کاش بیشتر وقت داشتم و زندگی حس و حال پرداختن به این همه موضوع تلمبار شده روی هم را به من می داد تا به این تلاش شرم آور جهت دهی افکار توده ها بپردازم. مصادیق تهوع آوری در برابرم است اما چاره ای نیست باید آن پرداخت.
من از آن دست نیستم که بگویم تولیدات نظام امنیتی- عقیدتی حکومت را نبینید و همخوان نکنید که مبادا ترویج باشد و تبلیغ. اتفاقا اساس اختلاف من با اقتدارگرایان و دروغپردازان همین فتوا دادن ها و حکم به منع کردن ها است. نزول وحی ها و تفسیر به نخواندن ها و ندیدن ها.
تولید زباله از سوی وابستگان به نهادهای اقتدارگرا نشانه خوبی است برای هرچه پر رنگ تر بودن تضاد میان جامعه جوان ایران و حاکمیتی که تمام همتش معطوف به بقای خویش است. من که این مصادیق تهوع آور را به فال نیک می گیرم.
حالا بگویند که «یزدان تفنگ ندارد» و «قلاده های طلا» برای خوش آمد رهبرشان به گردن اندازند.
همه این سال های پیشین چه کرده اند مگر؟. از یکطرف اعدام های سیاسی و زندان هایی که مرخص شدگانش روان پریش بودند و گویی به موج خمپاره گرفتار آمده اند، ملت را روانه تبعید خودخواسته و ناخواسته می ساخت و از سویی سریال «سراب» پخش می کردند. از یک طرف اتوبوس ارمنستان بود و کشتار دگراندیش و از سویی «هویت» به خورد خلق می دادند.