۱۳۹۰ آذر ۲۹, سه‌شنبه

شرایط؛ قربانی شتاب یا شرایط؟


داستان‏ نویسی که راوی واقعیت باشد مجبور به احتیاط در تخیل است. مرز میان رئالیسم و سورئالیسم در همین احتیاط در تخیل است که بنیان نهاده می‌‏شود. جایی که عبور از آن، هنر واقع‏گرا را به چیزی غیر آنچه که می‌‏بایست مبدل می‌‏سازد. تخیل در داستانی که می‌‏خواهد زیستن در گوشه‏ای از جهان را به چشم دیگران پدیدار سازد و پرده از مگوهای سنتی براندازد در روابط انسان‏‌ها بیش از آن کار ساز است تا در تصرف زمان و مکان به عنوان بستری که ماجرا در آن روی داده است. 


نمی‌‏توان درباره حمله به برج‏های دو قلوی نیویورک، فیلمی ساخت که در آن ایالات متحده آمریکا کشوری باشد که شهروندانش به زبان پرتغالی حرف می‌‏زنند یا از سقوط حکومت صدام حسین داستانی را آنچنان روایت کرد که در همسایگی عراق، محمد رضا شاه حکومت می‌‏کند.

از ملاحظه این نکات کلی که بگذریم و اگر آن را بدیهی شماریم، جزئیات است که یک اثر هنری را قوام می‌‏بخشد. چنان محاسبه هماهنگی خشت‏های نهاده برهم که از آن ساختمانی بنا می‌‏شود.

مریم کشاورز جسارت بنا نهادن ساختمانی را به خرج داده که پیش از این کسی را همت آن نبوده است با این همه، ساختمان شکل گرفته اثری درخور تماشای دوباره نیست. خشت‏های این ساختمان با بستری که رویش نشسته است هماهنگی ندارد و دیوار به دیوارش در هر نگاه لرزان به نظر می‌‏آید...


داستانی که کشاورز آن را در «شرایط» تصویر می‌‏کند، روایت سرکوب عشق در سرزمینی است که در بند سنت و حکومتی مذهبی است. این عشق روایتی تازه است و‌‌ همان تصویری است که می‌‏توان حدس زد مزد نشاندنش بر پرده نقره‏ای تکفیر و تحقیر و دشنام باشد. 


فیلمساز ایرانی-آمریکایی که اتفاقا خود نویسنده فیلمنامه «شرایط» است، برای روایت رابطه عاشقانه دو دختر در ایران، با مشکل لوکیشن رو به رو است. از آنجا که ساخت این فیلم در ایران امکان‏پذیر نبود لبنان برای فیلمبرداری انتخاب می‌‏شود. مشکل اما پایان نمی‌‏یابد و فیلمبرداری در لبنان با بالاگرفتن شایعه تولید پورنوگرافی متوقف می‌‏شود. با همه این مصائب فیلمبرداری در لبنان پایان می‌‏پذیرد اما آیا تماشاچی ایرانی، خیابان‏های بیروت را به عنوان تهران باور می‌‏کند؟. 


تصویر تردد آخرین مدل خودرو‌ها و نمای بیرونی خانه‏هایی که هرگز تداعی کننده تهران نیست در ذهن مخاطب باقی می‌‏ماند. وقتی در نمایی از درون یک مسجد، بدون توجه به شکل پنجره‏‌ها قرار است که با قرار گرفتن عکس روح‏الله خمینی در قاب دوربین باور کنیم این مسجدی در تهران است یا وقتی پارتی‏های شبانه جوانان در فضایی مانند دیسکوهایی که در غرب می‌‏بینیم نمایش داده می‌‏شود، دیگر نمی‌‏توان «شرایط» را جدی گرفت. حسی که تماشاچی ایرانی درون و برونمرز از چنین سکانس‏ هایی دریافت می‌‏کند حاکی از تصنع است. 


کشاورز برای به تصویر کشیدن ممنوعیت همجنسگرایی در ایران به حاشیه‏ هایی خطرناک در فیلمسازی خود می‌‏رسد. حاشیه‏هایی که‌گاه جای خط اصلی داستان را می‌‏رباید. خطر این حاشیه به دلیل شناخت سطحی فیلمساز است و نتیجه تشدید آشفتگی تصویری است که قرار بود از تاریکخانه، روشن و سالم بیرون آید.

این حاشیه‏‌ها از تصویر کردن «دبیرستان دخترانه» تا «اداره منکرات نیروی انتطامی» و حتی «فعالیت غیرقانونی یک شهروند ایرانی – آمریکایی در تهران» را در بر می‌گیرد. این در حالی است که نه برای شخصیت‏‌ها در فیلم شناسنامه‏ ای به دست می‌‏آید و نه بستر‌ها با واقعیت تشابهی دارند.

یک نمونه پررنگ در این طیف بی‏ دقتی، شخصیت نامزد شیرین است. از ترک مواد مخدر تا حضور در اداره منکرات و اغراق در حقوق و مزایایی که دارد تا تاثیر بر باور پدر روشنفکر خانواده با علامت سوال رو به روست.


«شرایط» قدم به قدم با مشکل شناخت سطحی از روابط ایرانیان مواجه است. از بوسه‏ مادر و فرزند بر سر میز ناهار تا بوسه‏ های والیدن عاطفه که جز این‌‌ همان پنداری فرهنگی ایرانیان و غرب نیست.

تمام این تصاویر نچسب که دقیقه‏ ای دست از سر مخاطب بر نمی‌‏دارد قرار بود که در خدمت روایت خط اصلی ماجرا یعنی رابطه عاشقانه دو همجنس باشد. از آنجا که نه دیالوگ‏‌ها و نه لهجه‏‌ها و نه محل تصویربرداری و نه بازآفرینی علایم و عوامل سرکوب، هیچیک با آنجایی که ایران خوانده می‌‏شود قرابتی ندارد، برای باورش از سوی ایرانیان دلیلی باقی نمی‌‏ماند. 


این فیلم که از جسارت در بیان داستانی ممنوعه برخوردار است قربانی نوعی شتابزدگی است. گویا «شرایط» مغرور به تازگی‏اش از ضرورت مشاوره و تحقیق، چشم بسته عبور کرده باشد. کاش کشاورز به تجربه ناموفق «بدون دخترم هرگز» یا به عبارتی دیگر به بازخورد منفی این فیلم در میان ایرانیان نظری افکنده بود. جز این نیست که آن فیلم هم قرار بود پرده‏ای از پرده‏های سنت و استبداد را کنار زند و از ستم بر زن در جامعه‌ای چون ایران دهه شصت سخن بگوید اما نتیجه شکست بود و بس. 


اگرچه «شرایط» بنا به موضوع و اینکه کاری ایرانی- آمریکایی در برونمرز است بسیار جلب توجه می‌‏کند اما به‌‌ همان میزان نیز افسوس برجا می‌‏گذارد و باز اگرچه این فیلم در جشنواره‏هایی نیز شایسته قدردانی دانسته شده است اما تا اثری به یاد ماندنی در سینمای مهاجرت ایرانیان فاصله بسیار دارد. 


در پس سخن ازضعف‏‌هایی که فیلمی واقع‏گرا را غیرقابل باور ساخته است، نمایش این فیلم دو ویژگی درخور توجه به همراه داشت. اول آنکه باری دیگر یادآور شد که فصل مگو‌ها در میان ایرانیان برونمرز پایان یافته است و داستانی نیست که هنرمند زیر بار باید‌ها و نباید‌ها از عرضه‌اش دریغ کند. دوم حضور بازیگرانی نوچهره در سینمای مهاجرت، نوید بخش آینده‏ای است که باید شاهد کارهایی دیگر و بهتر بود. سارا کاظمی، بازیگر ایرانی – فرانسوی در نقش شیرین، نه فقط جسارت حضور در نقشی ممنوعه را به خرج داد که در نقش آفرینی، لااقل از چهره‏های جوان سینمای درونمرز چیزی کمتر نداشت. 


 «شرایط» فرصت را از دست داد؛ شاید که شرایطی دیگر برای مریم کشاورز فراهم شود.


۱ نظر:

ناشناس گفت...

"شرایط" هم "مثل تهران من حراج" و "سنگسار ثریا" هست پس! به شدت اذیت کننده و سوهان روح. ساختن این فیلم ها چه کمکی می کنه برای رشد فرهنگی که داره هر روز بیشتر به قهقرا می ره؟ یادمه خانم پارسی پور نوشته بود این فیلم شرایط حال حاضر ایران را مثل آیینه بازتاب داده و اینکه اینجا زن و مرد اینقدر از هم دور شدن که زن ها به آغوش هم پناه می برن! این چه تصویریه واقعاً؟! ایرانی های خارج از کشور دارن روز به روز از اینجا فاصله می گیرن.
(راستش اینجا ارتباط زن و مرد داره هر روز راحت تر می شه، اما چیزی که عوض نشده مرد ایرانیه! :D)