گفتگو با یکی از زندانیان سیاسی دهه شصت در ایران - بخش نخست
عفت ماهباز یکی از زنان فعال حقوق بشر در خارج از کشور است . کسی که برادر و همسرش را در اعدام های دهه شصت به دلیل دگراندیشی سیاسی از دست داد .
او که هفت سال از زندگی اش را در زندان اوین گذراند امروز مقیم لندن است .
دلی پرخون دارد از آنچه شاهدش بود ولی صدایش محکم است و اراده اش در دست یافتن به جامعه ای آزاد و آباد همچنان پابرجاست . میهمانی در کافه کوچه را پذیرفت و با من نشست تا صدایش را به گوش نسل جوان ایران برساند .
می گوید که باید دانست حوادث گذشته را و شاید برای همین بود که کتابی زیر عنوان ” فراموشم مکن ” منتشر ساخت و در برون مرز توجه جامعه ایرانی را به دهه شصت باز جلب کرد . من شخصیتش را چنان یافتم که با آن همه رنج تلخ نشده است ؛ گرچه از پشت میله های زندان و کشتار زندانیان می گوید اما در افق نگاهش امید موج می زند .
او که هفت سال از زندگی اش را در زندان اوین گذراند امروز مقیم لندن است .
دلی پرخون دارد از آنچه شاهدش بود ولی صدایش محکم است و اراده اش در دست یافتن به جامعه ای آزاد و آباد همچنان پابرجاست . میهمانی در کافه کوچه را پذیرفت و با من نشست تا صدایش را به گوش نسل جوان ایران برساند .
می گوید که باید دانست حوادث گذشته را و شاید برای همین بود که کتابی زیر عنوان ” فراموشم مکن ” منتشر ساخت و در برون مرز توجه جامعه ایرانی را به دهه شصت باز جلب کرد . من شخصیتش را چنان یافتم که با آن همه رنج تلخ نشده است ؛ گرچه از پشت میله های زندان و کشتار زندانیان می گوید اما در افق نگاهش امید موج می زند .
+ شما دو تن از بستگان خود را در دهه شصت به واسطهی اعدامهای صورت گرفته در ایران از دست دادهاید، همچنین خودتان نیز سال ۶۷ زندانی بودهاید. میخواهم بدانم که هر سال با نزدیک شدن به روزهایی که مصادف بود با اعدامهای سال ۶۷ چه حس یا خاطراتی در شما تداعی میشود؟
من بهدلیل اینکه خودم هم در سالهایی که همسرم زندانی بود در زندان بودم و شاهد بسیاری از اتفاقات بودم میتوانم بگویم که در تمام روزهای زندگیام یاد آن حوادث هستم و مسایلی که امروز در زندانهای ایران وجود دارد سبب شده تا من لحظهای از خاطراتم جدا نشوم و نگران هستم برای کسانی که زندانیاند. بهنظرم میرسد که زندانیان سیاسی امروز ایران، تاریخ دهه شصت را نمیدانند و خبر ندارند که بر سر زندانیان پیشین چه آمده است.
دلم می خواهد که این تاریخ گفته شود و کتابهای موجود را هر طور که میشود بهدست آورند و با آگاهی از گذشته دست بههر اقدامی بزنند. برای مثال من آقای مجید توکلی را جوان میدانم اما کسانی را میبینم که مسن هستند و گزینه اعتصاب غذای خشک را به اولین گزینه تبدیل میکنند. اینها کسانی هستند که اگرچه خودشان تاریخ سختی را پشت سر گذاشتهاند اما از گذشتهی ما بیخبرند.
دلم می خواهد که این تاریخ گفته شود و کتابهای موجود را هر طور که میشود بهدست آورند و با آگاهی از گذشته دست بههر اقدامی بزنند. برای مثال من آقای مجید توکلی را جوان میدانم اما کسانی را میبینم که مسن هستند و گزینه اعتصاب غذای خشک را به اولین گزینه تبدیل میکنند. اینها کسانی هستند که اگرچه خودشان تاریخ سختی را پشت سر گذاشتهاند اما از گذشتهی ما بیخبرند.
من از فروردین ۱۳۶۳ به مدت هفت سال زندانی بودم. آن سال به همراه همسرم علیرضا اسکندری دستگیر شدم. در سال ۱۳۶۹ جزو آخرین گروه زنانی بودم که با کمک سازمان ملل متحد و سازمانهای حقوق بشری آزاد شدم و خود را مدیون فعالیتشان میدانم چراکه ما ۸۰ زنی که در اوین بودیم نیز جزو کسانی بودیم که در معرض خطر اعدام بودیم. اما باید دید که چگونه کشورمان به استقبال فاجعه ملی اعدامهای ۶۷ رفت. به نظرم زمینه آن را زندانبانان از سال ۱۳۶۵ فراهم کرده بودند. از زمانی که دسته جمعی نیروهای فداییان اکثریت را دستگیر کردند.
برادر من علی ماهباز در سال شصت اعدام شد و وقتیکه من و همسرم دستگیر شدیم عضو سازمان قانونی کشور بودیم.
سال ۱۳۶۵ برای من یک نشانه است چراکه آدمهایی که ردههای بالای سازمانی داشتند و زیر شکنجه زیادی بودند ،همه حکمهای حبس دو تا سه سال گرفتند. بعدها همه آنان اعدام شدند. به نظرم این برنامه ریزی بود. چراکه به من بهعنوان فقط یک هوادار سازمان فداییان اکثریت پس از هجده ماه بازجویی حکم حبس پنج ساله داده بوند. بنابر این با اعدام های سال ۶۷ برنامه ریزی کاملن برای ما مشخص شد. همچنین رفتارهایی که درسال ۶۶ با ما شد و اعتصاب غذاها و زمینهسازیهای صورت گرفته برای خودکشی زنان قابل تامل است.
برادر من علی ماهباز در سال شصت اعدام شد و وقتیکه من و همسرم دستگیر شدیم عضو سازمان قانونی کشور بودیم.
سال ۱۳۶۵ برای من یک نشانه است چراکه آدمهایی که ردههای بالای سازمانی داشتند و زیر شکنجه زیادی بودند ،همه حکمهای حبس دو تا سه سال گرفتند. بعدها همه آنان اعدام شدند. به نظرم این برنامه ریزی بود. چراکه به من بهعنوان فقط یک هوادار سازمان فداییان اکثریت پس از هجده ماه بازجویی حکم حبس پنج ساله داده بوند. بنابر این با اعدام های سال ۶۷ برنامه ریزی کاملن برای ما مشخص شد. همچنین رفتارهایی که درسال ۶۶ با ما شد و اعتصاب غذاها و زمینهسازیهای صورت گرفته برای خودکشی زنان قابل تامل است.
از سال ۶۳ با حکم آیتاله منتظری و تایید آیتاله خمینی اعدام زنان سیاسی لغو شده بود، که متاسفانه با اعدام شیرین علم هولی دوباره میبینیم مجازات اعدام برای زنان سیاسی اجرا میشود.
در سال دوران زمینه برای خودکشیها فراهم شد و ما سه خودکشی را شاهد بودیم. در آستانه سال ۶۷ فشارها بسیار بالا گرفت و اعتصاب غذای هفده روزه نیز اعصاب زندانیان را متشنج کرده بود. همسر من پنجم مرداد ۶۷ اعدام شد. در روزی که عملیات مرصاد به قول حکومت ایران و فروغ جاویدان به قول مجاهدین صورت گرفت و مجاهدین با تانکهای عراقی به غرب کشور وارد شدند که تاریخ دربارهاش قضاوت خواهد کرد، حکومت آمادهی اعدامها بود.
در چهارم مرداد ۶۷ به بند ما آمدند و سه سوال را پرسیدند. مسلمان هستی؟ گروه خود را قبول داری؟ نماز میخوانی؟. این سوالهایی بود که از تکتک ما در بند سه بالای آموزشگاه پرسیده شد. در آنجا بود که زنان مجاهدین برای اولین بار خود را « مجاهد» اعلام کردند و این در حالی است که تا پیش آن میگفتند «منافق».
در سال دوران زمینه برای خودکشیها فراهم شد و ما سه خودکشی را شاهد بودیم. در آستانه سال ۶۷ فشارها بسیار بالا گرفت و اعتصاب غذای هفده روزه نیز اعصاب زندانیان را متشنج کرده بود. همسر من پنجم مرداد ۶۷ اعدام شد. در روزی که عملیات مرصاد به قول حکومت ایران و فروغ جاویدان به قول مجاهدین صورت گرفت و مجاهدین با تانکهای عراقی به غرب کشور وارد شدند که تاریخ دربارهاش قضاوت خواهد کرد، حکومت آمادهی اعدامها بود.
در چهارم مرداد ۶۷ به بند ما آمدند و سه سوال را پرسیدند. مسلمان هستی؟ گروه خود را قبول داری؟ نماز میخوانی؟. این سوالهایی بود که از تکتک ما در بند سه بالای آموزشگاه پرسیده شد. در آنجا بود که زنان مجاهدین برای اولین بار خود را « مجاهد» اعلام کردند و این در حالی است که تا پیش آن میگفتند «منافق».
آنان خبر داشتند که چه اتفاقی بیرون روی داده و برای همین با غرور و افتخار خود را مجاهد اعلام کردند و چپها هم طبق معمول گفتند که به چه گروهی تعلق دارند و نماز هم نمیخوانند. این آغاز محاکمات بود و بوی فاجعه را می شنیدیم. از آن شب چهارم مرداد به بعد، دختران مجاهد را دسته دسته برای اعدام بردند. ما روز جمعه از رادیو شنیدیم که در نماز جمعه اعلام شد حکم ویژه برای زنان مجاهد صادر شده است. دوستان ما را هفت، هشت نفری صدا میکردند و میبردند.
اوایل باور نداشتم اما بعدها دیگر میدانستیم که کجا می برند. بسیاری از ما خون و اشک بودیم. چون آنان انسانهای بسیار شریفی بودند و به عدالت اجتماعی اعتقاد داشتند. من با این گفته هیچ گروه و سازمانی را مورد قضاوت قرار نمیدهم اما میدانم که آنان به ایران بهتر باور داشتند. من امروز به گروه سابقم تعلق ندارم بلکه خود را عضو جنبش عمومی ایران می دانم.
من امروز کار حقوق بشری و دفاع از جنبش زنان انجام میدهم و بهعنوان یک نویسنده حرف میزنم. من این اعدامها را نا به حق میدانم، بسیاری از اعدامشدگان وقتی به زندان آمدند دختربچه بودند .
آنان کسانی بودند که تنها در خیابان اعلامیه داشتند و تقریبن میدانم که آنان اسلحه به دست نگرفته بودند. برادر من که سال ۶۰ اعدام شد، یک زندانی سیاسی به تمام معنا بود و به مبارزه مسلحانه باور نداشت.
اوایل باور نداشتم اما بعدها دیگر میدانستیم که کجا می برند. بسیاری از ما خون و اشک بودیم. چون آنان انسانهای بسیار شریفی بودند و به عدالت اجتماعی اعتقاد داشتند. من با این گفته هیچ گروه و سازمانی را مورد قضاوت قرار نمیدهم اما میدانم که آنان به ایران بهتر باور داشتند. من امروز به گروه سابقم تعلق ندارم بلکه خود را عضو جنبش عمومی ایران می دانم.
من امروز کار حقوق بشری و دفاع از جنبش زنان انجام میدهم و بهعنوان یک نویسنده حرف میزنم. من این اعدامها را نا به حق میدانم، بسیاری از اعدامشدگان وقتی به زندان آمدند دختربچه بودند .
آنان کسانی بودند که تنها در خیابان اعلامیه داشتند و تقریبن میدانم که آنان اسلحه به دست نگرفته بودند. برادر من که سال ۶۰ اعدام شد، یک زندانی سیاسی به تمام معنا بود و به مبارزه مسلحانه باور نداشت.
آقای لاریجانی در سازمان ملل انکار میکند و میگوید که زندانی سیاسی نداریم و آنان را اعدام نمیکنیم. نه این اعدامها نا به حق بود. درست مثل امروز. در جنبش سبز امروز هم خواست مردم آزادی بیان بوده است و زنانی هم که خواستار آزادی حجاب بودند با گفتن رای من کجاست مابقی مسایل را به آینده موکول کردند.
خواستها یکی است و تنها تفاوت این بود که امروز اعضای جنبش سبز همه در گروههای سیاسی فعالیت و عضویت ندارند و نداشتهاند. کسانی که در کهریزک کشته شدند عضویت در گروهی نداشتند اما در آرمان سیاسی با ما مشترک بودند.
عدالت اجتماعی و آزادی بیان را هر کس به نوعی بیان کرد. آنانی که اعدام شدند نیز همین آرمانها را داشتند. دوستان من مثل فروزان عبدی، مهناز سیفی، فاطمه مدرسی تهرانی و سهیلا درویشکهن که زیر شلاق و شکنجه نماز کشته شد، همه از این دست بودند.
خواستها یکی است و تنها تفاوت این بود که امروز اعضای جنبش سبز همه در گروههای سیاسی فعالیت و عضویت ندارند و نداشتهاند. کسانی که در کهریزک کشته شدند عضویت در گروهی نداشتند اما در آرمان سیاسی با ما مشترک بودند.
عدالت اجتماعی و آزادی بیان را هر کس به نوعی بیان کرد. آنانی که اعدام شدند نیز همین آرمانها را داشتند. دوستان من مثل فروزان عبدی، مهناز سیفی، فاطمه مدرسی تهرانی و سهیلا درویشکهن که زیر شلاق و شکنجه نماز کشته شد، همه از این دست بودند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر