هیچ چیز جای «دیدار» را پر نمیکند. زمانی بود که برای تبریک و تسلیت به
دیدار هم میرفتیم. تبریک نوروز، و تبریک تولد و تسلیت از دست دادنِ
نزدیکان از مهمترین ابراز احساسات بود. بعدها با پیدا شدن دسته هونگی به
نام موبایل در جیبمان، زنگ زدیم و حرف زدیم تا تبریک و تسلیت را از قید
حضور فیزیکی رها سازیم.
کمی گذشت موج ارتباط اسام اسی کشور را فرا گرفت. هر روز دهها جوک اسام اس میشد و ما هم دست به دست که چه عرض کنم گوشی به گوشیاش میکردیم برای دوستانمان. تبریک و تسلیت و غم و شادیهایمان را هم با همین اسام اسها ابراز میکردیم.
کمی گذشت موج ارتباط اسام اسی کشور را فرا گرفت. هر روز دهها جوک اسام اس میشد و ما هم دست به دست که چه عرض کنم گوشی به گوشیاش میکردیم برای دوستانمان. تبریک و تسلیت و غم و شادیهایمان را هم با همین اسام اسها ابراز میکردیم.
نمیدانم دقیقا چقدر گذشت و چه شد که یکباره همه شدیم یک عکس پروفایل در فیس بوک. دیگر حتی فرقی هم ندارد که شماره موبایل هم را داشته باشیم یا نه. دیگر فرقی ندارد که سالی یکبار هم یکدیگر را ببینیم یا نه. ما عکس هستیم. عکسهایی که گاه تغییر میکنند. میتوانند نوشتهای را «لایک» کنند. عکسهایی که میتوانند به جای «کامنت» دادن، مهمترین بحثهای سیاسی و اجتماعی و تاریخی را خلاصه وار و جویده جویده، بیجان و عبوس برای عکس دیگری بنویسند.
ما حالا ما نیستیم عکسهایی
هستیم در فیس بوک، که مثلا از حال هم باخبریم اما بیخبرتر و بیاعتناتر
از همیشه؛ درست مثل سرمای زمستان این آلپ مغرور فراموش میکنیم لحظههایی
را که با هم نبودیم و نمایش دادیم که در کنار هم هستیم.
فیس بوک، هیچوقت
جای دیدار را نمیگیرد. فیس بوک، هرگز صدای تو، حس صورت و نگاه تو نمیشود.
تو وقتی دروغ میگویی، لرزش صدایت هم دوست داشتنی است اما فیس بوک بدون
آنکه تردید کند دروغ میگوید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر