتغالی حرف میزنند یا از سقوط حکومت صدام حسین داستانی را آنچنان روایت کرد که در همسایگی عراق، محمد رضا شاه حکومت میکند.
از ملاحظه این نکات کلی که بگذریم و اگر آن را بدیهی شماریم، جزئیات است که یک اثر هنری را قوام میبخشد. چنان محاسبه هماهنگی خشتهای نهاده برهم که از آن ساختمانی بنا میشود.
مریم کشاورز جسارت بنا نهادن ساختمانی را به خرج داده که پیش از این کسی را همت آن نبوده است با این همه، ساختمان شکل گرفته اثری درخور تماشای دوباره نیست. خشتهای این ساختمان با بستری که رویش نشسته است هماهنگی ندارد و دیوار به دیوارش در هر نگاه لرزان به نظر میآید...
داستانی که کشاورز آن را در «شرایط» تصویر میکند، روایت سرکوب عشق در سرزمینی است که در بند سنت و حکومتی مذهبی است. این عشق روایتی تازه است و همان تصویری است که میتوان حدس زد مزد نشاندنش بر پرده نقرهای تکفیر و تحقیر و دشنام باشد.
فیلمساز ایرانی-آمریکایی که اتفاقا خود نویسنده فیلمنامه «شرایط» است، برای روایت رابطه عاشقانه دو دختر در ایران، با مشکل لوکیشن رو به رو است. از آنجا که ساخت این فیلم در ایران امکانپذیر نبود لبنان برای فیلمبرداری انتخاب میشود. مشکل اما پایان نمییابد و فیلمبرداری در لبنان با بالاگرفتن شایعه تولید پورنوگرافی متوقف میشود. با همه این مصائب فیلمبرداری در لبنان پایان میپذیرد اما آیا تماشاچی ایرانی، خیابانهای بیروت را به عنوان تهران باور میکند؟.
تصویر تردد آخرین مدل خودروها و نمای بیرونی خانههایی که هرگز تداعی کننده تهران نیست در ذهن مخاطب باقی میماند. وقتی در نمایی از درون یک مسجد، بدون توجه به شکل پنجرهها قرار است که با قرار گرفتن عکس روحالله خمینی در قاب دوربین باور کنیم این مسجدی در تهران است یا وقتی پارتیهای شبانه جوانان در فضایی مانند دیسکوهایی که در غرب میبینیم نمایش داده میشود، دیگر نمیتوان «شرایط» را جدی گرفت. حسی که تماشاچی ایرانی درون و برونمرز از چنین سکانس هایی دریافت میکند حاکی از تصنع است.
کشاورز برای به تصویر کشیدن ممنوعیت همجنسگرایی در ایران به حاشیه هایی خطرناک در فیلمسازی خود میرسد. حاشیههایی کهگاه جای خط اصلی داستان را میرباید. خطر این حاشیه به دلیل شناخت سطحی فیلمساز است و نتیجه تشدید آشفتگی تصویری است که قرار بود از تاریکخانه، روشن و سالم بیرون آید.
این حاشیهها از تصویر کردن «دبیرستان دخترانه» تا «اداره منکرات نیروی انتطامی» و حتی «فعالیت غیرقانونی یک شهروند ایرانی – آمریکایی در تهران» را در بر میگیرد. این در حالی است که نه برای شخصیتها در فیلم شناسنامه ای به دست میآید و نه بسترها با واقعیت تشابهی دارند.
یک نمونه پررنگ در این طیف بی دقتی، شخصیت نامزد شیرین است. از ترک مواد مخدر تا حضور در اداره منکرات و اغراق در حقوق و مزایایی که دارد تا تاثیر بر باور پدر روشنفکر خانواده با علامت سوال رو به روست.
«شرایط» قدم به قدم با مشکل شناخت سطحی از روابط ایرانیان مواجه است. از بوسه مادر و فرزند بر سر میز ناهار تا بوسه های والیدن عاطفه که جز این همان پنداری فرهنگی ایرانیان و غرب نیست.
تمام این تصاویر نچسب که دقیقه ای دست از سر مخاطب بر نمیدارد قرار بود که در خدمت روایت خط اصلی ماجرا یعنی رابطه عاشقانه دو همجنس باشد. از آنجا که نه دیالوگها و نه لهجهها و نه محل تصویربرداری و نه بازآفرینی علایم و عوامل سرکوب، هیچیک با آنجایی که ایران خوانده میشود قرابتی ندارد، برای باورش از سوی ایرانیان دلیلی باقی نمیماند.
این فیلم که از جسارت در بیان داستانی ممنوعه برخوردار است قربانی نوعی شتابزدگی است. گویا «شرایط» مغرور به تازگیاش از ضرورت مشاوره و تحقیق، چشم بسته عبور کرده باشد. کاش کشاورز به تجربه ناموفق «بدون دخترم هرگز» یا به عبارتی دیگر به بازخورد منفی این فیلم در میان ایرانیان نظری افکنده بود. جز این نیست که آن فیلم هم قرار بود پردهای از پردههای سنت و استبداد را کنار زند و از ستم بر زن در جامعهای چون ایران دهه شصت سخن بگوید اما نتیجه شکست بود و بس.
اگرچه «شرایط» بنا به موضوع و اینکه کاری ایرانی- آمریکایی در برونمرز است بسیار جلب توجه میکند اما به همان میزان نیز افسوس برجا میگذارد و باز اگرچه این فیلم در جشنوارههایی نیز شایسته قدردانی دانسته شده است اما تا اثری به یاد ماندنی در سینمای مهاجرت ایرانیان فاصله بسیار دارد.
در پس سخن ازضعفهایی که فیلمی واقعگرا را غیرقابل باور ساخته است، نمایش این فیلم دو ویژگی درخور توجه به همراه داشت. اول آنکه باری دیگر یادآور شد که فصل مگوها در میان ایرانیان برونمرز پایان یافته است و داستانی نیست که هنرمند زیر بار بایدها و نبایدها از عرضهاش دریغ کند. دوم حضور بازیگرانی نوچهره در سینمای مهاجرت، نوید بخش آیندهای است که باید شاهد کارهایی دیگر و بهتر بود. سارا کاظمی، بازیگر ایرانی – فرانسوی در نقش شیرین، نه فقط جسارت حضور در نقشی ممنوعه را به خرج داد که در نقش آفرینی، لااقل از چهرههای جوان سینمای درونمرز چیزی کمتر نداشت.
«شرایط» فرصت را از دست داد؛ شاید که شرایطی دیگر برای مریم کشاورز فراهم شود.
۱ نظر:
"شرایط" هم "مثل تهران من حراج" و "سنگسار ثریا" هست پس! به شدت اذیت کننده و سوهان روح. ساختن این فیلم ها چه کمکی می کنه برای رشد فرهنگی که داره هر روز بیشتر به قهقرا می ره؟ یادمه خانم پارسی پور نوشته بود این فیلم شرایط حال حاضر ایران را مثل آیینه بازتاب داده و اینکه اینجا زن و مرد اینقدر از هم دور شدن که زن ها به آغوش هم پناه می برن! این چه تصویریه واقعاً؟! ایرانی های خارج از کشور دارن روز به روز از اینجا فاصله می گیرن.
(راستش اینجا ارتباط زن و مرد داره هر روز راحت تر می شه، اما چیزی که عوض نشده مرد ایرانیه! :D)
ارسال یک نظر