در خواندن جلد دوم «روزها در راه» به دست انداز افتادهام. آرام پیش میروم. گاه متوقف هستم. جلد اول را که تمام کردم، بلافاصله سراغ باقی روزنوشتها رفتم اما اغلب آنقدر تلخ است که زهرش مرا از پا در میآورد. دردش حقیقی است، ملموس است و انکار نکردنی. این کتاب قطور بخشی از تاریخ شفاهی مهاجرت است؛ بخشی از تاریخ آن سرزمین، بخشی از تاریخ روشنفکری ایران و آنقدر جوانب دارد که باید با سطر سطرش هوشیارانه همراه بود. اما تلخ میشود و تلخ میکند کام تلخی چیده روزگار را. چه باید کرد، که اولا سالها در انتظار خواندنش بودم و ثانیا نمیشود از مسکوب بزرگ گذشت و همصحبتش نشد.
مرتبط: شاهرخ یک اقلیم حضور بود - ۱۳۸۳/۰۲/۰۸
مرتبط: شاهرخ یک اقلیم حضور بود - ۱۳۸۳/۰۲/۰۸
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر