۱۳۸۴ آذر ۱۱, جمعه

شاهرخ یک اقلیم حضور بود


چهار شنبه هفتم اردیبهشت. پیکر بی جان شاهرخ مسکوب پس از انتقال از فرانسه به میهن مادری، در گورستان بهشت زهرا دفن شده است. اینجا در تالار بتهوون خانه هنرمندان ایران اهالی قلم، دوستان و علاقمندان او گرد هم آمده اند تا یاد و خاطره اش را پاس دارند.

باری دیگر یکی از برجستگان جامعه اندیشمندان ایران در غربت (که شرح این واژه را در "روزها در راه" او باید یافت) ما را تنها گذاشت. مسکوب این پژوهشگر فرهنگ و زبان پارسیان بهانه ای شد تا خیابان ایرانشهر تهران چندی از همان سنخ را کنار هم ببیند. رامین جهانبگلو، داریوش شایگان، عبدالله کوثری، کامران فانی و حسن کامشاد سخرانی می کنند. این بار باز هم جهانبگلو پیشتاز است که حرکتی صورت گیرد و یادی را در اذهان تثبیت کند.

چنانکه که از پیش اعلام شده برنامه ساعت 17 آغاز خواهد شد ولی جماعت از یک ساعت قبل آن، به خانه هنرمندان آمده اند. در میان حضار چهره های آشنایی چون علی دهباشی، ضیا موحد، محمد علی موحد و رضا سید حسینی به چشم می خورد.

در این میان خبرنگاران، روزنامه نگاران و عکاسان هم هستند، علی اصغر سید آبادی را می بینم و حسن سربخشیان (عکاس آسویشیتد پرس). چهره اکثر این جماعت از کهنسالی حکایت دارد اما حضور مشتاقانه جوانانی که بیشتر به دانشجویان رشته های هنری می مانند هم چشمگیر است.

در تالار کوچک بتهوون تنها دقایقی پس از آنکه درهایش گشوده می شود جای سوزن انداختن نیست. محمد علی موحد را می بینیم که برای پیدا کردن صندلی مکثی طولانی دارد. جهانبگلو به سراغ یاران اهل تامل و تقریر می رود و با تواضعی چون یک خدمتکار از آنان خواهش می کند تا در ردیف های جلو بنشینند.

جهانبگلو که اجرای برنامه را بر عهده دارد راس زمان مقرر پشت تریبون می رود. چه، تاخیر و بد قولی به شیوه مرسوم جامعه خواب آلوده ما، در شان مسکوب و دوستان او نیست.

ترس از هق هق برای شاهرخ

حسن کامشاد، مترجم و یار دیرین شاهرخ مسکوب نخستین کسی است که به پشت تریبون دعوت می شود. در چهره این مرد، غمی ژرف موج می زند.

از نخستین دیدار کامشاد با مسکوب 63 بهار می گذرد. او از مسکوب در تمام طول سخرانی خود با نام" شاهرخ" یاد می کند.
می گوید وقتی از او خواسته شد تا در این مراسم سخنرانی کند بی هیچ درنگی مخالفت کرده است از آن روی که شاید هق هق اش برنامه را بر هم زند.

حسی برادرانه و بغضی پنهان در صدای او موج می زند و چه شجاعتی دارد وقتی که از چگونگی عضویت خود در حزب توده می گوید. چه معصوم است وقتی که در برابر جمع، از گریه های خود پس از خواندن"نامه" شاهرخ می گوید. "نامه دانشگاه را پاره کردم و رفتم عضو حزب توده شدم".
محوراصلی سخنان کامشاد تاثیر شگرف دوستی با شاهرخ بر زندگی خویش است. اینکه شاهرخ در مدرسه (دوران نوجوانی) باعث شد تا به جای خواندن کتاب های عاشقانه به تاریخ بیهقی روی آورد. اینکه شاهرخ او را از تحصیل در آمریکا به وقت آشوب سیاسی در داخل منع کرد و چنان به وسیله نامه ای به او تلنگر وارد ساخت که یک ضرب به عضویت حزب توده در آمد .

به گفته کامشاد حتی مترجم شدن او هم سرچشمه در اندرزهای مسکوب دارد. او از دیدارهای خود در فرانسه با شاهرخ می گوید و از خواندن دفتری که در آن مروری بر خاطرات جوانی آن دو بود . بغض مسکوب در آن دکان عکاسی نمی گذارد که ادامه دهد،  کامشاد می خواند و او هم به گریه می افتد. حالا در فرانسه،  سالیان درازی است که نه مسکوب و نه کامشاد فعالیت تشکیلاتی (سیاسی) ندارند و دردشان همه و همه عشق به فرهنگ و ادب ایران است اما مسکوب در غرب" دکان دار" شده است.

به گفته کامشاد، شاهرخ مسکوب در ایام پایانی زندگی خود سفارش های لازم را در خصوص دفتر های چاپ نشده خود و به ویژه حاشیه نویسی هایی که بر شاهنامه چاپ مسکو داشته است را به او کرده است. از مسکوب نوشته های چاپ نشده بسیاری باقی است.

حق التالیف ما را کف دستمان گذاشتند

علی دهباشی سردبیر مجله "بخارا" قسمت هایی را برگزیده از "روزها در راه" برای جمع می خواند . "روز ها در راه " مجموعه یادداشت های روزانه مسکوب است که به گفته دهباشی نزدیک به یک هزار صفحه را شامل می شود.
مسکوب از دکان داری خود گله مند است. از اینکه باید منتظر مشتری پای دخل بایستد. از اینکه از حال و هوای خود خارج شده است. مسکوب از کابوس خود نوشته است؛ در خواب بازجویی با یک کارد بزرگ او را تهدید کرده است. از گفتگوی خود با پسرش "اردشیر" درباره شاهنامه البته از پشت تلفن و از برنامه "هویت" تلویزیون ایران نوشته است که گویی حق التالیف همه آثارش را کف دستش گذاشتند.
عبدالله کوثری هم در برابر مسکوب طی سخنانی سر تواضع فرود می آورد و بی هیچ تعارفی می گوید که بسیاری از کتاب ها را از طریق نوشته های او شناخته است. وی گفت: "مسکوب در برخورد با شعر معاصر یکی از ستایشگران بی ریغ نیما است و شاید هیچیک از شاعران معاصر را به اندازه نیما ستایش نکرده باشد اما نکته بسیار ظریف و مهمی را در همین کتاب چند گفتار در فرهنگ ایران مطرح می کند و آن انتقادی است به بخشی از شعر ایران در دهه های 30 و 40 که شعرگرفتار چارچوب های ایدئولوژیک می شود. مسکوب این شعر را با شعر کلاسیک ما مقایسه می کند که چرا شعر حافظ و یا شعر مولوی بخت ماندگاری یافت ولی این شعر ایدئولوژک چنین نخواهد شد."

کوثری "به نقل از نوشته مسکوب" گفت : "ادبیات و به ویژه شعر در طلب محال است و به همین سبب در کامیابی های بزرگ خود ناکام و در کمال خود نا تمام است." به اعتقاد کوثری کسی به اندازه مسکوب روشن و زیبا به هویت و زبان ایران نپرداخته است. وی زبان نوشتاری مسکوب را شگفت نامید و نثر گفتگو در باغ را مثال آورد.

کوثری در پایان گفت: "حافظ پس از چهارصد از زمان فردوسی دوباره در شعر خود اسطوره و فرهنگ ایران را زنده می کند و حتما همین امر علت علاقه مسکوب به حافظ بوده است." پس آنکه کوثری از توجه ویژه مسکوب به زبان سخن گفت، جهانبگلو از پشت تریبون نامی را فرا می خواند که به گوشم آشنا نیست. پوری سلطانی. از پیش هم به ظاهر حضور او در این برنامه اعلام نشده است. زنی کهنسال اما راست قامت با چهره ای ساده و سرا پا سیاه پوش. این زن کسی نیست جز همسر مرتضی کیوان.

مرتضی کیوان از یاران صمیمی مسکوب در حزب توده بود. کسی که بعد ها تیر باران شد. مسکوب چندی پیش کتابی را با نام او منتشر کرد. مسکوب از کیوان به عنوان شخصیتی استثنایی یاد می کند. این نکته در فیلمی که در پایان مراسم اکران می شود هم از زبان مسکوب تکرار می شود.

آشنایی سلطانی با شاهرخ، قدمتی 50 ساله دارد. وقتی آن سه جوان بودند و همسر و رفیق صمیمی اش "عدالت" را جستجو می کردند. سلطانی از سالهای 31 و 32 یاد می کند زمانی که زنده یاد مسکوب کمتر در تهران دیده می شد. سالهایی که اوج فعالیت سیاسی آنان بود. او گوشه هایی از نامه های شاهرخ را می خواند. طنز و شیوایی کلام در کنار نثری فاخر در این نامه های صمیمانه عجیب مسحور کننده است.

قطب دیگر شاهنامه

کامران فانی و داریوش شایگان دو تن از فرهیختگانی هستند که در این برنامه به ایراد سخن پرداختند. فانی از شاهنامه گفت و از رابطه مسکوب با آن. فانی از تلاش مسکوب در راه پژوهش شاهنامه گریزی زد به گفته ای از مسکوب : "ما از نظر فکری عجیب ملت تنبلی هستیم و گرنه این کاری که من کردم هیچ کار تازه ای نیست!." این گفته مسکوب است در خصوص نوشتن "مقدمه رستم و اسفندیار" به گفته فانی، شاهرخ خود علت اصلی توجه به شاهنامه را چنین می دانسته است: "علت توجه من به شاهنامه این است که نسبت به این کتاب خود را در قطب مخالف آن می بینم و در قطب دیگر."

فانی گفت: "به گمان مسکوب اوستا بزرگترین کتاب کهن و شاهنامه بزرگترین کتاب دوران اسلامی ما است." فانی در ادامه شاهنامه را رزم نامه "شکست پیروزمندان آزاد" خواند. وی گفت: "و اینجاست که مرگ آغاز است نه انجام." فانی که به مرگ مسکوب اشاره داشت افزود: "مرگ در حماسه ملی ایران جایگاه ویژه ای دارد. در سوگ سیاوش اما مرگ پایان کار نیست."
فانی ادامه داد:" سیاوش با مرگ مظلومانه اش، سیرت کیهانی خود را باز می یابد. مرگ او آغاز رستاخیز است."
وی یاد آور شد: "شاهرخ مسکوب بی گمان ژرف اندیش ترین اندیشمند ما است که خود نیز تجسم همین آروزها بود (اشاره به متن سوگ ساویش)."
فانی گفت:  "در گمان او (مسکوب) مردان شاهنامه درختانی راست و سر به آسمان و ریشه در خاک هستند." پس از سخنرانی کامران فانی از روی یک مکتوب،  نوبت به داریوش شایگان رسید. شایگان که از سال های 40 در زمره دوستان نزدیک مسکوب بوده است وی را "یک اقلیم حضور" توصیف کرد که وجودش موجب دلگرمی همگان بود.

شایگان طی سخنان کوتاهی از  شخصیت مسکوب به نیکی یاد کرد و گفت که او از اداهای روشنفکری دور بود اما هرگز درویش نبود. وی شخصیت مسکوب را حتی بهتر از آثارش دانست و از نظر تیپولوژی او را فردی حماسی نامید. شایگان گفت: "شاهرخ
تنها در خصوص اخلاق انعطاف ناپذیر بود چنانچه آقای کامشاد گفتند که برخورد او چگونه بوده است. گاهی مانند یک کمیسر
رفتار می کرد." شایگان از اینکه اکنون او به ایران بازگشته است ابراز خوشحالی کرد و گفت: "شاید با این بازگشت اوحماسه پهلوانی را تبدیل به حماسه عرفانی کرد."

۱۳۸۳/۰۲/۰۸

به خودشان هم رحم نمی کنند

در هفته اي كه گذشت كماكان بيشتر اخبار و گزارش هاي صفحات انرژي مطبوعات، پيرامون عقد قرارداد يكصد ميليارد دلاري صادرات ال.ان.جي بين ايران و چين رقم خورد. قراردادي كه با احتساب شرايط بحراني پرونده هسته اي ايران سبب شد تا چين پيشاپيش به حامي اين پرونده در شوراي امنيت سازمان ملل متحد بدل شود و از اين روي چنانچه در گذشته نيز توسط اين راقم عنوان شد، قرارداد مذكور بيش ازآن كه از حيث گسترش روابط تجاري، در حوزه صنعت نفت و گاز كشور مطرح باشد، حركتي استراتژيك محسوب مي شود.در كنار آن اخبار منتشر شده اما بحث تشكيل پرونده در يكي از كشورهاي همسايه عليه شركت بازرگاني پتروشيمي ايران كمتر مورد توجه واقع شد.

نشريه ديلمي تايمز چاپ پاكستان گزارش داد كه كميته ملي تعرفه اين كشور به علت آن كه شركت بازرگاني پتروشيمي ايران محصول رزين پي.وي.سي خود را پايين تر از قيمت جهاني به پاكستان صادر مي كند محكوم به پرداخت ماليات 31 درصدي به مدت چهارماه است. كره جنوبي نيز طبق پرونده تشكيل شده در پاكستان موظف به پرداخت ماليات 18/40 درصدي شده كه ظاهراً مخالفتي در اين خصوص از سوي كره اي ها مطرح نشده است.

ماجرا از اين قرار بود كه شركت انگروآساهي به عنوان توليد كننده پي.وي سي در پاكستان نسبت به واردات اين محصول پايين تر از هزينه نهاده توليد كه سبب زيان به چرخه توليد و عرضه اين شركت شده بود شكايت به كميته تعرفه ملي بود و مسئولان امر نيز واكنش مناسبي را در اين باره اعمال كردند. واكنش پاكستاني ها البته به بروز مخالفت از سوي دولت ايران منجر شد و از اين روي خواستار تجديدنظر در حكم صادره شده است. اگرچه پاكستان براي محصولات پتروشيمي ايران بازار گسترده اي به شمار نمي رود و حتي از دست دادن اين مشتري ديوار به ديوار براي شركت ملي صنايع پتروشيمي از اهميت ويژه اي برخوردار نيست اما اين پرونده مي تواند درس خوبي براي دولتمردان كشور باشد.

اساس شكل گيري چنين پرونده اي در راستاي حمايت از توليدكننده داخلي است. زماني كه قرار باشد در داخل توليد محصولي با كيفيت مطلوب و استاندارد داشته باشيم به طور مسلم واردات زيرقيمت هاي منطقي به مشابه ضربه اي به سرمايه گذار صنعتي است. ايران در بخش صنايع نساجي و كيف و كفش نيز با ورود محصولات چيني مشابه، چنين تجربه تلخي را از سر گذراند. هم اكنون نيز با توليد پلي اتيلن در صنعت پتروشيمي دولتي ايران و برنامه خط لوله غرب كشور به منظور انتقال اتيلن به پنج مجتمع پتروشيمي در دست احداث براي توليد هرچه بيشتر پلي اتيلن و ديگر محصولات پتروشيمي، شاهد ورود اين محصول با قيمت نازل نسبت به توليد داخلي از عربستان سعودي هستيم. اظهارات رئيس بازاريابي صادرات پليمر شركت بازرگاني پتروشيمي نيز شاهد اين مدعي است. وي درگزارشي كه در خصوص اعمال ماليات 31 درصدي بر واردات محصول پي.وي.سي پاكستان از ايران در اين صفحه درج شد به صراحت عنوان كرد كه واردات پلي اتيلن عربستان سعودي به زيان صنعت پتروشيمي كشور است.

در نگاهي ديگر اقتصاد دولتي ايران، تاكنون اجازه خصوصي سازي را در معناي واقعي آن، براي سرمايه گذاران داخلي مهيا نساخته است و شايد تنها زماني كه بتوان از اين درد خوشحالي كرد در اين هنگام باشد. در شرايطي كه دولت براي توليدكننده داخلي دولتي خود (در بخش پتروشيمي) به تدبير نمي نشيند واي به آن روز كه توليد كننده ما هيچ ارتباطي به دولت نداشته باشد.

روزنامه جهان صنعت ؛ دوشنبه 18 آبان 1383

۱۳۸۴ آبان ۲۰, جمعه

حضور خاکستری

کسی نمی‌پذیرفت. "هواپیمای حامل خبرنگاران هشت دقیقه پس از برخاستن از زمین سقوط کرد."

کسی نمی‌خواست باور کند. بعدازظهر سه‌شنبه هم مثل روزهای گذشته بود پیش از آنکه "علیرضا" خبر از پرپرشدن دسته‌جمعی گروهی از همکاران را در تحریریه جار بزند.
گروه حمل‌ونقل هم با آنکه خود منتقد سیستم فرسوده حمل‌ونقل این دیار پرگوهر است اما دقایقی گویا ناباورانه دوست داشت این خبر شوم در حد یک لطیفه مبتذل باشد.

حادثه اما همان‌ قدر که نابهنگام است خشونت از ریخت بی‌قواره و سیاه‌اش می‌بارد. "تعداد زیادی از عکاسان خبری و پرسابقه کشور سوختند."

این‌بار اما با مرگ آنانی که دوشادوش ما در کنفرانس‌ها و نشست‌های خبری بودند و در همه ناهمواری‌ها و سختی این شغل پرمخاطره نفس‌نفس زنان با هم رکاب می‌زدیم، گویی سایه این بختک به آن زودی‌ها از ذهن و ضمیرمان رخت بر نخواهد بست.

استفاده از هواپیمای باری نظامی برای انتقال خبرنگاران به محل مانور ولایت چقدر ساده انگاشته می‌شود. چه وجود خبرنگار، دیرزمانی است که چندان حایز اهمیت نیست.

می‌شود که خبرنگار را با "بار" و "جسد" اشتباه گرفت. می‌شود که نماینده افکار عمومی را ساعت‌ها در هواپیما معطل واگذارد. می‌شود بی‌توجه بود به حضوری که دیگر نه از سر ذوق که برای لقمه‌نانی است. لقمه‌نانی برای دوقلو‌های "برادران" و پس‌اندازی برای عقد "رضا و شادی".

حالا دیگر بچه‌ها دغدغه ندارند. پیکرشان سوخت در آتش بی‌توجهی و باد فراموشی خاکستر حضورشان را از تقویم ذهن کوچه و خیابان می‌روبد آنچنان که از دست رفتگان "بم" و "زرند" و صدها حادثه دیگر به چنین سرنوشتی کارنامه خود را پایان دادند.

اینکه هواپیمای"130"C جعبه سیاه دارد یا نه! چه دردی را از دل "شادی" غمگین امروز دوا خواهد کرد؟

خواندم که با بغض نوشته بود: "از ظهر چقدر شماره‌ات را گرفته باشم خوب است؟ هیچ کس جواب نمی‌داد. کارمندهای بیمارستان می‌گفتند، کسی بود که تمام هیکلش سوخته بود، حتی استخوان‌ها، حتی استخوان‌ها! اما موبایلش مدام زنگ می‌زد. موبایلش مدام زنگ می‌زد! رضای من! گفته بودم خبرنگاری مزخرف‌ترین شغل دنیاست، نگفته بودم؟ "

آری هیچکس جواب "شادی" و ده‌ها شادی دیگر را نخواهد داد. آنچنان که سال‌ها کسی جوابی به نیازهای "رضا" نداد.

این جماعت، جماعت صبوری است که پاسخ نمی‌گیرد اما مدام می‌پرسد. این جماعت خود بهتر می‌داند که مزخرف‌ترین شغل جهان را دارد اما حضور خود را دوست دارد. حتی اگر این حضور به خاکستر رسد.

روزنامه جهان صنعت - ۱۹/۹/۸۴

****
شرایط اینگونه رقم خورد که آخرین نوشته ی من در روزنامه جهان صنعت درباره مرگ همکارانم باشد .
آخرین سطر ها را نه در صفحه ای - انرژی ـ که یک سال و نیم به پایش زحمت کشیدم ؛ بلکه در صفحه حمل و نقل نوشتم . به هر روی دیگر نام من در جهان صنعت نخواهد بود و البته چه خوب !!

چه خوب که دیگر جایی که تحقیر می شوی نامی از تو نباشد . چه خوب ! چه خوب که حق ناشناسان را تنها در حال و هوای خود واگذاری تا بی تو به انجام رسند . چه افتخاری است با رنج مضاعف نوشتن ؟
مگر ما همانانی نیستیم که هر جا باشیم در پهنه ی این ملک ؛ از حق و حقوق ملت دفاعیه ها می نویسم و خود همواره بی حقوق مانده ایم ؟ پس چرا باید با قوزی روی قور کهنه خود بسازیم . هستیم اما هر جا که قدر بدانند ما را ........

۱۳۸۴ مهر ۲۰, چهارشنبه

وقتي خشت اول را معمار كج مي‌نهد

بالاخره مسوولان اجراي طرح ارايه كارت‌هاي هوشمند بنزين تصميم به تشريح اين برنامه در جمع خبرنگاران داخلی گرفتند.

روز گذشته ( 16 آبان ) در حالي شركت ملي پخش فرآورده‌هاي نفتي كه توزيع بنزين مصرفي كشور را عهده‌دار است، نسبت به برگزاري يك نشست‌مطبوعاتي اقدام كرد كه از روز شنبه فراخوان عمومي‌براي دریافت كارت هوشمند بنزين را تبلیغ کردخ بود . مسوولان نفتي اينك براساس لايحه دولت پيشين براي سهميه بندي الكترونيكي بنزين دست به‌كار اطلاع‌رساني شده‌اند. اين برنامه كه به‌طور مسلم بسيار هزينه‌بر و نيازمند تكنولوژي بالايي است تاكنون قريب به يكسال و نيم دچار تأخير بوده است.

واقعيت آن است پيش‌بيني مي‌شد كه بحران هر ساله بنزين به‌عنوان يك مقوله خطير اقتصادي، اجتماعي و حتي سياسي، دولت را به سوي سهميه‌بندي اگرچه تحت لواي نام كنترل مصرف سوق دهد. اين طرح كه اينك از آن به‌عنوان طرحي ملي ياد مي‌شود پيش از آنكه مورد تصويب مجلس در صحن علني واقع شود اجراي آن در اوايل زمستان امسال نويد داده مي‌شود.

پس از آنكه اجرايي شدن ارايه كارت هوشمند براي مصرف بنزين از مهر سال 83 به مهر امسال و سپس به اوايل بهمن‌ماه موكول شد، اينك تازه عنوان مي‌شود كه تا 10 روز آينده قانونگذار بدان توجه خواهد كرد. علت آن همه تأخير البته ناتواني در تهيه سيستم جامعه‌الكترونيكي مرتبط با اين طرح بوده است. مايه تعجب، آنكه روز گذشته به صراحت در جمع خبرنگاران عنوان شد كه هنوز تجهيزات اين سيستم كامل نيست و سيستم مخابراتي كشور توان پاسخگويي بدان را ندارد.

از سويي ديگر مردم فراخوانده شدند كه از ابتداي آذرماه يعني حدود دو هفته آينده به مدت سه هفته كاري در دفترهاي پست كشور براي ثبت‌نام صف تشكيل دهند. حال آنكه نه تنها واردات تجهيزات مورد نياز از پايان امسال آغاز خواهد شد بلكه "پست" نيز هرگونه عقد قرارداد با وزارت نفت را تكذيب مي‌كند .
 معلوم نيست كه سرنوشت اين به اصطلاح طرح "ملي"چه خواهد بود؟!

طرحي كه اگرچه تلاش مي‌شود كه بزرگ باشد اما آنچه پيداست لاك‌پشت‌وار با وجود اعلام زمان‌هاي نزديك در حركت است. اينكه جايگاه‌هاي عرضه سوخت در كل كشور به سيستم الكترونيكي مجهز شود، به هيچ عنوان پروژه‌اي سردستي نمي‌تواند باشد و شگفت‌انگيز آنكه اين صنف تاكنون در جريان تغييرات قريب الوقوع (به گفته مسوولان امر) نبوده‌اند.

در حال حاضر دستور آن است كه مردم آماده ثبت‌نام براي كارت‌هاي هوشمند باشند اما اينكه اين اتفاق چقدر پايدار و قطعي خواهد بود بركسي معلوم نيست.

بايد پذيرفت كه اساساً شكست يك برنامه را فقط در توقف و يا صرفنظر كردن از آن نبايد انگاشت. چه تأخيرهاي متوالي، هدر رفتن زمان و هزينه‌ها و به هم ريختگي برنامه يك جامعه نيز خبر از شكست مي‌دهد. آخر سخن آنكه، بعيد به نظر مي‌رسد كه اين پاشنه آشيل (تأمين و توزيع بنزين مصرفي كشور) به اين زودي‌ها به نقطه قوت بدل شود.

+ سه شنبه هفدهم آبان 1384 - روزنامه جهان صنعت و گویا نیوز

۱۳۸۴ مهر ۱۹, سه‌شنبه

سفره‌هاي كوچك جايي براي شعار ندارند

تا آن زمان كه تنها پول حاصل از فروش نفت‌خام همه حرف اقتصاد ايران را بزند، صنعت نفت نيز بيش از آنكه صنعتي ملي تلقي شود، رهيافتي سياسي است.

ايران از جمله كشورهاي غني واقع در منطقه خاورميانه همواره در سير تاريخ معاصر بيش از آنكه بتواند از مواهب طبيعي و ذخاير بي‌نظير خود درجهت رشد و شكوفايي بهره برد، گرفتار چالش‌هاي سياسي داخلي وخارجي بوده است. دولت جديد اينك، با شعار آوردن پول نفت بر سر سفره‌هاي مردم مي‌خواهد طرحي دگر برآنچه به نام واقعيت مي‌شناسيم دراندازد.

نفت اما يك امتياز مي‌تواند باشد. نه به صرف اقتصاد بلكه اين بار هم از حيث ژئوپوليتيك در اين سرزمين.

ژئوپوليتيك ايران با نفت آميخته است. ديديم كه سال گذشته پس از اجلاس‌هاي پي‌در‌پي آژانس بين‌المللي انرژي اتمي و مذاكرات ايران با سه كشور اروپايي، تصميم دولتمردان بر آن شد تا قرارداد صدور گاز مايع به چين به امضا رسد.

از ديگر سوي، به آنان وعده داده شد كه در پروژه‌هاي نفت و گاز كشور از جمله ميدان يادآوران به عنوان پيمانكار سهم داشته باشند. چه، چين از جمله كشورهايي است كه از حق وتو برخوردار است و اين خود مي‌تواند براي مقامات سياسي ايران در راستاي جلوگيري از ارجاع پرونده هسته‌اي به شوراي عالي امنيت سازمان ملل دلگرمي باشد. براين اساس ورود چين و هند به صنعت نفت كشور، چه در وجهه پيمانكار و چه با عنوان مشتري، هرگز تصادفي و يا صرف بازاريابي نبوده و نخواهد بود. آوردن پول نفت بر سر سفره‌هاي ملت آيا اين معني را در يادها تداعي مي‌كند كه تاكنون مردم ايران اساساً از اين پول بي‌بهره بوده‌اند؟

در پاسخ به اين پرسش دو نكته را بايد در نظر داشت: اول اينكه شهروندان ما مقيم يك كشور صنعتي و جهان اول نيستند كه توليدشان- در يك مقياس كلي- چرخ اقتصاد جامعه را بچرخاند. آنچه تاكنون برما رفته است ناشي از يك اقتصاد دولتي بوده است.

در چنين سيستمي حتي سخن از آزادسازي اقتصاد و گسترش فعاليت بخش خصوصي جاي شگفتي دارد. چه، اينجا بخش خصوصي فارغ از اهرم حمايتي دولت بي‌معني‌ است. پس آيا جز آن است كه پول نفت شب دولت را سحر كرده است و دولت‌ها نيز يكي پس از ديگري امور اين قافله را با هزار و يك نقصان به گذران روزگار سپرده‌اند؟

نكته دوم آن است كه سياست بازي‌ها نيز بخش قابل توجهي از درآمد‌هاي نفتي را تصاحب مي‌كند. از اين روي به طور كلي طرح مسأله آوردن پول نفت بر سر سفره‌ها مردم تا زماني‌كه صورت مسأله روشن نباشد و بستر براي انجام تدابير مهيا نشود بيشتر به شعارهاي شبه سوسياليستي، اما از نوع ناپخته مي‌ماند تا اساس فكري مبتني بر يك بنيه نظري.

دخيل ساختن مردم در پول نفت زماني ميسر است كه شرايط براي دانش اندوزي، كار، توليد و رشد همه اقشار همين مردم فراهم باشد. زماني مردم پول نفت را از آن خود احساس خواهند كرد كه در شرايطي مساوي با ديگر مردم جهان بتوانند به رقابت سالم با يكديگر بپردازند و طبقه متكي بر پشتوانه دولت(رانت‌خواران و لابي‌كنندگان سياسي- اقتصادي) بر طبقه متخصص سوار نباشد. پول نفت- ميانگين 47 دلار براي هر بشكه- ايران زماني در فضاي كشور خودنمايي مي‌كند كه همه ملزومات توسعه پايدار به لحاظ تدابير سياسي، اقتصادي و فرهنگي آماده باشد.

اما اينكه چگونه در شرايط حاضر، چنين خواهد شد بحث درازي است كه دولتمردان بايد پاسخگوي آن باشند و راهكارهاي مورد نظر در برنامه خود را ارائه كنند. پشت كردن به هر آنچه در اين ربع قرن جريان نفت ايران بوده است و طرح شعارهاي تازه، درد ملت ايران را دوا نخواهد كرد و نتيجه جز برانگيختن حساسيت‌هاي اقشار محروم همين ملت نخواهد بود.

تاريخ نشان مي‌دهد كه توده مردم اگر چه به سرعت جذب شعارهاي سياسي جذاب مي‌شوند اما از آن پس كه حس كنند اين ديگري هم جز آن نپيمود كه ديگران رفته اند، با شتابي هر چه تمام‌تر از جريان مدعي رويگردان خواهند شد.

از همه آنچه كه گفته آمد اگر بگذريم، بهتر آن است دولتمردان جاي تلاش براي آوردن پول نفت بر سر سفره‌ها، در انديشه گستراندن سفره‌هايي بزرگ اما به دست خود مردم باشند.

سفره‌هايي كه مردم بتوانند همه آنچه كه به خودشان تعلق دارد را در آن بيابند و از دسترنج توليد خود بهره برند. سفره‌ها را بايد بزرگ و دائمي كرد تا بدانيم و بدانند كه حق ما بيش از اين است كه چند دلاري پول افزايش قيمت‌هاي نفت را در جيبمان بگذارند.

روزنامه جهان صنعت - شنبه 12 شهريور 1384

۱۳۸۴ مرداد ۲۳, یکشنبه

چرايي شكست سعيدلو




از جمله اصلي‌ترين و جنجالي‌ترين شعارهاي رئيس‌جمهوري جديد، تحول در نظام صنعت نفت كشور است. آوردن پول نفت بر سر سفره‌هاي مردم و انهدام شبكه مافياي نفتي از موارد محوري اين شعار بوده است.

محمود احمدي‌نژاد كه با راي اكثريت قشر محروم به رياست دولت رسيد، چنان بر مقوله نفت در سخنان خود تأكيد داشت كه افزايش بيش از پيش حساسيت‌ها در اذهان عموم از نتايج مستقيم آن بود.

تأكيد احمدي‌نژاد بر نحوه كاركرد مجموعه نفت در دولت اصلاحات موجب شد تا به هنگام معرفي وزير پيشنهادي، شعارهاي نفتي احمدي‌نژاد پررنگ‌تر از گذشته جلوه كند، چراكه هم براي مردم و هم براي مجلسيان، مصداق اين دست شعارها اهميتي خاص پيدا كرده بود و همه منتظر بودند تا ببينند اين شعارها را چه كسي به منصه ظهور خواهد رساند.

احمدي‌نژاد خود و با برانگيختن حساسيت‌ها سبب شد تا وزير نفت كابينه‌اش بيش از وزيران دولت‌هاي قبل زير ذره‌بين قرار گيرد و برابر با آن همه ضربه به وزارت نفت دو دولت خاتمي، از اين پس وزير نفت جديد بايد بازوي عملياتي رئيس‌جمهوري جديد باشد. شايد مبهم و كلي بودن ادعاهاي مطروحه، سبب شد تا مجلسيان هم كه اكثريت آن را محافظه‌كاران تشكيل مي‌دهند در نهايت راي اعتماد لازم را به وزير پيشنهادي نسپارند.

با اين همه هنوز اين پرسش همچنان باقي است كه چرا علي سعيدلو به‌عنوان يكي از نزديكان و افراد مورد اعتماد رئيس‌جمهوري از مجلس هفتم راي نياورد. سعيدلو به‌عنوان چهره‌اي ناشناخته بعدازظهر روز چهارشنبه در برابر پرسش‌هايي قرار گرفت كه پاسخ آن، نه در برنامه ارائه شده موجود بود و نه در خلال دفاع در صحن علني به آن پرداخته شد. بي‌تجربگي در صنعت نفت، ابهام در مدرك تحصيلي، نسخه‌برداري صرف از آخرين گزارش وزير نفت پيشين و... از اين دست ايرادات بود.

سعيدلو هرگز به آن حد كه بايد براي دفاع از خود آمادگي نداشت و اين خود بر حساسيت‌هاي موجود كه دستاورد آن همه شعار مردم‌پسند بود، افزود.

مهم‌ترين سؤالي كه در مجلس مطرح شد آن بود كه چگونه اين وزير پيشنهادي مي‌خواهد با برنامه دولت قبل به جنگ آنچه در وزارت نفت پيشين مي‌رفته است، بشتابد؟ مگر نه آن است كه طرح هر اشكال منطقي بايد براساس يك نقد مستدل صورت بپذيرد؟

اين همان نكته‌اي است كه وزير پيشنهادي به آن بي‌توجه بود. از بي‌توجهي به بزرگ‌ترين ميدان گازي مستقل جهان كه اتفاقاً طرح توسعه آن يكي از برجسته‌ترين فعاليت‌هاي وزارت نفت كشور طي سال‌هاي گذشته بوده است اگر بگذريم، سعيدلو فراموش كرد كه اگرچه در ميان نزديكان احمدي‌نژاد مورد اعتماد است اما در ميان ديگر طيف‌هاي سياسي و به ويژه جريان اكثريت حاكم بر مجلس هفتم هرگز از اعتبار چهره‌هايي چون محسني‌اژه‌اي و صفارهرندي برخوردار نيست و اين كار دفاع او را سخت‌تر مي‌كند. سعيدلو در حالي دست خالي به ميدان مي‌رفت كه مسأله مدرك دكتراي او از ايالات متحده را نيز خود به پرونده خود افزوده بود. اگر اين وزير پيشنهادي از مدرك كارشناسي خود بهره مي‌گرفت، شايد مي‌توانست بخشي از شبهات مطرح شده را از خود دور كند. اما سعي در مطرح ساختن خويش به بومرنگي بدل شد كه دست آخر، خودش را بر زمين زد.

مجلس اما تا سه ماه آينده در انتظار وزير پيشنهادي دوم باقي مي‌ماند. بعيد است كه با دومين گزينه نيز چنين شود. شكست سعيدلو مرحله اول شكل‌گيري وزارت نفت دولت جديد بود و گمان مي‌رود وزير پيشنهادي دوم با هر برنامه‌اي- البته محتاط‌تر- راي اعتماد نهايي را كسب كند تا تب و تاب اين همه جلب توجه فروكش كند.

علي خردپير - 5 شهريور 1384

۱۳۸۴ اردیبهشت ۱۹, دوشنبه

هوای شعر

دل که هوای شعر می کند


آدمی

آدم دیگری است

شب با شعر که بیاید

تا خود صبح

کودکی دوباره ام

همدم مقدس ترین بهاران تنفس

دل که هوای شعر می کند

این عقل عاقبت اندیش لحظه کش ما

دیگر معرکه گیر گردنه های آینه دار نیست

شعر خون می شود

در بن غمگستر من

آنوقت که هر نفس با شعری عالم سوز

آمیخته می شود

دل که هوای شعر می کند

باز می گردم

به دوران های دور

باز می گردم

به پیرهن ساده ی مادربزرگ

باز می گردم

به بی پروایی اشکهایی

که بر گونه هایم می نشست

می پرم

از بالاهای کوتاه تا بالاهای بلند

بلند و بلند تر می پرم این بار

می گریزم

از این همه بند

این همه زنجیر خون آلوده ی تاریخ ساز


زیبا تر نه !

بهتر نه !

خوبترین شعر زندگی اما

دو سه خطی نامه بود

برای تو ...


26/06/84

۱۳۸۴ اردیبهشت ۱۶, جمعه

افشاگري‌هاي فيلتر شده!



دولت اصلاحات آخرين روزهاي خود را پشت سر مي‌گذارد. رئيس‌جمهوري محبوب كم‌كم رئيس‌جمهور سابق خوانده مي‌شود. طي ماه‌هاي اخير تعدادي از طرح‌هاي اقتصادي به‌عنوان دستاوردهاي اين دولت يكي پس از ديگري به افتتاح رسمي و بهره‌برداري رسيد. فازهاي 4 و 5 ميدان گازي پارس‌جنوبي و پنج طرح پتروشيمي در ماهشهر،از اين دست پروژه‌ها بودند.

شنبه هفته آينده نيز ميدان نفتي دارخوين را معاون اول رئيس‌جمهور افتتاح خواهد كرد. در كنارهمه تلاش‌هاي صورت گرفته، موجي از تحقيق، تفحص‌ و نشانه‌گيري‌ها نيز عليه چنين طرح‌هايي به راه افتاده است. در مجلس هفتم ابتدا بحث تفحص از فعاليت‌هاي شركت ملي صنايع پتروشيمي به راه افتاد و سپس منجر به تشكيل كميته تحقيق از كل وزارت نفت شد.

روز گذشته نيز، دفتر مطالعات زيربنايي مركز پژوهش‌هاي مجلس خبري را براي جرايد و خبرگزاري‌هاي داخلي ارسال كرد كه حاكي از تخلف شركت ملي صنايع پتروشيمي در مناقصه دو طرح بزرگ بود. مركز پژوهش‌هاي مجلس اساساً نه تنها مجاز بلكه بنا بر اختصاص بودجه‌هاي چشمگير موظف به تحقيق و ارائه گزارش از تمامي حوزه‌هاي داخلي است، اما اينكه از تهيه يك گزارش- كه قاعدتاً بايد براساس انبوهي از اطلاعات موثق شكل گرفته باشد- تنها يك برگ خبر در دست رسانه‌هاي كشور قرار گيرد جاي پرسش دارد. مجلسي كه با شعارهاي مردم‌دوستي و شفاف‌سازي و جلوگيري از اتفاقاتي چون قرارداد تركمانچاي بر سر كار آمده است نبايد نسبت به خروجي اطلاعات و اخبار خود چنين رويه محافظه‌كارانه‌اي را پيش گيرد، چه، رسانه‌ها و به ويژه مطبوعات در حد فاصل بين مسوولان و ملت قرار دارند و به عبارتي روشن‌تر وظيفه خطير روشنگري و اطلاع‌رساني را بر دوش مي‌كشند. اين مهم البته ميسر نخواهد شد مگر با همكاري مسوولاني كه به نمايندگي از مردم بر كرسي‌هاي مجلس نشسته‌اند. زمان زيادي از تأسيس واحد اطلاع‌رساني در مركز پژوهش‌هاي مجلس نمي‌گذرد. اگر قرار بر ارائه نتيجه يك تحقيق به مردم باشد،‌ چرا و براساس چه تفكري بايد نتايج را از فيلتر رد كرد و غربال شده منتشر ساخت؟

در ابتدا مي‌شد دل‌خوش داشت كه اين واحد بتواند در ارتباط با جامعه خبرنگاران نقش مفيد و مؤثري را ايفا كند. اينك اما آنچه پيداست واحد اطلاع‌رساني، به دفتري براي اعمال فيلترينگ اخبار و اطلاعات مركز پژوهش‌ها بدل شده است و از اين روي از رسالت اصلي خود بازمانده است.

بر اين باوريم كه دليل قانع‌كننده‌اي براي جلوگيري از دسترسي خبرنگاران به گزارش‌ها و تحقيقات تهيه شده در اين مركز وجود ندارد و اين در حالي است كه به دستور مسوولان مركز پژوهش‌هاي مجلس هفتم، اهالي مطبوعات امكان استفاده از اصل گزارش‌ها را نخواهند داشت و به اين ترتيب اين‌گونه القا مي‌شود كه بايد به همان خبر ارسالي بسنده شود.

دودلي و بي‌اعتمادي در برخورد با ركن چهارم دموكراسي پسنديده نيست. مجلس خانه ملت و مطبوعات، نامه‌هاي مردمند. اگر به آنچه مي‌گوييد و آنچه له يا عليه نهادي تهيه مي‌كنيد اعتقاد داريد، آن‌گونه كه بايد كمال و تمام آن را منتشر سازيد. بي‌شك مردم نيز استقبال خواهند كرد.

يکشنبه 26 تير 1384- روزنامه جهان صنعت

روز از نو روزی از نو

محمود احمدی نژاد ؛ شهردار بسیجی تهران با کسب اکثریت آرا در مرحله دوم انتخابات اخیر ؛ بر صندلی ریاست جمهوری ایران می نشیند . این چهره تازه آشنای جناح راست حاکمیت ؛ توانست از ۲۲ میلیون رای چیزی در حدود ۱۴ میلیون را به خود اختصاص دهد . اگر چه ۲۵ میلیون ایرانی واجد شرایط رای دادند اما تا آن مقطع از شمارش ؛ مشخص شد که رقیب کهنه کار دیگر شناس پیروزی نخواهد داشت .یعنی {به روایت بی بی سی} ۶۰ درصد آرای صندوق ها به احمدی نژاد تعلق گرفت . این نتیجه نهایی انتخاباتی است که منازعات و مناقشات بسیاری را همراه داشت . انتخاباتی که به رویارویی جنوب شهری ها و شمال شهر نشینان کشید . رقابتی که چه در دور اول و چه در دور دوم آن ؛ حرف و حدیث های بسیاری در باب تخلف و تقلب در آن به گوش می رسید. پس از انقلاب این نخستین باری بود که انتخابات ریاست جمهوری به دور دوم کشیده می شد . دور نخست با بیش از ۴۶ میلیون نفر واجد شرایط ۲۹ میلیون و در دور دوم ۲۵ میلیون نفر پای صندوق ها حاضر شدند . این در حالی است که در دور دوم ۲۵ هزار نفر رای اولی نیز به جمع واجدان شرایط اضافه شده بود .
چه بخواهیم و چه نخواهیم احمدی نژاد حداقل برای چهار سال ریس جمهور ایران خواهد بود . ریس جمهوری که اکثریت مشارکت کنندگان در انتخابات ؛ به او رای داده اند ! به گمانم اهالی کارگزاران هرگز این نتیجه را در حدس های خود نمی آوردند . آنان بر این باور بودند که رفسنجانی با اختلاف کمی از رقیب اش پیش خواهد بود .
تلاش های کارگزاران و ائتلاف های عجیب و غریبی چون همسویی "ملی - مذهبی ها" ؛ "جبهه مشارکت " و حتی بخشی از روشنفکران هم کار به جایی نبرد . یاران دیروز اکبر گنجی او را در تب و تاب به دست آوردن قدرت فراموش کردند . حالا تنها دست آویز برای تخلیه قسمتی از بار سنگین این شکست در قمار قدرت ؛ برای حامیان آن عالیجناب ؛ تکفیر تحریمان است ! تحریم کنندگانی که به استناد منابع خبری رسمی در اقلیت بودند و اساسا به هیچ یک از دو کاندیدای مطرح شده رای ندادند . حالا این ملت ایران است و تاریخ باقی مانده پیش روی که باید آن را رقم بزند .

۱۳۸۴ اردیبهشت ۱۵, پنجشنبه

در تمنای چراغ


مقوله انرژي را مي‌توان بر محورهاي بسياري بسط داد و روي آن انگشت تأمل گذارد. انرژي به صراحت مرتبط است با مسائلي چون تأمين نياز مصرفي شهروندان، صادرات و ارزآوري، محيط‌زيست، رفاه اجتماعي (به‌ويژه در كشورهايي چون ايران كه اقتصادي متكي به آن دارند)، پي‌ريزي و يا تقويت صنايع و... .
شكي نيست كه خاورميانه همواره از باب وجود منابع غني انرژي مورد توجه بوده است. تا جايي كه حتي طرح مبارزه با تروريسم دولت بوش پسر نيز از اين دريچه و به تعبير تعرض به بخشي از چنين منابعي نگريسته مي‌شود. صحت و سقم، درستي يا نادرستي اين‌گونه تفاسير در اين كوتاه مقال مدنظر نيست. چه اساساً سياسيون از آن مي‌نويسند. اين را گفتيم كه-اگرچه به تكرار- اهميت فراموشي ناشدني بحث انرژي را در ايران، خاورميانه و در نهايت جهان، به گوش هم نجوا كرده باشيم.

ايران در اين شرق ميانه بر ذخاير اثبات شده و عظيمي از انرژي آرميده است. پيش از آنكه گاز در بازار جهاني انرژي اينچنين مورد عنايت واقع شود يعني همان زماني كه گازهاي همراه نفت در پروسه تصفيه در پالايشگاه‌هاي كشور سوخته مي‌شد، كارشناسان به وجود يك ميدان مستقل گازي در خليج‌فارس پي بردند. با آنكه ميدان پارس‌جنوبي به لحاظ "اشتراك ذخاير با شيخ‌نشيني در همسايگي" و "وسعت و حجم بالاي ذخيره" منبعي مهم و غيرعادي بود اما اين كشف آغاز راه نبود. چه، ايران براي شروع عمليات استخراج و حتي پيش از آن، آغاز مطالعات جامع، از دهه 50 تا اواسط 70 خورشيدي به انتظار نشست.

از آنجايي كه تجربه ايراني نشان داده است نمي‌توان به كلنگ‌زني‌ها دل‌خوش داشت از نخستين باري كه كلنگ بر خاك عسلويه به منظور تأسيس منطقه ويژه اقتصادي انرژي پارس كوفته شد تا زمان آغاز كار، باز هم مدتي را در انتظار و چرت زدن گذرانديم.
آنچه تا به امروز گذشته است را كماكان خوانده يا شنيده‌ايد اما اكنون كه گاز فازهاي يك تا پنج از فاصله 105 كيلومتري عسلويه از اعماق خليج‌فارس به سوي خاك جنوب كشور در حال استحصال و انتقال است چه بايد كرد؟ اگرچه احتمال دارد چنين پرسشي به ظن بسياري ساده پنداشته شود اما اتفاقاً اميد به يافتن پاسخ، همه منظور اين قلم است.

با اين گاز و آن همه ديگر كه هنوز منتظر مناقصه‌ها و ترك مناقصه‌ها (!) و قهر و آشتي شركت‌هاي بين‌المللي است چه خواهند كرد؟ آيا پيشرفت در توسعه منطقه ويژه اقتصادي انرژي پارس مرادف است با صادرات و فروش؟ آيا فروش گاز ايران امري مذموم بنا بر استدلال‌‌هاي آماري و علمي است؟
يا در نگاهي ديگر امضاي يادداشت‌هاي تفاهم صادرات با كشورهاي همسايه افتخار است؟

به تازگي يكي از استادان دانشگاه بر ضرورت توقف صادرات گاز ايران تأكيد كرده است. درست چندي پيش بود كه تفاهمنامه‌هايي نيز با عمان و كويت اتفاقاً براي صادرات و فروش گاز كشور به امضا رسيد. خط لوله گاز ايران به هند هم از ديگر پروژه‌هاي قديمي است كه دوباره بر سر زبان‌ها افتاده است. صدور گاز به تركيه در جريان است و همه‌وهمه نشان از سياست فروش و گسترش بازاريابي ايران دارد. به‌طور عمده يكي از دلايل ويژه و محوري اين سياستگذاري نوعي رقابت با قطري‌ها عنوان مي‌شود و اين‌گونه گاز پارس‌جنوبي پيش‌فروش مي‌شود.

اگرچه دغدغه از دست دادن بازار جهاني نكته‌اي واضح و منطقي به نظر مي‌‌رسد اما نگاه آن استاد دانشگاه به وضعيت مصرف داخلي، نياز صنايع و حفظ و نگهداري از مخازن نفتي به وسيله اين گاز استخراج شده هم جاي تأمل دارد. به راستي برنامه مدون وزارت نفت بر سر گاز ايران چه بوده و چيست؟ اگرچه ممكن است كه با نزديك شدن به پايان كار دولت وقت، كسي را حوصله پاسخگويي نباشد اما منافع ملي امروز و آيندگان را بايد در كجاي اين تصوير پيش‌روي يافت؟

آيا بحث انرژي در ايران امروز سراسر معطوف به اهداف سياسي و به‌ويژه سياست خارجي است؟
آيا ما به لحاظ شرايط بين‌المللي "بايد" شرط فعاليت هند و چين در ايران را‌خريد گاز و ال‌ان‌جي خود قرار دهيم و كيست كه نداند آنان چه قدر مشتاق پروژه‌هاي نفت و گاز ما هستند.
به راستي چرا در اين سال‌ها نه تنها استراتژي مسوولان در اين باب شفاف عنوان نشد بلكه هيچ‌وقت، موافق و مخالف به دور از جنجال‌هاي جناحي و مجلس به دور يك ميز ننشستند؟
كوتاه سخن آنكه هزينه راهي را كه امروز مي‌پيماييم، آيندگان بايد بپردازند پس خوشا آنكه مقصد، منافع ملت اين كهن بوم و بر باشد.

سه شنبه 27 ارديبهشت 1384

۱۳۸۴ فروردین ۱۸, پنجشنبه

ملت ايران غارتگر نيست‌


پيش‌بيني‌هاي نادرست و كم‌كاري مسوولان طي برنامه‌هاي دوم و سوم توسعه كشور در بخش پالايش و پخش فرآورده‌هاي نفتي ؛ سبب شد تا مسأله كمبود بنزين در كنار كيفيت نامطلوب توليدي اين فرآورده در ايران به يك معضل جدي بدل شود.

معضلي كه بي‌تعارف بايد از آن به‌عنوان يكي از خوره‌هاي اقتصاد و توسعه امروز اين مملكت ياد كرد. در سال‌هاي گذشته بي‌توجهي به نوسازي پالايشگاه‌هاي فرسوده كشور و غيراقتصادي خواندن ساخت پالايشگاه جديد، كمتر مورد نقد واقع شد و اما اتهام پراكني نهادهاي دولتي و نيمه‌دولتي عليه يكديگر بر سر يافتن مقصر هويدا بود.

در آخر هم شركت پالايش و پخش، همه انگشت‌هاي اشاره‌اي را كه به سويش نشانه رفته بود به مصرف‌كننده نهايي حواله كرد. به راستي اين نكته، بحث غريبي است.

در كشوري كه صنعت خودروسازي آن، چشم و گوش بسته بر روي استانداردهاي جهاني به توليد و مونتاژ انبوه خودروهاي سواري مشغول است و از ديگر سو، كارخانه‌هاي توليد موتورسيكلت با اسامي گوناگون در عرض كمتر از چهار سال چون قارچ از زمين روئيدند، چگونه مي‌توان جسارت متهم كردن مصرف‌كننده را به خود داد؟

بر فرض هم كه توليد انبوه وسايل نقليه شهري در كار نبود و شاهد اين همه تبليغ گسترده نبوديم و بر فرض كه اين‌گونه با نازل‌ترين قيمت‌ها - آن هم به‌صورت اقساط - شهروندان را به سوي مصرف جلب نمي‌كردند، مگر مي‌شد كه اساساً حق مصرف را از مردم گرفت؟

اگر آقايان زماني سهل‌ترين مسير را بهترين، مي‌خواندند و به جاي ساخت پالايشگاه بر واردات افزودند و در آن كنار هم كوچك‌ترين توجهي به چگونگي تأمين سوخت خودروهاي عرضه شده نداشتند اكنون چرا مردم متهم مي شوند؟ مردم متوقع هستند كه مسوولان و زمامداران امور از هر طيف و هر جناح سياسي به شرح وظايف خود عمل كنند اما واي از آن روزي كه اين شرح وظايف مخدوش باشد. پالايش و پخش خود را مجري مي‌داند. آيا نهادي نيست كه بپرسد اگر شما صرفاً در نقش مجري حاضر هستيد، پس علم مديريت سازماني به چه كار مي‌آيد؟ تدبير و اتخاذ تصميم با كدام نهاد است كه شركت تحت امر شما (شركت مهندسي و ساختمان نفت) را به نوسازي پالايشگاه‌ها فراخواند؟ چرا كسي پاسخ نمي‌دهد كه برنامه تأمين بنزين براي مصرف داخلي كشور با داشتن تنها 9 پالايشگاهي كه با تكنولوژي 40 سال گذشته در حال ادامه حيات است، چيست؟

در حالي كه پالايشگاه‌هاي كنوني كشور براي توليد حداقل 25 درصد نفت كوره از كل ميزان توليدات خود طراحي شده است اما نياز امروز كشور به بنزين تماماً درك مي‌شود، يكي از نمايندگان مجلس افزايش تعداد پالايشگاه‌ها را غارت منابع نفتي ايران مي‌خواند!

چگونه است كه براي مثال قاچاق روزانه 5 /1 ميليارد دلار فرآورده‌هاي نفتي را كسي غارت منابع نفتي ايران نخواند اما اينك پاسخ به نياز داخلي چنين شمرده مي‌شود؟

آيا در برابر ساخت پالايشگاه‌ - كه البته پيش از اينها بايد مورد توجه واقع مي‌شد - گزينه‌اي به‌صورت طرحي جامع و شفاف در دست مسوولان وجود دارد؟ به راستي تنها با گوشزد مكرر آمار رشد و افزايش ميزان مصرف بنزين، دردي دوا خواهد شد.

دوشنبه 3 مرداد 1384- روزنامه جهان صنعت

۱۳۸۴ فروردین ۱۵, دوشنبه

بدویید تنبلای بی سوواد



دیگر روابط عمومی وزارت نفت شورش را در آورده . بی برنامگی در اطلاع رسانی مناسب و به موقع به خبرنگاران به منظور پوشش های خبری به حد اعلا رسیده است .

امروز دهمین نمایشگاه نفت ؛ گاز و پتروشیمی در حالیکه وزیر بلژیک و معاون وزیر نروژ جزو مدعوین بودند افتتاح شد . وزیر نفت طبق معمول از عملکرد این وزراتخانه طی هشت سال گذشته تعریف و تمجید کرد . چند تن از اعضای مجلس هفتم نیز در مراسم حضور داشتند که موجب شد تا زنگنه از نداشتن هیچگونه مشکلی با آنان سخن گوید ! و یاد آور شود که تاکنون در رابطه با نفت و گاز و پتروشیمی هر لایحه و پیشنهادی به مجلس هفتم واگذار شده است مورد قبول و تصویب آنان شده است .

وزیر انگار یادش رفته بود که بر سر بهره مالکانه چه جنجالی به پا شد و در آخر هم مجبور شدند تا جایگزین ارایه کنند .
البته برای زنگنه این مساله ظاهرا کمتر از قرار گرفتن در کابینه دولت آینده ارزش و اعتبار دارد چراکه چندی پیش در گفتگو با سیمای ضرغامی به صراحت گفت که اصلا در لایحه برنامه چهارم توسعه چیزی به نام " بهره مالکانه " وجود نداشته است !!! جل الخالق ! که صدای هیچ کس هم در نیامد .
زنگنه البته از تصحیح رابطه مالی وزرات نفت با دولت که مورد تائید مجلس قرار گرفته است تحت عنوان کاری
تاریخی برای باقیات و صالحات یاد کرد ...
قبل از آنکه به سرویس دهی فجیع این وزارتخانه عریض و طویل برسیم یک نکته را بگویم و آن اینکه :

زنگنه سال گذشته بار ها از نیاز کشور به سرمایه گذاری یکصد میلیارد دلاری در صنعت نفت طی 10 سال آینده خبر داد و حالا از رقم 150 میلیارد دلار میگوید ! شاید تورم هم روی این نیاز تاثیر گذاشته باشد . نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و از زنگنه علت چنین افزایشی را پرسیدم . او هم خیلی خونسرد گفت که من قبلا فقط در خصوص صنعت نفت گفته ام اگر نیاز صنایع پتروشیمی و گاز را هم حساب کنیم به این رقم می رسیم !
و اما درباب روابط عمومی مهمترین وزارتخانه اقتصادی کشور :
قبلا هم البته در یک گزارش رسمی نوشتم که برگزاری چنین نمایشگاهی در ابعاد بین المللی کاری پر خرج است و
بزرگ . اما برای انجام کار بزرگ تنها داشتن هزینه ها کافی نیست کمی هم هوش و استعداد لازم است .

خبرنگاران امروز باید التماس می کردند تا برنامه نشست هایی که طی سه روز آینده برگزار خواهد شد را دریافت کنند ؛ در همه جای دنیا تا جایی که می دانیم برای پوشش چنین نشست های مطبوعاتی از خبرنگاران دعوت می شود و بارها زمان را گوش زد می کنند نه این که خبرنگار التماس کند که چرا برنامه را اعلام نمی کنید ؟!
از آن طرف ساعت 11 تازه اعلام شد که معاون امور بین الملل شرکت ملی نفت قرار است که با خبرنگاران راس ساعت 13 دیداری داشته باشد . بگذریم که این جلسه ساعت 14:30 به صورت نیم بند برگزار شد . این جلسه تماشایی بود .
اول در حضور آقای مدیر ناهار خوردیم و بعد وقت به گفتگو رسید ! بیش از 5 مرتبه برق قطع شد و به الطبع
میکروفون از کار افتاد ! خلاصه چه بگویم که دیدنی بود ! ظرف های یک بار مصرف غذا روبه روی ما و قلم بر کاغذ سعی کردیم فاصله گوش هایمان را از دهان آقا کمتر کنیم . بعد هم دریغ از یک عذر خواهی .
تازه توقع داشتند که در مراسم ترحیم پدر مدیرکل روابط عمومی وزارت نفت هم شرکت کنیم ! والله بنده که آگهی چی نیستم جا را خالی کردم برای دوستان !!!

فردا هم قرار است با طیاره برویم عسلویه تا پس فردا خاتمی بیاید و فازهای 4 و 5 میدان گازی پارس جنوبی را افتتاح کند . آنجا هم کمرمان خواهد شکست این را تجربه های سفر هایی که در آن رئیس جمهور حضور دارد ثابت کرده !
توضیح : یک وقت فکر دریافت اضافه کاری به سرتان نزند که گناه کبیره است و همان حقوقتان را هم قطع می کنند ! ...

پنجشنبه 23/01/84

۱۳۸۴ فروردین ۱۴, یکشنبه

هدیه های نوروزی


1- مروري بر آنچه در سال 84 گذشت ترديدي برجاي نمي‌گذارد كه مي‌توان اين سال را با نگاهي به رفتار و تصميم‌هاي مديران صنعت نفت و گاز، سالي دانست كه از اهميت فوق‌العاده‌اي برخوردار بوده است. سالي كه در آن با نزديك شدن به پايان كار دولت اصلاح‌طلب خاتمي، قراردادهايي بلندمدت چون فروش گاز به چين و هند در آن منعقد شد. از سويي، روي كار آمدن جناح محافظه‌كار در مجلس هفتم به تنگ شدن حلقه مشاركت خارجي تعبير شد.

با اين همه، افتتاح رسمي فاز يك ميدان گازي پارس جنوبي پس از حدود يكسال و نيم تأخير و پيوستن به صف خريداران شركت پتروشيمي بازل، همه و همه در كنار كشف ميادين نفتي جديد در كشور سبب شد تا سال 83، سال پركاري باشد. قراردادهاي پيش‌فروش گاز به هند و چين اگر چه بيش از آنكه از حيث اقتصادي مورد توجه باشند، در حوزه ديپلماسي قابل تأمل هستند اما كماكان تكليف گاز استحصالي از تعدادي از فازهاي منطقه ويژه اقتصادي انرژي پارس را روشن ساخت. بهره مالكانه هم پس از آن همه تقلا با مخالفت جدي مجلس هفتم روبه‌رو شد .

ديگر نكته‌اي كه سال 83 را براي مسوولان نفتي وقت، به ياد ماندني ساخت، برگزاري يكصد و سي و پنجمين اجلاس اوپك براي دومين مرتبه در تاريخچه شكل‌گيري سازمان كشورهاي صادركننده نفت در ايران بود. وزير نفت يكي دو ماه پيش از برگزاري اين اجلاس به صراحت از نااميدي ايران درخصوص اجماع نظر وزيران در انتخاب دبير كل اوپك از ايران سخن گفت و طي اجلاس دو روزه اصفهان نيز، بحث دبيركلي به اجلاس وين موكول شد اما تلاش مجموعه نفت ايران در اين دوره براي نشاندن هادي نژادحسينيان به صندلي دبير كلي اوپك بيش از دوره‌هاي ديگر بازتاب داشت. وزارت نفت كه به خوبي آگاه بود اجلاس اصفهان، زماني مقتضي براي چنين بحثي نيست، تكليف صادرات گاز به كويت را مشخص كرد و با عمان نيز براي فروش گاز كشور دست تفاهم داد.

2 - شركت توسعه پترو ايران كه همچون پتروپارس در انگلستان متولد و در ايران رشد كرده است سالي را پشت سر گذاشت كه بهتر از آن برايش تصور نمي‌شود. شركت پتروايران با وجود فعاليت در ميادين نفتي نصرت، سلمان و فروزان سه پروژه ديگر را نيز تصاحب كرد. حضور در ميدان رشادت، طرح توسعه لايه نفتي پارس جنوبي و لايه بنگستان اهواز پترو ايران را به اوج فعاليت كشاند، اميدواريم اين شركت ايراني در قامتي است كه بتواند چند پروژه مهم را همزمان به اجرا رساند. در ديگر سوي، برخي از پيمانكاران صنعت نفت و شركت‌هاي به نسبت كوچك‌تر در دومين كشور صاحب نفت دنيا، جوياي كار هستند!
اگر دليل مسوولان نفت پيشه كشور، همكاري اين شركت دولتي با شركتي چون شلومبرجر بين‌المللي است و از اين روي شايستگي پترو ايران‌ها محرز شده، اميد است چنين فرصت‌هايي براي ديگران كمتر فراهم مي‌شود. به راستي صنعت نفت و گاز ايران تا به كي بايد در دستان شركتهاي دولتي باقي بماند؟ آيا جز آن است كه ارتقاي سطح كيفي و فزوني‌يافتن كارآيي شركت‌هاي خصوصي اثر مستقيمي بر توسعه مجموعه نفت كشور (كه در دست دولت است) خواهد گذارد؟ آن دسته از پيمانكاران و يا مجلس‌نشيناني كه همكاري و مشاركت با شركت‌هاي بين‌المللي و فرامليتي را فرصت‌سوزي و در نگاهي غيرواقع‌بينانه ضربه بر منافع و منابع ملي برمي‌شمارند چرا اينك تنها نظاره‌گر هستند؟ با روند فعلي بعيد به نظر مي‌رسد كه تا اطلاع ثانوي <توزيع عادلانه كار> ميان دولت و ملت در دستور كار قرار گيرد.

دوشنبه ۱۵/۰۱/۸۳

تعيين نقش نوین خبرنگاران‌


1- وقتي خاتمي در آخرين سفر خود به عسلويه از همه آناني كه براي به افتتاح رسيدن فازهاي 4 و 5 بزرگ‌ترين ميدان گازي مستقل جهان كوشيده بودند ابراز تشكر و قدرداني كرد، شايد احساس مي‌كرد كه جماعتي از يك صنف ديگر را از قلم انداخته است.
با لبخند مشهور خود پرسيد: ديگر از كه بايد تشكر كنم؟ كه از انتهاي سالن صاحب صدايي ضعيف فرياد زد از خبرنگاران!
خاتمي خبرنگاران را به اشتباه خبرگزاري‌ها شنيد ولي تأكيد كرد كه قدردان زحمات خبرنگاران هم هست. چه هم او و هم احتمالاً آن خبرنگار انتهاي سالن به وضوح مي‌دانستند كه اساساً مديران در دامان خبرنگاران بزرگ مي‌شوند. خبرنگاراني كه امروز تنها ناقل گفتارها و آمارهاي مديران هستند. از پايين تا به بالا.

سنگ بناي توسعه ميدان پارس‌جنوبي اگرچه به دست دولت خاتمي نهاده شد اما خبرنگاران نيز در شناساندن آن به ايران و ايراني نقشي غيرقابل انكار داشتند. جماعت همان صنفي كه امروز از خانه ملت رانده مي‌شوند، تحقير و گاهي به ناحق تنبيه مي‌شوند. پس جا داشت كه رئيس‌جمهوري به‌عنوان يك مدير ارشد، از آنان به خاطر اين همه تحمل و شكيبايي تشكر و حتي عذر بخواهد.

2- شكي نيست كه در فضاي اجتماعي- سياسي امروز به ميزان حساسيت حوزه‌هاي خبري،شدت نظارت، خرده‌گيري و بي‌تابي از سوي مديران هرچه بيشتر خواهد بود. مديران از فرداي آن روز كه بر صندلي چرمي خود در اتاق در بسته نشستند فراموش مي‌كنند پست مديريت نه يك حق كه يك امتياز است، امتيازي كه از سوي سيستم تصميم‌گيري در دولت به او اعطا شده است. مدير از ياد مي‌برد كه وظيفه‌اش در كنار انجام مطلوب شرح كاري خود، بازتاب كرداري است كه قرار است اثراتش بر زندگي مردم منعكس شود و اينجاست كه خبرنگاران و به‌ويژه خبرنگاران مطبوعاتي به‌طور غيرمستقيم، رانده مي‌شوند.

اما مديري كه قرار است در دامان خبرنگار بزرگ شود نمي‌تواند و نمي‌خواهد كه چنين واكنشي به فراموشي خويش در جامعه منجر شود، پس هر آنچه كه بايد خبر باشد(!) توليد و به دست ناقلان سپرده مي‌شود تا جامعه خواب‌آلوده مطبوعات آن را به دست خلق سپارد.
تحمل و پاسخگويي انتقادها و تحليل‌ها جايي در ذهن مدير ايراني ندارد. وقتي مديران بالانشين شوند، خبرنگاران هم به دو طيف خودي و غيرخودي تقسيم خواهند شد. اتفاقي كه اينك در برخي حوزه‌ها افتاده است و هستند مديراني كه از ضعف مطبوعات اين مملكت آگاه‌اند، ضعفي كه بخش خصوصي يا به ظاهر خصوصي ما را تا بن متزلزل ساخته است. خود بخوان حديث مفصل از اين...

3- شركت ملي پالايش و پخش فرآورده‌هاي نفتي اگرچه ابداع‌كننده شيوه‌اي نوين در برخورد گزينشي با خبرنگاران نيست اما از اين ويژگي به غايت، برخوردار است. بايد هر چند وقت يك‌بار نمايندگان خبرگزاري‌ها- همكاران ما در شبكه‌هاي اطلاع‌رساني- را دور هم در غياب خبرنگاران مطبوعاتي گرد آورند تا گفته‌هاي مديران، فرداي آن روز در صدر اخبار اقتصاد و انرژي جرايد انتشار يابد.
به راستي بايد به كنكاش پرداخت كه آبشخور اين ناهنجاري در چيست؟ چون روز روشن است كه اين مديران نه تنها فردا سپاسگزار خبرنگاران نخواهند بود كه حتي بزرگ شدن خود را در دامان آنان نيز منكر خواهند شد.

روزنامه جهان صنعت ، چهارشنبه 31 فروردين 1384

۱۳۸۴ فروردین ۱۲, جمعه

حکایت تجربه اسب درشکه


تجربه همچون سایه همواره درپس دقایق زندگی نهقته است . هرکجا و در میان هر جمعی که باشی . در برخورد با لحظه ها ؛ مکان ها و انسانها؛ حتی پشت هر سنگ ؛ لابلای سطر های کتاب ها ؛ داخل یک اتاق تیره از دود سیگار ؛ همه و همه تجربه ساز اند . می شود ابلهانه تجربه را نادیده انگاشت ولی نمی شود از آن گریخت .انگهای خوب و بد ؛ زشت و زیبا تراوشات مغزی ماست که تجربه های ما را شکل می دهند . آنچنان که از تجربه برگ ریزان پائیز پس از تابستان سبز نمی شود غافل شد حتی اگر سی باره یا هفتاد باره باشد از رو در رو شدن با خلقیات دیگران هم محال است بتوان ساده گذر کرد . تنها باید دید و شنید . لبخندی زد و درسی گرفت . به آن حد که واجد ارزش می پنداریم تاملی کنیم و به یاد سپاریم . گاهی باید بخشید و رفت . گاهی باید ایستاد و جنگید اگر حق ؛ ظالمانه به مسلخ رفته است .


یادم هست اولین باری که به نوشتن در فضای آزاد اینترنت گرایش یافتم ؛ سال 81 بود . پرشین بلاگ . آن موقع هنوز خبری از بلاگ فا و غیره نبود . بعد ها بلاگ اسکای هم به این امت همیشه در صحنه سرویس فارسی ارایه کرد . شروع کردم به نوشتن . بهترین تصاویر مرتبط با نوشته هایم را می یافتم و باری دیگر و این بار از دریچه آزادی که برای تنفس خود مهیا ساخته بودم منتشر میکردم . بیش از یک سال با نام " علی " نوشتم و دیگران خواندند . عجب دورانی بود . هر هفته قالبم را تمیز تر و زیبا تر میکردم . خیلی ها می آمدند و می خواندند . ابراز لطف ها شادی آور و غرور ساز بود . گاهی بحث هایی هم البته در می گرفت . چقدر فکر می کردم . وقت می گذاشتم و پاسخ میگفتم . تقریبا یک سوم در آمدم را خرج اینترنت و قبض تلفن می کردم .

تعداد کامنت ها زیاد بود . دیگر همه با هم آشنا بودیم . یکی از اهواز ؛ یکی از شیراز ؛ یکی از آنسوی در فرنگ ... چه شوری بود در ما . چه وجدی بود از این آزادی در من !

به یاد دارم با یکی از خبرگزاری ها به صورت حق التحریر کار می کردم . سرویس فرهنگ و هنر . پول دریافتی ناچیز بود اما از وبلاگ نمی شد گذشت .زمستان 82 ؛ وبلاگم را برای همیشه توقیف ( مسدود ) کردند . از بیخ و از بن !


جز آهی بر زبانم تا مدت ها نیامد . خوب حتما این حق من بوده است دیگر ! بالاخره مملکت که هرکی به هرکی نیست که هرچه بخواهی
بگویی ! از آن پس مطالعه ؛ نوشتن در این جا و آنجا ؛ وقتی برای وبلاگ نویسی برایم باقی نگذاشت . بسیاری از وبلاگ های آن دوره هم رفته رفته متروک و مسکوت شدند . انگار دوره اش سر آمد . پس از دو سال حالا نوبت دیگران بود .
تا اینکه سال گذشته تصمیم گرفتم برای خلاصی ا زبخشی از کاغذ پاره هایم از کامپیوتر – این مخلوق دوست داشتنی - کمک بگیرم . با خود گفتم حالا چرا آنها را روی اینترنت نگذارم تا دیگران هم شاید از آن بهره ای گیرند . راه اندازی وب سایت بر اثر تنبلی به تعویق افتاد . بلاگ فا به نظرم ساده ترین و ارزان ترین راه آمد و اینگونه " م مثل ما " متولد شد . آرشیوی از تنها تعدادی از گزارش ها و یادداشت های مربوط به حوزه خبری انرژِی.

می دانم و می دانستم که گفتن از نفت ؛ گاز ؛ پتروشیمی ؛ انرژی های نو ؛ میدان گازی پارس جنوبی و ... در میان وبلاگ خوان ها خریداری ندارد از این روی به هیچ عنوان شیوه وبلاگ نویسی را پیش نگرفتم .

چندی پیش اما انگار بازهم تنگی نفس کار دستم داد .
نسخه اصلی یکی از یادداشتهای خود را که دریکی از روزنامه ها با تغییر به چاپ رسید به همراه نسخه چاپ شده آن منتشر ساختم . گفتم شاید بشود محافظه کاری مطبوعات و مطبوعاتی های حرفه ای را از درون نشان داد .
نه بحثی کردم بر سر این موضوع که این خودسانسوری واجب بوده یا مستحب ! ونه اینکه چه کسی یا چه کسانی چنین کرده اند. چراکه به هیچ عنوان مقصود آن نبود .
همان بس که مردم بدانند اکنون چگونه وتا چه اندازه روزنامه نگاران ما برای ادامه یافتن کار خود( چه از نظر تامین مالی و چه از بعد دوری گزیدن از موضوعاتی که ممکن است اهالی بالا نشین سیاست را خوش نیاید ) از سایه خود هم به وحشت اند .

خود سانسوری نتیجه ترویج و حکم مستقیم و غیر مستقیم به سانسور است که من و بالا تر از من( به لحاظ حرفه ای ) پیش از آنکه ریشه از خاک برون آید ؛ از تیشه دوری می جوییم .

اما این کار آنچنان که بر می آید جور دیگری تعبیر و تفسیر شد . من ماندم و تجربه ای دیگر و سوتفاهمی که در دلها ماند . برخی از" وبلاگ آقای خردپیر" چنان جمله ساختند که گویی به کشف یک شبکه جاسوسی در درون روزنامه رسیده اند .

ای وبلاگ ها ... ای وبلاگ ها ... ای وبلاگ های خبیث !!!

اما بد نیست به گذشته هم نگاهی افکنیم . آیا زمستان 81 همین وبلاگ ها نبودند
که در حمایت برخی- آن زمان که گرفتار آمدند - کوشیدند ؟ بگذار سربسته بگوییم ؛ گلی از باغ این روابط پر پرده بچینیم و بگذریم .
بگذار همه را ببخشیم ؛ هرچه بخواهی تقدیمت می کنم اما این آزادی ناچیز را متاسفم .
حالا که ما اسب درشکه( خبرنگار) هستیم و شما سوار؛ باشد من شما را می برم با خود .اما باور کنید روزگار چنین نمی ماند .

ای روزنامه نگار ... ای روزنامه نگار ... ای روزنامه نگار با معرفت !!!

فردا اگر یادی از اسب درشکه ات نکردی ؛ لا اقل امروز یادی از رفیقان دیروز کن ...

توضیح : پوزخند شما را هم دوست دارم !

علی خردپیر -با گردنی از مو باریک تر


دو شنبه۲۲ /۰۱/ ۸۴