هر چه صبر کردم یکی از این فیلم هایی که می بینیم خوب از آب درآید تا دو سه
خطی دربارهاش بنویسم و مثل آگهی استخدام منشی به دیوار وبلاگ نصب کنم، جز
پاره دمپایی و قوطی کنسرو خالی چیزی به تورم نیافتاد.
1- با Walk of Shame خندیدم. مهمل بامزهای بود. برای خارجی ها کارکرد یک دوره آموزشی «زبان خیابانیِ» آمریکا را هم دارد.
The Face of Love -2 سینمای پیش پا افتادهای بود. پیش پا افتاده ای که در یک نمای کلی/طرح ادای مهم بودن را درآورده است.
Terror in Beverly Hills -3 با بازی چهره پیش از انقلاب، بهروز وثوقی؛ تهوع آور بود. جعل بازی دزد و پلیس/ تروریست و اف بی آی در صنعت هالیوود که درست مثل نمایش های مدرسه شده است. به شیوه ی دردمندانِ مازوخیسم ۲۰دقیقهاش را دیدم. بابت همان ۲۰دقیقه هم از خودم شرمنده شدم.
Terror in Beverly Hills -3 با بازی چهره پیش از انقلاب، بهروز وثوقی؛ تهوع آور بود. جعل بازی دزد و پلیس/ تروریست و اف بی آی در صنعت هالیوود که درست مثل نمایش های مدرسه شده است. به شیوه ی دردمندانِ مازوخیسم ۲۰دقیقهاش را دیدم. بابت همان ۲۰دقیقه هم از خودم شرمنده شدم.
4- I Love Vienna تنها فیلمی که فریدون فرخزاد در آن بازی کرد هم مثالِ همان پاره
دمپایی گیر کرده به تور ماهیگیری است.
حیف از وقت. فعلا در شهر خبری نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر