تولیدات پسینی- ۲
شادی صدر، حقوقدان ایرانی مقیم اروپا عصبانی است. با خواندن مقالهاش در وب سایت بی بی سی این را متوجه میشوم. از همان تیتر که تحکم آمیز است این عصبانیت پیداست. مطلبش به بهانه نتیجه انتخابات ریاستجمهوری، دفاعیهای از رادیکالیسم در ایران امروز است. در مطلبش چهار نکته نظرم را جلب کرد.
الف: در نوشتار «یک دقیقه سکوت؛ رادیکال ها دارند حرف میزنند.» عدهای که رای ندادهاند با تحریمیهایی با انگیزههای متفاوت یکی گرفته میشود. در اینکه به قول وی «رای ندهندگان» انگیزههایی متفاوت داشتهاند شکی نیست اما تحریمی بودن همگی این جمع محل پرسش است.
همیشه و در همه جای دنیا میتوان عدهای را دید که در بهترین شرایط هم رای نمیدهند.
این گروه که اتفاقا گاه از شرایط سیاسی و اجتماعی هم نالان هستند و خود را ناآگاه از سیاست نمیدانند، به یک اصل کاذب باور دارند و آن هم اینکه «با رای دادن ما چیزی عوض نمیشود».
همیشه و در همه جای دنیا میتوان عدهای را دید که در بهترین شرایط هم رای نمیدهند.
این گروه که اتفاقا گاه از شرایط سیاسی و اجتماعی هم نالان هستند و خود را ناآگاه از سیاست نمیدانند، به یک اصل کاذب باور دارند و آن هم اینکه «با رای دادن ما چیزی عوض نمیشود».
این عده حتی در همین فرانسه که در آن انتخابات آزاد و دموکراتیک و با رقابت پرشور احزاب برگزار میشود هم وجود دارند. جماعتی که به تئوری توطئه به دیده یک اصل ثابت نگاه میکنند و از نظرشان سیاستمدار یعنی شارلاتان. این گروه اما در نوشتار خانم صدر غایب هستند. از سویی میدانیم که دهها هزار ایرانی در خارج از کشور زندگی میکنند که به دلایل گوناگون امکان حضور در سفارت یا کنسولگریهای جمهوری اسلامی را ندارند یا شناسنامه و گذرنامه صادره از ایران را به همراه ندارند تا رای خود را به صندوق اندازند؛ این عده هم در این نوشتار نادیده انگاشته شده اند.
این چنین نتیجه گرفته شده است که پس از ۱۸ میلیون رای به روحانی، بزرگترین گروه شهروندان رای ندهندگان بوده اند. عجیب است که بیش از ۷۲ درصد رای دهنده را کنار بگذاریم و به ۲۷ درصد کسانی که به دلایل گوناگون رای دادهاند پرداخته و بر این رقم تاکید کنیم. حتی کسانی که به سعید جلیلی و محمد باقر قالیباف به عنوان دو رقیب اصلی حسن روحانی رای دادهاند هم شهروندان آن کشورند و باید در بررسی انتخابات لحاظ شوند.
ب: خانم صدر در توصیف اهمیت وجودی رادیکالها و در دفاع از رادیکالیسم مینویسد: «بدون "رادیکالها"، آدمهایی که میانه مبارزه ایستادهاند، قابلیت چانهزنی خود را با بالاییها از دست خواهند داد. تنها با حضور "ترسناک" "رادیکالها"ست که ساخت قدرت به تغییراتی که میانهروهای "کمتر ترسناک" میخواهند رضایت خواهد داد.»
به گمان من لزوما اینگونه نیست. تجربه نشان میدهد که نظامهای بسته سیاسی و ایدئولوژیک رادیکالیسم را خطری فوری میپندارد و به همین دلیل هم به دفع سریع با خشونت تمام اهتمام میورزند و در این راستا، فضا برای هرگونه کنش انتقادی تنگتر میشود. رادیکالها حتی راه را برای پراگماتیست ها که رفرم را به انقلاب ترجیح میدهند دورتر و ناهموارتر میسازند. اقدامات هیستریک رادیکالها گاه قدرت دفاع را از میانه روها میگیرد و خشونت، حقانیت را با تردید عمومی رو به رو میسازد.
ج: من باور ندارم که «رادیکال» یک فحش سیاسی است. یادمان باشد که اگر هم چنین باشد همانانی که امروز از این بابت گله دارند، تمام دهه شصت و تا نیمه دهه هفتاد، «لیبرال» را به یک فحش بدل ساخته بودند. نه اینکه بخواهم مقابله به مثل یا انتقامی لفظی را یادآور شوم اما واقعیت این است که اگر یک ترم سیاسی، یا اسم فاعل اندیشهای سیاسی نباید چنان ناسزا عنوان شود، این امری دو سویه است. چپ و راست در اینباره هر دو مقصرند.
د: خانم صدر به گمانم در آخرین سطر مقالهاش بند احساس را به آب میدهد؛ وقتی که مینویسد: «یک دقیقه سکوت؛ با ذهنی باز و مهمتر از آن با قلبی باز، گوش دهیم: رادیکال ها دارند حرف می زنند.» سیاست امر عقلی است و نه قلبی. برای شنیدن سخن رادیکال ها باید عقل را به کار انداخت و محاسبه کرد. اینکه اهمیت را به «قلبی باز» بدهیم و سکوت کنیم که رادیکال ها حرف می زنند، صحنه ای اگر نگوییم رمانتیک که درام است. البته که معمولا در محافل و نشست های رسمی یک دقیقه سکوت را برای «از دست رفتگان» در نظر می گیرند نه زندهها.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر