۱۳۸۹ مرداد ۲۲, جمعه

وسایل خودکشی را در بند زنان فراهم می کردند


   گفتگو با یکی از زندانیان دهه شصت در ایران - بخش دوم ( پایانی)

دهه شصت خورشیدی‌، پر از رخ‌داد و حادثه‌ی تاریخی است. یکی از مهم‌ترین اتفاق‌های این دهه‌، پاک‌سازی جامعه از دگراندیشان سیاسی بود‌. زندانیان همانانی بودند که در سال ۵۷ در خیابان‌ها به زیر کشیدن حاکمیت را فریاد می‌کردند‌. دیری نپاییده بود که پس از سقوط سلطنت محمد‌رضا شاهی‌، خود طعمه‌ی زندان و اعدام شدند‌.
از دهه شصت و آن‌چه که بر زندانیان رفته است بسیار گفته‌اند و هر بار نوری بر گوشه‌ای از آن سال‌ها تابیده شده است‌.
عفت ماهباز‌، زندانی سیاسی سال‌های ۶۳ تا ۶۹ از بند زنان اوین می‌گوید‌. این برنامه‌ی کافه کوچه در ادامه گفت‌وگوی روز گذشته است‌. دومین و آخرین بخش از سخنان این بازمانده‌ی شهریور ۶۷ را بشنوید.

+ خانم ماهباز‌، آیا‌ به نظر شما به عنوان زنی که سال‌هایی از عمرتان را در دهه شصت خورشیدی در زندان بودید‌، زنان در آن دوران متحمل فشاری مضاعف بودند و شرایطی ویژه داشتند‌؟

اوایل سال‌های دهه شصت زنان هم اعدام می‌شدند و برابر با مردان زیر شکنجه قرار می‌گرفتند‌. حتا تعدادی از زنان زیر شکنجه کشته شدند و ما اطلاعی از نامشان نداریم اما ما یک امتیاز مثبت گرفتیم و آن هم این بود که پس از سال ۶۳‌، عده‌ای از زنان اعدام نشدند‌. این امتیاز مثبت برای آنانی که می‌خواستند که ما را هم نابود کنند سخت بود کما این‌که باز به اعدام زنان اقدام کردند که روز گذشته اشاره کردم‌.
ویژگی‌هایی که من در کتابم «فراموشم مکن» برشمرده‌ام بسیار است و مهم‌ترین آن شاید این است که زن به عنوان مادر هم در زندان وجود داشت‌. زنانی که شکنجه شده بودند و فرزندشان هم کنارشان بود. درد اعظم آنان این بود که فرزندشان شاهدشان است. زنانی بودند که فرزند خود را در زندان به دنیا آوردند‌. دغدغه مادری که می‌خواهد مراقب فرزند باشد ولی در اتاقی است که بیش از شصت نفر در آن است و باز هم آن مادر نمی‌خواهد دربرابر سختی‌ها سرخم کند‌، دغدغه بزرگی بود.
خشک نشدن شیرشان نگرانی مهمی بود‌. ویژگی دیگر دوران قاعدگی (‌پریود‌) زنان بود که در آن شرایط درد بیش‌تری داشتند و بازجو در آن شرایط می‌توانست شکنجه دهد و به مقصود تواب‌سازی برسد‌. عده‌ای از زنان را شبانه به بازجویی می‌بردند‌. هنوز بسیاری از آن زنان لب به سخن نگشوده‌اند که بر آنان چه گذشته است‌.
عده‌ای از زنان را در زندان صیغه می‌کردند‌ یا وادار ساختن زندانیانی که شوهرشان اعدام شده بود به هم‌خوابگی با پاسداران‌، از ویژگی‌های دوران زندان برای زنان سیاسی دهه شصت بود.
به زنان زندانی سیگار نمی‌دادند‌. این هم یک محرومیت و تحقیر بود‌.‌ در سال ۶۷ ما را به دادگاه پنج نفره‌ای بردند که آقای نیری در راس آنان قرار داشت‌. نام‌، نام خانوادگی‌، نام پدر‌، نام سازمان‌، قبول داشتن سازمان و نماز خواندن سوال‌هایی بود که پرسیدند‌. قبول داشتن مشی سازمان و نخواندن نماز کافی بود که شلاق نماز به عنوان یک شکنجه برای ما اجرا شود‌. روزی پنج‌بار به رسم تعداد نماز خواندن اهل تسنن شلاق می‌زدند‌. آن زمان برخلاف گذشته‌، در اتاقم سوزن‌، تیغ‌، شیشه پیدا کردم‌. در حالی که پیش از آن ما حتا اجازه نداشتیم که یک سوزن داشته باشیم‌. بسیاری از زنان به جایی رسیدند که ناچار به خودکشی شدند و من هم یکی از آنان بودم‌.

+ منظورتان این است که شیشه و سوزن و تیغ را به عمد در سلول‌ها قرار می‌دادند تا زندانیان خودکشی کنند‌؟

بله‌. اگر یادتان باشد روز گذشته گفتم که برای اعدام زنان باید حکم ویژه صادر می‌شد و برای زنان مجاهد این کار را کردند‌. ما زندانیان چپ بودیم و برای فراهم کردن مرگ برایمان چنین کاری می‌کردند‌.
بعدها من متوجه شدم که در سلول‌های دوستان دیگرم هم همین چیزها را قرار داده بودند‌. خانم «پروین گلی آب‌کناری» وقتی که به قصد خودکشی تیزآب سلطانی نوشید‌، در زندان اوین به وضعیت او رسیدگی نکردند و وقتی که به بیمارستان رسید فوت کرد‌.
خانم «مهین بدوعی» را با آن‌که وضعیت خاص روانی داشت و حتا یک‌بار در بند عمومی می‌خواست که خودکشی کند‌، به سلول انفرادی انداختند و خودش را کشت‌. نجات این افراد آسان بود اما نمی‌خواستند که چنین بکنند و حتا زمینه خودکشی را فراهم می‌کردند. من و برخی از دوستانم رگ خود را با شیشه‌های داخل سلول زدیم. ما از زندان سربلند بیرون آمدیم‌.
در سال ۶۹ از ما می‌خواستند که انزجار بدهیم‌، ما ندادیم‌. حتا سازمان‌های سیاسی می‌خواستند که برای آزاد شدن انزجار دهیم اما ندادیم و گفتیم که برای آزادی بیان زندان را تحمل کرده‌ایم‌. اگرچه امروز نگاه دیگری دارم‌، آیا آنان که انزجار دادند و زنده ماندند کار غلطی کردند و آنان که تواب شدند چه طور.


+ آیا بازخوانی این اتفاقات برای نسل جوان و جنبش امروز ایران ضرورتی دارد‌؟ هم‌چنین آیا به‌طور اساسی قرابتی بین وضع گذشته و امروز می‌بینید‌؟

بله قرابت بسیاری بین نسل من که پر شور به خیابان‌ها آمد و این نسلی که سال ۸۸ در خیابان‌ها اعتراض کرد می‌بینیم و البته با تفاوت‌هایی‌. این نسل را من آگاه‌تر می‌بینم. برای همین خطابم به آنان است که باید تاریخ ایران را به ویژه از مشروطیت به بعد بخوانند‌. امروز مرتب اعتصاب غذای خشک می‌شود‌.
من در کتاب «فراموشم مکن» نوشتم که یک ماه با دوستم حرف می‌زدم و می‌خواستم از او که اعتصاب غذا نکند چراکه اعتصاب غذا یعنی خودکشی‌. اگر هم زنده ماندی باید سال‌های سال تاوان این کار را بدهی‌.
باید دید که چگونه زندانیان را تواب ساختند و چگونه باعث شدند که آدم‌ها از خودشان متنفر باشند و خانواده‌هایشان حاضر به سخن گفتن با آنان نباشند‌. باید تاریخ و گذشته‌ی ما خوانده شود‌. باید سعی کرد انسان ماند و سربلند‌. مردم ایران از زندانیان خود وفاداری می‌خواهند قهرمانی نه‌. ما «بابی ساندز‌های» مرده زیرخاک بسیار داریم که حتا نامشان را خانواده‌هایشان جرات نمی‌کنند بیاورند‌.

+ فایل صوتی
++ این گفتگو در رادیو کوچه منتشر شد .

هیچ نظری موجود نیست: