۱۳۸۸ فروردین ۱۹, چهارشنبه

نفت در اسارت

ایرانیان گرفتار گذشته و گذشته برایشان منبعی سرشار از اسطوره‌ها و افسانه‌هاست. گذشته برای ایران امروز، كتابی از روزهایی روشن یا چراغی برای راه آینده نیست. گذشته ایران چنان در پیچ و خم‌های میان اسطوره گرایی و تاریخ، درهم تنیده كه یكسر همه نگاه‌ها را حیران به سوی خویش وا داشته است.

ملت امروز این سرزمین اهل آموختن از روزگاری كه تجربه كرده، نبوده و نیست و چنین است كه در مقطع آشنایی با مدرنیسم نیز مدرنیزاسیون را به شكلی فیزیكی و عینی دنبال كرده و از فرهنگ نو جا می‌ماند.

در همین هنگام است كه ایران باستان دوباره گویی زنده می‌شود و میان آنچه بایسته است و آنچه پیشینه است تقاطع می‌آفریند.

زمین داری و زمین خواری فئودال‌ها سرانجام به واسطه مدرنیسم آمرانه در قالب دولت نوین جای خود را به سرمایه داری دولت مقتدر می‌دهد. نفت در همین دوران است كه به صورت تجاری كشف و از دل محروم ترین مناطق ایران فواره می‌زند.


تاریخ نفت ایران، این بار نه فقط برای ایرانیان بلكه برای جهان حائز اهمیت است. تاریخی كه در آن ایران خمار، به فریاد نماینده‌ای در مجلس شورای ملی بیدار می‌شود و نفت ایران را از دست دولت بریتانیا خارج كرده و به دولت بازمی سپارد. نفت ایران ملی می‌شود. جنبشی در خاورمیانه آغاز می‌شود. سال‌ها پس از آنكه پیشوای نهضت ملی ایران در دادگاه نظامی محاكمه شده و تا پایان عمر را در كنج خانه گذرانده است، چند دولت آن هم به پیشگامی ایران سازمان كشورهای صادركننده نفت را رو در روی هفت خواهران تشكیل می‌دهند.

ورق‌های تاریخ با شعارهای درشت زنده باد و مرده باد پی در پی و به سرعت ورق می‌خورد اما این نفت است كه بی هیچ وقفه‌ای پس از سقوط دولت ملی، چنان خون در رگ دولت‌هایی است كه از مدرنیسم شمایل را وام دارد و از حاكمیت مردم تهی است.

بشكه‌های نفت در سال‌های واپسین نظام پادشاهی مخارج ارتش را تامین می‌كند و این كیسه گشاد ژاندارم خلیج فارس پر شدنی به نظر نمی‌رسید. تجهیزات نظامی و وسائل سركوب از پول نفت است كه برای نابودی گروه‌های زیرزمینی چریكی به سوی ایران روانه می‌شد.

دولت بی نیاز از مردم و مردم معتاد به درآمدهای نفتی، تصویری است از جامعه‌ای مصرف گرا و وابسته.

ماجرای نفت اما اگرچه در مقیاس جهانی بازیگر پنهان جبهه‌های جنگ هم بوده است و خون‌ها برایش بر سنگفرش خیابان‌ها ریخته شد اما نمونه كوچكی از آن را در كشوری چون ایران می‌توان به تماشا نشست.

درك ناقص، غیرعلمی، نادقیق یا هر چه شایسته است نام گیرد دلیل این پرسش مردمی است كه از نفت ارتزاق كرده‌اند. آنان می‌پرسند: " آیا این نفت نیست که مسبب گرفتاری‌های ماست؟ "

در واکاوی این پرسش توده‌ای درمی یابیم که به ساده ترین زبان ممکن خود پرسش حاوی پاسخی روشن است که می‌گویند: " هرچه كشیدیم از نفت بود و اگر که نفت نداشتیم امروز زیستنی بهتر و امن تر را تجربه می‌کردیم".

و این گفته هم سبقه‌ای دارد در تاریخ معاصرمان. پرسش بر سر"اگر نفت نداشتیم" از زبان برخی روشنفكرنمایان وطنی كه درست مانند همان دولت مدرن فرم را چسبیدند و محتوا را رها كردند هم گاه شنیده می‌شود که به كنایه اما در پس هزار و یک آسمان و ریسمان بافتن، می‌گویند نفت اساس ویرانی ما بود و از آن بدتر ملی شدن‌اش، بنیان بلوای اقتصادی ایرانیان شد.

اینكه ایرانیان نگاهی روشن به تاریخ خود ندارند و گذشته را ابزار بازارگرمی كرده‌اند و نه سواد شب‌های تیره، اینجا مصداق می‌یابد. تاسف بار آنکه این پرسش به آوایی بلند شنیده نمی‌شود كه مگر تاریخ استبداد ایران را با نفت نوشته‌اند ؟ یا به زبان مصادیق، مگر سیاست و اقتصاد درایران قاجاریه هم بربستر نفت بنا بود که امیرکبیرش را کشتند و پیمان ترکمانچای مهر کردند؟

مگر نفت هم رانت درباریان بود که کاشف تجاری نفت پس از آن سلسله مستند، از اهالی فرنگ درآمد و به حکم فقدان علم در چنته ایرانی، همه کارها به دست انگلیس‌ها شد مگر نوکری مسترها بر سر چاه مسجد سلیمان؟

در واقع چنین بی توجهی‌هایی در ایران امروز، درست عكس ویژگی‌های جامعه‌ای مدرن است." مشكل یابی" نه تنها صورت نمی‌گیرد بلكه اساس مشكل، گاه از سوی دولت مقتدر انكار می‌شود.

ملی شدن نفت در شرایطی صورت گرفت که جهان چنین رویدادی را باور نمی‌کرد. ایستادگی تنی چند از ملیون در برابر قدرتی جهانی، آن هم از بستر جامعه‌ای که پادشاهی هراسان داشت.

نفت در اختیار ایران و دولت ایران به نمایندگی از ملت درآمد. مگر که با چنین حرکت فرخنده‌ای بتوان از صدور بشکه بشکه طلای سیاه ملتی کم توان، به سوی امپریالیسم بی پیر جلوگیری کرد.

ناتوانی در درک ماهیت سیاسی و اقتصادی نفت به عنوان یکی از ثروت‌های ملی این سرزمین، و جا ماندن از قافله زمانه اما باز ذهن ایرانی را به مقصر یابی و مقصر سازی به جای "مشکل یابی" رهنمون ساخته است.


ایران اگر یکی از ثروت‌های ملی اش را نفت خوانده ایم اما سرشار از موهبت‌های طبیعی است. سرزمینی که فرصت‌های بیشمار برای ترقی داشته و دارد، آنک گرفتار اما و اگر‌هایی است که جز به فرصت سوزی مجدد نمی‌انجامد.

ایران در دارایی نفت بی همتا نیست و اگر ایرانیان را حوصله‌ای باشد، تجربه و کردار دیگر همتایان از خرد تا بزرگ به راحتی قابل بررسی است.

اگر به پنداری، ایران بدون نفت کشوری بود چنان ترکیه، می‌شود در فرضیه‌ای دیگر افغانستان را جایگزین آن خیال پروری کرد. در این میان چرا به سراغ آنان نمی‌رویم که نفت داشتند و به توسعه هم به شهادت آمار‌ها و شاخص‌ها دست یافته‌اند؟

تجربه نروژ که دیری از اکتشاف و استخراج تجاری نفت اش نمی‌گذرد به دلیل موقعیت ژئوپلیتیک پیش کش ما باد ؛ بهتر است به کشورهای حاشیه خلیج فارس نگاهی کنیم.

گزارش آنکتاد نشان می‌دهد که تنها در سال ۲۰۰۸ میلادی،امارات عربی متحده بیش از ۳۳ میلیارد دلار جذب سرمایه خارجی داشته است و از آن مهم تر، این رقم نیمی از کل سرمایه خارجی جذب شده در منطقه طی زمان مورد اشاره را شامل شده است.

اماراتی‌ها نفت دارند اما با همه ناسیونالیسم عربی شعارگونه شان، کشوری کوچک و نو ساخته را بدون تاریخی چند هزار ساله مدیریت می‌کنند.

کویت نمونه‌ای دیگر است که ذخیره ارزی حاصل از فروش نفت آن قابل قیاس با حساب تهی ایرانیان آن هم در دوره نفت بالای یکصد دلار نیست.

قطری‌ها وقتی که در پهنه کشور رستم و اسفندیار جنگ مدیریت پتروپارس به عنوان یک شرکت پیمانکاری دولت ساخته بود، به فناوری‌های نوین انتقال و عرضه گاز – این خواهر خوانده تازه متولد نفت در بازار – می‌اندیشیدند و حالا که سخن از خصوصی سازی پتروپارس ثبت شده در انگلستان است، گانه صاحب کارخانه‌های "ال ان جی" منطقه نام دارند.

تقصیر نفت نبود اگر در خیال توسعه، بحران سیاسی را ندیدیم یا ثروت ملی را درک نکردیم. تقصیر پیشوای نهضت ملی ایران نبود اگر توانست در دوران کوتاه دولت ملی، در برابر تحریم خرید نفت از ایران، مملکت را بدون درآمد نفت سراپا نگه دارد و ثابت کند مدیریت، آگاهی و باور به منافع ملی نیاز دارد.

توسعه، امروز اما شعار است. شعار هم محتاج آمار و برنامه نیست. شعار فقط شعار است و نفت هم صرف بالابردن صدای گویندگان آن می‌شود.

این تاریخ سیاسی ایران است که گواهی می‌دهد اگر درآمد نفت نبود که در این بد ترین حالت ممکن، خرج امور جاری و امور پنهان شود، دیگر حاجتی به هجرت افغان‌ها به ایران برای یافتن کار و لقمه‌ای نان نبود. این سرزمین شاید کمی خوش آب و هوا تر اما شرایطی چنان زادگاهشان داشت.

در پس این همه بی تدبیری دولت‌ها در ایران، یکی پس از دیگری و فقدان بستری برای پاسخگویی مسوولان، باید هراسان بود از فردا. فردایی که اساس " نفت ملی " انکار شود. صد سال نفت در دست دولت بود اما دولت این درآمد را به حساب پس انداز ملت نریخت و باز از ایران کشوری تک محصولی در عرصه صادرات یاد شد. مبادا که نفت با حمایت ایدئولوژی مسلط که البته پاره پاره خوانده می‌شود، مصادره اقلیتی شود که نه نام ملت دارد و نه نام دولت را به خود.

کژروی‌های دولت در تاریخ معاصر ایران در قبال مساله نفت این خطر را تقویت کرده است که هر چه دولت قرار بود نمایندگی کند را باید به دیگری سپرد مگر که از آن خلاصی یابیم.

هیچ نظری موجود نیست: