میهن: جهان گویی کوچک شده است. مرزها در حدود معاهدات و مناسبات دیپلماتیک باقی مانده و «شناخت» برای اهالی دهکده جهانی بیسرحد است. زبان، نژاد، مذهب و ایدئولوژی مانع لمس واقعیت نیست. بسیاری از مفاهیم سیاسی، تعریف و تعبیری نو یافتهاند. فناوری هر روز پیچیدهتر میشود و ارتباط جهانیان مدام سهلتر و این امر نه دیوار چین و نه استیلای سانسور را بر میتابد.
جهان امروز، جهانی «مدام درحال تحول» است. اگر تاچندی پیش، گذشته چراغ راه آینده بود تا فردا بهتر رقم خورد، اینک بیدرک مناسبات جهان پسامدرن، پا نهادن به فردایی دیگر و بهتر، ناممکن می نماید.
در چنین روزگاری هیچ فریادی ناشنیده باقی نخواهد ماند. ممکن است قحطی و گرسنگی در شاخ آفریقا درمان نیابد اما کیست که بخواهد بداند و نتواند. پیدایی خرده رسانهها و فراگیری آن، خبر را از انحصار امپراطوری رسانههای نامدار و دستگاههای تبلیغاتی دولتهای خودکامه بیرون کشیده است. جهانیان بیآنکه همتی سخت برخود هموار سازند یکدیگر را به نظاره نشستهاند و چنین است که خبر بازداشت یک وبلاگنویس در چین یا گزارش مرگ در بازداشتگاه کهریزک مرز نمیشناسد و در کمترین زمان ممکن فاصله را به سخره می گیرد.
در جهانی چنین، هر جنبش فراگیر اجتماعی و سیاسی اگرچه می تواند به دست فراموشی سپرده شود اما به واسطه ابزار موجود فراتر از مرزهای جغرافیایی نیز اثربخش است. اهمیت، سود یا اولویت این اثر ممکن است مورد مناقشه باشد اما اساس آن انکار ناشدنی است.
خیزشهای مردمی به طور طبیعی بر نگاه بیرونی اثر گذار است. جامعه ای که برای حصول مطالبات خویش به کنشگری روی آورده است چهره خویش را باز می آفریند. وجود نمونههای متعدد جوامع در حال تحول این امکان را به ناظر می دهد تا به قیاس بنشیند. با در نظر آوردن این مهم، همان طور که به صرف تکیه بر افتخارات ملی و غنای تاریخی نمیتوان انتظار مقبول افتادن در نگاه جهانی را داشت، مقامات رسمی و نمایندگان دولتها نیز آینه ملتها شمرده نمی شوند.
محمود احمدینژاد و سخنرانیهایش به ویژه در مجمع عمومی سازمان ملل متحد...
نمونه مناسبی برای مطالعه نگاه بیرونی به جامعه ایران است؛ سخنرانیهایی که به موعظههای پیامبرگونه میماند و با آغازش، صندلیها یکی یکی خالی می شوند.
تصویری که احمدینژاد در جایگاه رئیس جمهوری ایران به جهانیان عرضه میکند، تصویری سراسر متناقض است. واعظی است که خواهان تغییر مدیریت سیاسی جهان است و همه مصائب دامنگیر بشر امروز را از سر تقصیرات دولت ایالات متحده آمریکا می داند و از سویی دیگر و در حالی که «عدالت» و «آزادی» ترجیعبند شعارهایش است از درون محدوده قدرتش هر روز نقض حقوق بشر گزارش می شود.
خودنمایی جنبش سبز و سرکوب شهروندانی که برای تغییر، شیوه ای مسالمت آمیز و مدرن را برگزیده بودند اما همچنان نه تنها در یاد همسایههای ایرانیان در این دهکده جهانی باقی است بلکه تداوم سرکوب و هراس روزافزون حاکمیت از سربرآوردن دوباره آن پرسش برانگیز است.
«بهار عرب» پرسشهایی را از سوی غیرایرانیان در برابر ایرانیان برونمرز نهاد و آن اینکه آیا باید در ایران هم منتظر چنین رویدادی بود؟. اینکه ایران امروز هم مستعد انقلابی علیه ساختار نظام سیاسی است یا نه و اینکه با به طول انجامیدن حصر خانگی دو نامزد انتخابات ریاست جمهوری و تداوم بازداشتها، جنبش سبز چگونه و با چه مطالباتی بار دیگر خودنمایی خواهد کرد، پرسشهایی است که از زبان مردم کنجکاو و به ویژه اهل فرهنگ و سیاست غرب شنیده میشود.
ضمن اینکه نباید دچار این توهم شد که مردم اروپا، برای نمونه بحران اقتصادی دامنگیر این قاره را فراموش کرده و سرنوشت ملت ایران برایشان در اولویت توجه و پیگیری است اما طرح چنین پرسشهایی از سوی خبرنگاران و اهل تفکر غرب، نشان از آگاهی آنان از عدم مشروعیت احمدی نژاد در جایگاه منتخب یک ملت دارد.
در همین حال احمدینژاد در «سخن» آنان همچنان رئیس جمهوری ایران خوانده میشود و تاکید بر اینکه این فرد برگزیده اکثریت یا دستکم منتخب در روندی دموکراتیک نیست بیهوده است چراکه این آگاهی وجود دارد و اتفاقا این کاری است که جنبش سبز موفق به انجام آن شده اما به هر روی این احمدینژاد است که در چنین جایگاهی به مجامع بین المللی فراخوانده میشود.
اشاره شد که جهانیان کنش ملل را برای دستیابی به مطالبات خویش به ورطه قیاس می گذارند و از این روی شیوه اعتراض مردم تهران و رشت و تبریز به مراتب تحسین برانگیز بود چراکه معترضان توانستند میزان مظلومیت خود را با دستهایی خالی و به دور از خشونت به نمایش بگذارند.
خبرنگاری آلمانی میگفت که با دیدن ویدئوهایی که از اعتراض های خیابانی مردم تهران دیده است به تفاوت فرهنگی ایرانیان با مردم کشورهای شمال آفریقا پیبرده است. با اینکه سعی داشت به ورطه توهین به دیگری به واسطه این قیاس و تحسین ایرانیان نیافتد، در یک جمله گفت به نظرم مردم ایران، خلق و خویی آرامتر دارند.
شاید از سر همین دست قیاس است که تا پیش از اختفای معمر قذافی و سقوط طرابلس، لیبی در نگاه بیرونی، نه کشوری که در مسیر دموکراسیخواهی گام نهاده بلکه سرزمینی جنگ زده بود اما مصر و تونس از همان روزهای نخست اعتراض، چشمها را به خود خیره ساخت.
مجمع عمومی سازمان ملل متحد، به عنوان یکی از مهمترین ارکان نهاد جامعه بین الملل، امکانی برای خودنمایی دیپلماتیک در این دهکده است. این امکان نه برای ملت ایران که حتی برای حکومتی که مهمترین متحد استراتژیک آن در منطقه، در آتش خشم مردم می سوزد نیز با وجود فرستاده ای چون احمدی نژاد یک فرصت قلمداد نمیشود. چه بسا، نه برای ایرانیان که برای بسیاری از ناظران غیر ایرانی نیز محتوای سخن رئیس جمهوری اسلامی ایران قابل پیش بینی بود.
از نگاه ناظر بیرونی و از میان قشری که به حرفه خبرنویسی و گزارشگری مشغولند می توان دو برداشت کلی را نسبت به بیان و تفکر این مقام رسمی حاکمیت ایران به دست آورد.
نگاه اول بیدرنگ احمدی نژاد را فاقد قدرت تعقل می داند، مجنونش می خواند اما در نگاهش سوژه ای است که تماشایش مهیج است. این نگاه عمدتا در میان خبرنگاران اروپایی رواج دارد. آنان میگویند که ممکن است موجود خطرناکی باشد اما درباره قدرتی که پشتش قرار دارد اغراق شده و تنها سخنان نامعقولش است که حاشیه را از متن پررنگ تر ساخته است. این گروه تعامل با غرب و جهان امروز را برای احمدیژاد بی معنی می دانند و به وی به سان وصله ای ناجور به قبای جهان مینگرند. احمدی نژاد پدیده ای است که دیدن رفتار و شنیدن گفتارش برای آنان به یک تفریح می ماند.
نگاه دوم را میتوان در میان فرزندان نسل مهاجری که از کشورهای آفریقایی به اروپا آمدهاند دید. آنان در غرب به دنیا آمده و در بستری متفاوت با زادگاه پدری رشد کردهاند. احمدینژاد و دولتش را مستحق سرنگونی از سوی مردم ایران می دانند اما این وصله ناجور جهان را در دورانی که به ظن آنان یا باید مطیع غرب بود یا تن به انزوا سپرد قابل فهم میشمارند. این گروه میگویند که از نگاه بیرونی، ایران استحقاق تغییر را دارد اما نه با قدرت آمریکا که با توان مردم. از این روی حضور احمدی نژاد به عنوان دشمن اسرائیل و آمریکا در خاورمیانه تا زمانیکه بهار عرب به ایران نرسیده را قابل تامل می دانند. به عبارتی دیگر آنان نگران هستند که ایران نیز در خاورمیانه به جرگه عربستان سعودی، قطر و کویت به عنوان حامیان آمریکا بپیوندد.
این رویکرد، به آینده ای که بهار عرب در خاورمیانه رقم میزند امیدوار است و باور دارد که جبهه ای نه علیه غرب بلکه فارغ از دخالت غرب شکل خواهد گرفت، از آن پس احتمالا به نقش احمدی نژاد و تندگویی هایش نیازی نیست. این نگاهی کاملا سیاسی است. احمدی نژاد را مانند گروه اول فاقد قدرت تعقل در دیپلماسی و در عین حال زیرک در سیاست داخلی میشمارد و بر آنچه که در داخل ایران می گذرد آگاه است اما حضورش را تا رسیدن به توازن قوا در مناسبات بین المللی بیهوده نمی داند.
در چنین روزگاری هیچ فریادی ناشنیده باقی نخواهد ماند. ممکن است قحطی و گرسنگی در شاخ آفریقا درمان نیابد اما کیست که بخواهد بداند و نتواند. پیدایی خرده رسانهها و فراگیری آن، خبر را از انحصار امپراطوری رسانههای نامدار و دستگاههای تبلیغاتی دولتهای خودکامه بیرون کشیده است. جهانیان بیآنکه همتی سخت برخود هموار سازند یکدیگر را به نظاره نشستهاند و چنین است که خبر بازداشت یک وبلاگنویس در چین یا گزارش مرگ در بازداشتگاه کهریزک مرز نمیشناسد و در کمترین زمان ممکن فاصله را به سخره می گیرد.
در جهانی چنین، هر جنبش فراگیر اجتماعی و سیاسی اگرچه می تواند به دست فراموشی سپرده شود اما به واسطه ابزار موجود فراتر از مرزهای جغرافیایی نیز اثربخش است. اهمیت، سود یا اولویت این اثر ممکن است مورد مناقشه باشد اما اساس آن انکار ناشدنی است.
خیزشهای مردمی به طور طبیعی بر نگاه بیرونی اثر گذار است. جامعه ای که برای حصول مطالبات خویش به کنشگری روی آورده است چهره خویش را باز می آفریند. وجود نمونههای متعدد جوامع در حال تحول این امکان را به ناظر می دهد تا به قیاس بنشیند. با در نظر آوردن این مهم، همان طور که به صرف تکیه بر افتخارات ملی و غنای تاریخی نمیتوان انتظار مقبول افتادن در نگاه جهانی را داشت، مقامات رسمی و نمایندگان دولتها نیز آینه ملتها شمرده نمی شوند.
محمود احمدینژاد و سخنرانیهایش به ویژه در مجمع عمومی سازمان ملل متحد...
نمونه مناسبی برای مطالعه نگاه بیرونی به جامعه ایران است؛ سخنرانیهایی که به موعظههای پیامبرگونه میماند و با آغازش، صندلیها یکی یکی خالی می شوند.
تصویری که احمدینژاد در جایگاه رئیس جمهوری ایران به جهانیان عرضه میکند، تصویری سراسر متناقض است. واعظی است که خواهان تغییر مدیریت سیاسی جهان است و همه مصائب دامنگیر بشر امروز را از سر تقصیرات دولت ایالات متحده آمریکا می داند و از سویی دیگر و در حالی که «عدالت» و «آزادی» ترجیعبند شعارهایش است از درون محدوده قدرتش هر روز نقض حقوق بشر گزارش می شود.
خودنمایی جنبش سبز و سرکوب شهروندانی که برای تغییر، شیوه ای مسالمت آمیز و مدرن را برگزیده بودند اما همچنان نه تنها در یاد همسایههای ایرانیان در این دهکده جهانی باقی است بلکه تداوم سرکوب و هراس روزافزون حاکمیت از سربرآوردن دوباره آن پرسش برانگیز است.
«بهار عرب» پرسشهایی را از سوی غیرایرانیان در برابر ایرانیان برونمرز نهاد و آن اینکه آیا باید در ایران هم منتظر چنین رویدادی بود؟. اینکه ایران امروز هم مستعد انقلابی علیه ساختار نظام سیاسی است یا نه و اینکه با به طول انجامیدن حصر خانگی دو نامزد انتخابات ریاست جمهوری و تداوم بازداشتها، جنبش سبز چگونه و با چه مطالباتی بار دیگر خودنمایی خواهد کرد، پرسشهایی است که از زبان مردم کنجکاو و به ویژه اهل فرهنگ و سیاست غرب شنیده میشود.
ضمن اینکه نباید دچار این توهم شد که مردم اروپا، برای نمونه بحران اقتصادی دامنگیر این قاره را فراموش کرده و سرنوشت ملت ایران برایشان در اولویت توجه و پیگیری است اما طرح چنین پرسشهایی از سوی خبرنگاران و اهل تفکر غرب، نشان از آگاهی آنان از عدم مشروعیت احمدی نژاد در جایگاه منتخب یک ملت دارد.
در همین حال احمدینژاد در «سخن» آنان همچنان رئیس جمهوری ایران خوانده میشود و تاکید بر اینکه این فرد برگزیده اکثریت یا دستکم منتخب در روندی دموکراتیک نیست بیهوده است چراکه این آگاهی وجود دارد و اتفاقا این کاری است که جنبش سبز موفق به انجام آن شده اما به هر روی این احمدینژاد است که در چنین جایگاهی به مجامع بین المللی فراخوانده میشود.
اشاره شد که جهانیان کنش ملل را برای دستیابی به مطالبات خویش به ورطه قیاس می گذارند و از این روی شیوه اعتراض مردم تهران و رشت و تبریز به مراتب تحسین برانگیز بود چراکه معترضان توانستند میزان مظلومیت خود را با دستهایی خالی و به دور از خشونت به نمایش بگذارند.
خبرنگاری آلمانی میگفت که با دیدن ویدئوهایی که از اعتراض های خیابانی مردم تهران دیده است به تفاوت فرهنگی ایرانیان با مردم کشورهای شمال آفریقا پیبرده است. با اینکه سعی داشت به ورطه توهین به دیگری به واسطه این قیاس و تحسین ایرانیان نیافتد، در یک جمله گفت به نظرم مردم ایران، خلق و خویی آرامتر دارند.
شاید از سر همین دست قیاس است که تا پیش از اختفای معمر قذافی و سقوط طرابلس، لیبی در نگاه بیرونی، نه کشوری که در مسیر دموکراسیخواهی گام نهاده بلکه سرزمینی جنگ زده بود اما مصر و تونس از همان روزهای نخست اعتراض، چشمها را به خود خیره ساخت.
مجمع عمومی سازمان ملل متحد، به عنوان یکی از مهمترین ارکان نهاد جامعه بین الملل، امکانی برای خودنمایی دیپلماتیک در این دهکده است. این امکان نه برای ملت ایران که حتی برای حکومتی که مهمترین متحد استراتژیک آن در منطقه، در آتش خشم مردم می سوزد نیز با وجود فرستاده ای چون احمدی نژاد یک فرصت قلمداد نمیشود. چه بسا، نه برای ایرانیان که برای بسیاری از ناظران غیر ایرانی نیز محتوای سخن رئیس جمهوری اسلامی ایران قابل پیش بینی بود.
از نگاه ناظر بیرونی و از میان قشری که به حرفه خبرنویسی و گزارشگری مشغولند می توان دو برداشت کلی را نسبت به بیان و تفکر این مقام رسمی حاکمیت ایران به دست آورد.
نگاه اول بیدرنگ احمدی نژاد را فاقد قدرت تعقل می داند، مجنونش می خواند اما در نگاهش سوژه ای است که تماشایش مهیج است. این نگاه عمدتا در میان خبرنگاران اروپایی رواج دارد. آنان میگویند که ممکن است موجود خطرناکی باشد اما درباره قدرتی که پشتش قرار دارد اغراق شده و تنها سخنان نامعقولش است که حاشیه را از متن پررنگ تر ساخته است. این گروه تعامل با غرب و جهان امروز را برای احمدیژاد بی معنی می دانند و به وی به سان وصله ای ناجور به قبای جهان مینگرند. احمدی نژاد پدیده ای است که دیدن رفتار و شنیدن گفتارش برای آنان به یک تفریح می ماند.
نگاه دوم را میتوان در میان فرزندان نسل مهاجری که از کشورهای آفریقایی به اروپا آمدهاند دید. آنان در غرب به دنیا آمده و در بستری متفاوت با زادگاه پدری رشد کردهاند. احمدینژاد و دولتش را مستحق سرنگونی از سوی مردم ایران می دانند اما این وصله ناجور جهان را در دورانی که به ظن آنان یا باید مطیع غرب بود یا تن به انزوا سپرد قابل فهم میشمارند. این گروه میگویند که از نگاه بیرونی، ایران استحقاق تغییر را دارد اما نه با قدرت آمریکا که با توان مردم. از این روی حضور احمدی نژاد به عنوان دشمن اسرائیل و آمریکا در خاورمیانه تا زمانیکه بهار عرب به ایران نرسیده را قابل تامل می دانند. به عبارتی دیگر آنان نگران هستند که ایران نیز در خاورمیانه به جرگه عربستان سعودی، قطر و کویت به عنوان حامیان آمریکا بپیوندد.
این رویکرد، به آینده ای که بهار عرب در خاورمیانه رقم میزند امیدوار است و باور دارد که جبهه ای نه علیه غرب بلکه فارغ از دخالت غرب شکل خواهد گرفت، از آن پس احتمالا به نقش احمدی نژاد و تندگویی هایش نیازی نیست. این نگاهی کاملا سیاسی است. احمدی نژاد را مانند گروه اول فاقد قدرت تعقل در دیپلماسی و در عین حال زیرک در سیاست داخلی میشمارد و بر آنچه که در داخل ایران می گذرد آگاه است اما حضورش را تا رسیدن به توازن قوا در مناسبات بین المللی بیهوده نمی داند.
در هر دو نگاه نکته مشترک آن است که احمدی نژاد ملت ایران را نمایندگی نمی کند. این امر مبتنی بر آگاهی از نارضایتی عمومی در ایران و نیز تجربه خیزش سرکوب شده سال هشتاد و هشت است. همچنین تماس با ایرانیان برونمرز که از موفقترین مهاجران اروپا در ادغام با سرزمین میزبان هستند نیز این تفاوت را باز تداعی میکند. سرانجام اینکه حق تغییر برای مردم ایران از نگاه ناظر بیرونی بدیهی است.
* این یادداشت برای میهن نوشته شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر