جنبش سبز در پی کودتای انتخاباتی ۲۲ خرداد قدرت حضور مردم در خیابانها را به نمایش گذارد؛ اگر چه استبداد حاکم هم با همه توان علیه آن برخاست و راهپیمایی در سکوت را هم تحمل نکرد. استبداد تغییر بنیادی و هر آنچه در دراز مدت منجر به بازشدن فضای سیاسی ایران شود را تاب نمیآورد؛ اما خیزش طبقه متوسط مردم و به ویژه جوانانی که به طور عمده زادهی دوران حکمرانی جمهوری اسلامی بودند، چشم جهانیان را به جغرافیای ایران خیره ساخت.
حرکت دموکراسیخواهانه مردم، هزینهای گزاف داشت؛ اما انصاف باید داد که نظام هم ضربهها خورد و از این بیشتر آنکه، جنبش هنوز در پی کار است و تا سرانجام مطلوب ـ لااقل تا امروز ـ قصد عقبگرد و خاموشی و مرگ ندارد.
در قبال مردمی که چنین شجاعانه درگیر حوادث شدهاند و خود نقشآفرین عرصه مبارزهای بیاماناند؛ اما حداقل، پشتیبانی فرا ایدئولوژیک و تمام قد از برون مرز توقع زیادی نیست. مخالفانی که به انحاء گوناگون در سالهای گذشته به بیرون از مرزها رانده شدهاند در برابر خیزش هممیهنانیاند که همان آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی و رفع تبعیضهایی که در این سوی مرز از حاکمیت طلب شده است را فریاد میکنند.
در این مسیر پر فراز و نشیب مبارزه؛ اما اتحاد اولین گامی است که در خود اثبات دموکراسیخواهی را به همراه دارد. دموکراتها رقیب سیاسی را الزاما نه دشمن فرض میکنند و نه انکار میکنند. دموکراسی بدون جریانهای گوناگون سیاسی امکانپذیر نیست. دموکراسی به عنوان یک شیوه حکومتی، بدون حضور مردم و جدا از تنوع فکری و آزادی اندیشه بیمعنی است و مگر میشود در سخن از فقدان دموکراسی در ایران گفت، اما تحمل شنیدن صدایی دیگر را نداشت؟!
گام نخست برای حمایت از جنبش سبز اتحاد است و این اتحاد روی خواستههای مشترک، تاکتیکهای مبارزاتی، نوع پشتیبانی از خیزش درون مرز، نیازمند دیدن و درک یکدیگر است. اگر درک هر یک از جریانهای کوچک و بزرگ سیاسی از دیگری ناقص و پر سوءتفاهم باشد، ندای همصدایی با مردم ایران را باور نمیتوان کرد. همصدایی با مردمی که در عین تفاوت دیدگاهها روی حداقل مطالبات به تفاهم رسیدهاند و تاوان رو در رویی با حاکمیت نامشروع را میدهند، نیازمند تحمل صدای دیگری است که او هم در نهایت از آزادی و دموکراسی سخن میگوید.
سادهانگاری مبارزه علیه سیستمی که مدام در پی اشاعهی دروغ و اتهامپراکنی است و هیچ مرزی را در این امر نمیشناسد، موجب سرخوردگی است. اگر درست در زمانی که تصویر جنایتهای نه ماه گذشته در برابر جامعه متبلور گشته و جنبش باید در پی راهکارهایی تازه برای ادامه حیات باشد، خبر میرسد که نامزد یکی از جانباختگان به اسرائیل سفر کرده است، با فرض بر اینکه کاسپین ماکان نیز یکی از اعضای این جنبش است، چرا باید در پی نفی وجودش برآییم؟
مگر تاکید بر اینکه “ماکان و دیگران نه سفیر جنبش سبز اند و نه مالک و نه رهبر آن” کافی نیست؟ از این گذشته مگر ماکان ادعایی کرده بود در این باره که باید از درون جنبش، چندین روز سرگرم یافتن پاسخ بود؟
آیا جز این است که با مطرح شدن موضوعی چون “سفر به اسرائیل”، سمت و سوی بحثها تغییر میکند و اساس سخن بر آن میچرخد که حالا چه کسی صلاحیت دارد که سفر به فلان کشور را برای هر عضو جنبش مجاز بشمارد؟ یا اینکه اصولا ایشان که تا دیروز نامزد ندا آقاسلطان بود چرا از این “مقام” کنار گذاشته شد؟
آیا با یورش دوازده تن ـ که اتفاقا تنی چند از آنان ایرانی نیستند ـ به سفارت جمهوری اسلامی در هلند، باید همه مخالفان نظام را با فرض اینکه اساسا قرابتی با جنبش سبز ندارند، نفی کرد؟ این سوی مرزهای ایران، در صفوف مخالفان جمهوری اسلامی، هر کس و هر جریان در مقطعی از این تاریخ سی ساله توان مبارزه در داخل کشور را به هر دلیلی از دست داده و به بیرون رانده شده است. اینکه بگوییم بروید داخل کشور مبارزه کنید نیز به همه باز میگردد و نه به آنانی که همصدای ما نشدهاند یا همصدایشان نشدهایم یا اصولا گامی برای همصدایی با هم برنداشتهایم.
من میتوانم مخالف سفر سیاسی به اسرائیل باشم؛ اما نمیتوانم اولا حریم خصوصی دیگران را واکاوی کنم و ثانیا جنبش را با به بیراهه بردن، به خود وا دارم.
من میتوانم مخالف حمله به سفارت جمهوری اسلامی باشم؛ اما نمیتوانم به بهانه مخالفتم با این شیوه کار سیاسی، همه مخالفان را از چپ تا راست به ریشخند بگیرم و مگر حالا همه این مخالفان، موافق و برنامهریز و کنشگر چنین حرکتی بودهاند؟
نمیتوانم؛ چرا که به عنوان یک شهروند و عضو جنبش سبز در قبال حرکت تاریخی مردم میهنم مسوولیت دارم. نمیتوانم؛ چون روشن است که این گونه برخوردها نه به همگرایی و اتحاد نیروها بلکه به هر چه بیشتر شدن فاصلهها میانجامد و چه از این بهتر برای خودکامگان حاکم بر ایران؟
برای دموکراسی و همراهی با جنبش سبز، اگر نقد را نیاموختهایم لااقل نفی را کنار بگذاریم، چه؛ ویران کردن همیشه آسانتر از ساختن است.
فردای ایران به همه ایرانیان تعلق دارد و اگر جز این باشد چیزی خواهد بود شبیه امروز. اتحاد بر سر مطالباتی که سه دهه فریاد زده شده است، فارغ از دعواهای کهنه و بیحاصل میتواند نویدبخش منش دموکراتیک آنانی باشد که خواهان استمرار ظلم در ایران نیستند.
مجال نقد هم البته همیشه فراهم و ضروری است؛ ولی از یاد نباید برد آن چیزی که سبب پذیرش نقد میشود، منطق است و استدلال؛ نه خطکشی و به دور افکندن یکدیگر. اتحاد، رمز مبارزه با استبدادی است که مجال نفس کشیدن به دگراندیشان را نمیدهد. چه چارهای دیگر است که لااقل بر سر اهداف جنبش و راهکارها و شیوه پیمودن مسیر با هم وارد گفتگو شویم؟
اتحاد در عمل و طرح مطالبات، همگام با آنچه که در ایران طلب میشود، آن چیزی است که در برون مرز فقدانش احساس میشود و جز تلاش برای چنین اتحادی، تاکید بر اختلافات است و بیثمر. برخورد منطقی با هر آنچه که کژروی از راه جنبش سبز است نیز جز زیر سایه همگرایی نتیجه نخواهد داد.
جنبش سبز مردم ایران فرصتی است برای آشتی ملی و کنار نهادن قهر سی ساله مخالفان جمهوری اسلامی با یکدیگر.
منتشر شده در تهران ری ویو
۱ نظر:
salam dar saiteman gozarnews.net bazi az maqalate shomara montasher khahad shod hamkariye shoma mazide tashakor ast
ارسال یک نظر