فرياد نمی زنم
كه كوه ها فرو می ريزند
كه كوه ها فرو می ريزند
آه نمی كشم
كه جنگل ها می سوزند
هيچ نمی گويم
كه ابرها از گريستن باز نمی ايستند
خسته ام
من اژدری خسته ام
به دورانی بايدم زيست كه ستم رسم نبود
انسان مسخ نبود
مرگ حسرت نبود
اشتباه بوده ام
اين زمانه ام نيست
كوه ها
جنگل ها
ابرها
بی تقصيرند
مرا هر روز اعدام كنيد
من اژدری خسته ام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر