۱۳۹۲ خرداد ۳۰, پنجشنبه

ساده ترین اظهارنظر سیاسی ممکن

پیش بینی های بسیاری نقش بر آب شد. جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۹۲ در تاریخ معاصر ایران سندی شد بر آن که اولا مواجهه حاکمیت جمهوری اسلامی با جنبش های خودجوش اجتماعی غیرقابل پیش بینی است و از این رو کمتر می توان با قطعیت درباره اش سخن گفت.
ثانیا با موثر افتادن حمایت چهره های اصلی حامی جنبش اصلاح طلبی از حسن روحانی و در نهایت کسب ۵۰/۷ درصد آرا آنهم تنها چهار سال پس از گذشت از کودتا، نشان داد که همچنان امید به حرکت تدریجی به سوی تحقق دموکراسی در ایران زنده است. 

حسن روحانی هرگز در زمره اصلاح طلبان نبوده است. پیشینه اش چه از بابت عضویت در جامعه روحانیت مبارز و چه از منظر نزدیکی به رهبر جمهوری اسلامی هم برکسی پوشیده نیست با این همه اجماع اصلاح طلبان را با خود همراه کرد. این اجماع بسیار دیر صورت گرفت. پیش تر هم اشاره کرده بودم که اصلاح طلبان گویی دچار سردرگمی شده بودند. تعلل کردند و سرانجام میان دو نامزد تزئینی انتخابات، روحانی را برگزیدند. 

گزینش روحانی به عنوان نامزد اصلاح طلبان، پس از رد صلاحیت اکبر هاشمی رفسنجانی از سرناچاری بود اما با هوشیاری صورت گرفت. اجماع بر سر روحانی و اعلام رسمی آن دیرهنگام بود و فرصت پیدایش موجی به مراتب بزرگتر از دست رفت اما با همه نقدها، در نهایت درست و به خوبی جامه عمل پوشید و سبب شد تا در کمال ناباوری همین نامزد پیش تر تزئینی، در دور نخست انتخابات بالغ بر ۱۸ میلیون رای به نام خود داشته باشد. 

نامزد اصلاح طلبان، هاشمی بود اما شورای نگهبان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام را به بهانه ناتوانی جسمی رد صلاحیت کرد. در این مقطع که هاشمی از حمایت تقریبا تمامی نیروهای اصلاح طلب و تحول خواه در داخل و برون مرز برخوردار بود، می شد که عقب نشینی فعال را به جای شرکت یا تحریم برگزید. 
این پیشنهاد مورد استقبال قرار نگرفت. اصلاح طلبان نخواستند که چهار سال صبر کنند و سپس با دست پُر وارد میدان شوند. باوجود زمزمه های تحریم در بطن جامعه، وارد بازی شدند و این بازی با پنج اصولگرا بود که هر یک به تنهایی -به جُز محمد غرضی- به وقتش می توانستند حمایت رهبر را پشت سر خود داشته باشند.

نامزدهای تزئینی بیرون آمده از فیلتر شورای نگهبان با دیدن پشتیبانی و نگاه امیدوار نیروهای اصلاح طلب رفته رفته به گروه های مرجع نزدیک شدند. عارف گفت که در چهار سال گذشته سکوت کرده اما خون دل خورده است. روحانی با تاکید بر اینکه نظامی نیست و فرق احکام بین المللی را به خوبی می داند از تندروی ها انتقاد کرد و گفت که: «آقایانی که کشور را به این روز انداخته اید مردم دیگر شما را نمی خواهند.»

روحانی البته علاوه بر حمایت اصلاح طلبان، دلگرم به نیروهای تکنوکرات نیز بوده و هست. نیروهای نام آشنایی که خواهیم دید در دولت نقشی اساسی ایفا خواهند کرد و یادآور بدنه کارشناسی دولت خاتمی خواهند بود. 
در پی همه این ماجرا، اینکه چه شد که رای مردم خوانده شد برای بسیاری پرسش مهمی است. گویی پس از کودتای ۲۲ خرداد منتظر بوده ایم که هر بار در انتخابات تقلب صورت بگیرد. 

رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی این گمانه را تشدید کرد و باور دارم که کنار گذاشتن دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام که نه تنها دو دوره ریاست جمهوری را عهده دار بوده بلکه از مهمترین مهره های بازیگر سیاست ایران در دوران جنگ و به طور کلی پس از انقلاب به شمار می آید، در راستای یک تسویه حساب کلان صورت گرفت که خود به نوعی دخالت در انتخابات تلقی می شود.

پس از پایان کار شورای نگهبان درخصوص یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری اما گویی که عقلانیتی به کار گرفته شده و انتخابات جریان عادی خود را پی گرفته است. این جریان عادی را باید در چارچوب تجربه جمهوری اسلامی ایران تعبیر کرد. جلوگیری از مناظره های دو به دو و راه افتادن مضحکه ای به نام مناظره فرهنگی، همین طور بازداشت شماری از شعاردهندگان در یک جلسه تبلیغی و اسید پاشی در ستاد روحانی در شهر فسا و از این دست انکار نمی شود اما در صورت کلی جریان انتخابات دخالتی شگرف نداشته است. 


تاکنون برخی از کسانی که پیش بینی هایشان از تقلبی دیگر و روی کار آمدن چهره ای چون جلیلی یا قالیباف اشتباه از آب درآمده است به جای تجدید نظر در آرا و باورها و دانش خود درباره آرایش سیاسی ایران تلاش دارند تا پشت عبارت «مهندسی انتخابات» پنهان شوندپنهان شدن پشت این عبارت نیازمند غالب کردن حدس و گمان به جای اطلاعات است.
اینکه بگوییم تقلب نشده سندش در بطن جامعه عینی است و اینکه مدعی شویم مهندسی شده یعنی باز هم رای مردم به هیچ انگاشته شده یا دست کم رای مردم جهت داده شده نیازمند ارایه اطلاعات مبتنی بر سند است که موجود نیست. 

به سخنی دیگر برخی احتیاط حاکمیت را که می شود به کوتاه آمدن نسبی تعبیر کرد، مهندسی انتخابات می خوانند. حرف زدن از مهندسی تمام عیار ساده‌ترین گزینه ای است که می توان به عنوان یک تحلیل از آن رخداد سیاسی ارایه کرد. این عده مواظب باشند که -فقط با ادبیاتی متفاوت- با امثال جعفر شجونی هم رای نباشند. 

می توان تصور کرد کسانی که امروز حسن روحانی را بر آمده از مهندسی دقیق بیت رهبری می خوانند و در گذشته اش به واکاوی پرداخته و می گویند که بهترین گزینه حاکمیت است و با چنین نگاهی نتیجه ۲۴ خرداد را نه پیروزی اکثریت مردم رای دهنده بلکه پیروزی ولی فقیه عنوان می کنند، اگر میرحسین موسوی یا مهدی کروبی هم رئیس جمهوری شده بودند و آن کودتا صورت نمی پذیرفت، به جای استقبال از گام تازه جنبش مردم، همین حرف ها را به آنان می گفتند که امروز درباره روی کار آمدن روحانی می گویند. 

من این روزها در صداقت همراهی و همدلی بسیاری با جنبش سبز شک کرده ام. به راستی چرا بخش قابل توجهی از اپوزیسیون بی عمل، پُرگو و همیشه طلبکار، همواره مردم را قربانی می خواهند نه شادمان؛ همواره جوانان را در زندان و به خون خفته می خواهند، نه زنده و منتقد و امیدوار؟. چرا ندا و سهراب و امیر باید در خون خود بغلطند تا عده ای عکس هایشان را بر سر و دست بگیرند اما امروز حرفی از مجید توکلی و شیوا نظرآهاری و خیل دیگر زندگانِ زندانی نمی زنند یا چرا از واکنش ۴۷ زندانی سیاسی به اتفاق مهم روز جمعه حرفی به زبان نمی آورند؟


باخت هم یک طرف ماجرای بازی سیاسی است. می توان باخت را پذیرفت همان طور که باورمندان به تغییر تدریجی و مبارزه به دور از خشونت، باخت را در سال ۸۴ پذیرفتند و چهار سال بعد قدر قامت سینه سپر کردند؛ به خاک و خون کشیده شدند و گرفتار بند و تبیعد شدند اما باز چهار سال بعد تدبیر را به امید پیوند زدند. کاش دیگرانی که امید است در فردای ایران بتوانند در سرزمین مادری آزادانه سخن بگویند و نقد کنند و همگان را به چالش بکشند اکنون باخت خود را بپذیرند و در جشن مردم، آیه یاس نخوانند. 

هیچ نظری موجود نیست: