کافه کوچه امروز میزبان یکی از زنان ایرانی است. زنی که اگرچه سی و یک سال پیش زادگاه خویش را ترک گفت اما هنوز نگاهش به ایران دوخته است.
سیما مرشاک عضو هیت مدیره انجمن «سدا» در شهر پاریس، چهار سال است که زندگی خود را وقف پناهندگان ایرانی کرده است. برایش مرد و زن، پیر و جوان، سیاسی و غیرسیاسی فرقی ندارد، برای او پناهنده مهم است.
قهوهای با او نوشیدهام در فرصتی کوتاه به اندازهی مجالی که کافه کوچه مهیا ساخت و حالا میزبانی کافه کوچه با شماست .
+ شما سال هاست که برای پناهندگان کار میکنید . میخواهم بدانم که کلمه پناهنده چه تصویری را در ذهن پدیدارمیکند ؟ تعریف شما از پناهنده چیست ؟
برای من، پناهنده کسی است که در جایی که بوده احساس راحتی نمیکرده و به هر دلیلی سفر کرده و احتیاج به حمایت دارد.
حمایت از نظر من همراه با تحقیر و کوچک شمردن نیست بلکه این حمایت وظیفه هر کسی است که اگر احساس آرامش دارد باید به این افراد به صورت فکری، روحی و مالی کمکرسانی کند.
پناهنده در نظر من انسان ضعیفی نیست ؛ اتفاقن او قوی است که توانسه با زادگاه و گذشته و داشتههایش خداحافظی کند. این ضعفی است که من در رابطه با آنان در خودم احساس میکنم. از سویی دیگر احساس همزبانی و همدلی دارم به ویژه با پناهنده ایرانی؛ همین امر است که من به سوی آنان کشیده شدهام. وظیفه سختی برعهده گرفتهام اما یک خواهش و خواستن است که مرا به سوی پناهندگان میکشد . همیشه فکر میکنم که کمکهایم بستگی به خودشان دارند .
+ فرض کنیم، من الان در شیراز هستم و با شما تماس میگیرم و میگویم که میخواهم به فرانسه بیایم و تقاضای پناهندگی دهم. با توجه به مشکلاتی که بر سر این راه برای پناهندگان دیدهاید، چه پاسخی برایم دارید؟
اول من میپرسم که چهطور مرا یافتهاید.
+ این یک فرض است .
اما امروز این تجربه را دارم که بسیاری زندگی خود را رها کردند تا بهتر زندگی کنند اما با هزاران خطر از جمله خطر قاچاقچیان انسان، مواد مخدر، بیسرپناه ماندن در خیابانها و غیره روبهرو شدند. برای همین است که میپرسم چرا میخواهید پناهنده شوید.
اگر پاسخشان قانع کننده نباشد میگویم دو بار فکر کنید. چون من نمیتوانم جای کسی تصمیم بگیرم. من هجده ساله بودم که بدون رضایت پدر و مادرم به فرانسه آمدم.
اما در این روزها ما میدانیم که پناهندگان برای چه به اینجا خود را میرسانند و شرایط را میدانیم برای همین است که این سوال را نمیکنم و فقط میپرسم که چگونه میتوانم به تو کمک کنم. من میتوانم یک گوش شنوا و یک راهنما برای ارتباط گیری با سازمانهای بینالمللی باشم .
وقتی برنامه رادیویی را شنیدم به آنجا رفتم و دیدم که تعدادی ایرانی برای کمک آمدهاند. وضع اسفانگیزی بود. میانگین سنی پناهجویان ۱۸ تا ۲۶ ساله بود. شبها ایستاده یا روی کارتن و زیر دو سه چادر میخوابیدند. باور نمیکردم. وقتی با آنان حرف زدم و دیدم که واقعن تنها هستند زندگیام شکل دیگری گرفت.
از آن پس دید من به زندگیام در پاریس دگرگون شد. آن روز با دیدن پناهجویان ایرانی میخواستم گریه کنم اما با خودم گفتم که برای حرکت نباید اشک ریخت و اساسن این افراد ترحمپذیر نیستند بلکه باید برایشان فکر چاره بود. از آنجا بود که پنج شش نفری جمع شدیم و ابتدا خودمان را نسبت به مسایل پناهندگان آگاه ساختیم. به سایتهای مختلف اینترنتی سر زدیم و با سازمانها و نهادهای گوناگون ارتباط گرفتیم. مکانی را تهیه کردیم تا به صورت هفتگی با آنان دیدار داشته باشیم.
هیچ کمک دولتی دریافت نکردیم و دیدیم که برای گرفتن کمک از سازمانهای دولتی باید سازمانیافتهتر عمل کنیم برای همین هم انجمن سدا را با پنج نفر عضو اصلی تاسیس کردیم. اکنون نیز پس از آقای «ضیا علومی»، خانم «لیلا صابر» از وکلای ایرانی – فرانسوی ریاست این انجمن را عهدهدار است.
نه. این هم تقصیر خودماست. ما باید پرونده بودجه را پر کنیم اما نتوانستیم دور هم بنشینیم و این پرونده را پر کنیم. این هم شاید از ایراد کار ما ایرانیها باشد. ما بسیار بیشتر از برخی انجمنهایی که بودجه دولتی میگیرند فعالیت کردهایم اما هنوز اعلام نکردهایم. ما هم میتوانیم از بودجه دولتی استفاده کنیم و هم تصمیم برای آن گرفتهایم ولی تا اینجای کار روی جیب خودمان حساب باز کرده بودیم.
برخی از ایرانیان هم بدون سر و صدا کمکهای زیادی کردند و آن اوایل گهگاه برخی از رادیوهای ایرانی و فرانسوی صدای ما را پخش میکردند که تقاضای کمک داشتیم. هنوز هم تعدادی ایرانی به صورت خودجوش به ما کمک میکنند اما فعلن بودجهای نداریم.
ما سعی کردیم در همکاری با سازمان گزارشگران بدون مرز و ریس بخش ایران یعنی آقای رضا معنی، تا جایی که امکان داشت یاریرسان باشیم. این کمکها از تهیه جا و مکان تا تامین لباس و غذا و نیز اطلاعرسانی را شامل میشد.
به طور مسلم نداشتن بودجه کارمان را سخت میکرد اما در کارهایی مثل ترجمه، راهنمایی برای استفاده از خدمات درمانی و از این قبیل به باورم توانستیم همکاری خوبی داشته باشیم. این همه اما کافی نیست چراکه هر روز به این موج افزوده میشود. امروز در ایران فشار بر مردم بیشتر شده است و مسئله زندان وجود دارد و جلوگیری از اینکه جوانها خود را در آن مملکت بیان کنند. با تحریمها و فشارهایی که بر روی ملت ایران بیشتر میشود ما با افزایش تقاضای پناهندگی ایرانیان روبهرو خواهیم بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر