گاه به این فکر فرو می روم که اگر این شعاردهندگان و انشانویسانی که جز بی منطق حرف زدن، انگ زنی، نفرت پراکنی و دشمنی با در و دیوار به نام مبارزه با جمهوری اسلامی تولید دیگری ندارند، لااقل روزی ۱۰ دقیقه وقت می گذاشتند تا نکته تازه ای یاد بگیرند، نه تنها خود را مضحکه درون و برون مرز نمی کردند بلکه فردا روزی هم که به زادگاهشان باز می گشتند حس کسی را نداشتند که چنان اصحاب کهف از خواب دیرین برخواسته اند. آموختن و نو شدن اما کار زیردستان است و نه رهبران مادرزاد.
همیشه کسانی مثل دکتر عباس میلانی با نوشتارها و گفتارها و مصاحبه هایشان در دسترس این هم وطنان گمشده در خیال بوده اند اما ظاهرا آنقدری که نسل جوان درون مرز از آنان آموخته، پیشینیان برون مرز از بازبینی آموخته هایشان بواسطه تولیدات فکری این نخبگان بی بهره مانده اند.
دکتر میلانی در گفتگو با برنامه افق در صدای آمریکا و درخصوص نقشی که حسن روحانی، رئیس جمهوری منتخب ملت ایران می تواند در صحنه سیاست ایران ایفا کند، می گوید: «به نظر من در شرایط فعلی آقای روحانی هم می تواند اسب تروای رژیم باشد در اپوزیسیون؛ و هم می تواند اسب تروای واقعیت باشد در رژیمی که در شعار زندگی می کند و اگر -روحانی- اسب تروای واقعیت باشد آنوقت اسب خواهی نخواهی اسب تروای اپوزیسیون هم هست برای اینکه اپوزیسیون این رژیم خیلی واقع گرا تر از رژیم عمل می کند. رژیم -اگر آقای جلیلی را مصداق بگیرید- در یک دنیای خیالات و در یک دنیای توهمات و در یک دنیای شعارهایی زندگی می کند که به راستی خطرناک است. این گمان که رژیم در حال صعود است، تمام دنیا مقهور رژیم است، تمام غرب در حال سقوط است و تنها نیروی برآینده طرفداران آقای خامنه هستند؛ اگر واقعا این ها به این گمان رسیده اند خب از دون کیشوت هم در خیالات بیشتر هستند و آن خطرناک است. اگر کسی مثل آقای روحانی با ذره ای واقع بینی وارد معرکه بشود آنوقت در واقع نه اسب تروای رژیم- هر چقدر هم که نیت آقای خامنه ای یا سپاه بوده باشد- ولی اگر با واقع بینی وارد شود به نظر من خواسته نخواسته اسب تروای مخالفین و ملت ایران خواهد بود.»
دکتر میلانی ادامه می دهد که ملت ایران امروز به عبور از دعواهای بی فرجام، واقع بینی و عبور از شعارهای توخالی نیازمند است. جدای از مقصود اصلی گوینده در صورت کلّی این گفتار، دو نکته به نظرم حایز اهمیت است یکی اینکه اپوزیسیون در این کانتکس، منصوب به چه گروهی است؟. با شناختی که از نگاه دکتر میلانی دارم احتمال قریب به یقین، مقصود وی آنانی است که در پیکار برای به دست آوردن روزنه های اُمید و بهروزی جامعه ایران، چشم در چشم مصائب و پیامدها در تلاش هستند و مبارزه ای عملی و علنی و نیز مبتنی بر شرایط عینی را نه در رویاها بلکه به کردار پیگیرند؛ نه اقلیت بُرج عاج نشینی که حتی از مرگ سیاسی خود نیز بی خبرند، چه رسد به حوادثی که آنسوی آبها بی وقفه در جریان است.
نکته دوم اینکه به جای مصداقی که آقای میلانی آورده است یعنی «جلیلی» همین هم وطنان تیغ به دستِ برون از گود را قرار دهید، و به جای «غرب» جمهوری اسلامی را، در کمال شگفتی می بینید که تمامی ویژگی های یاد شده ما به ازا دارد. به گمان من تفاوت میان این دو قطب متوهم، تنها در این است که حاکمیت در قدرت است و زندانی می کند، اما آن دیگری در آرزوی قدرت است و زندان ساختن.
پی نوشت: بی خبر نیستم که صابون این جماعت به تن عباس میلانی، پژوهشگری که بی تردید وجودش سرمایه است هم بارها خورده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر